X

آرشیف

سروده‌

 

دیدم
که خفته بودی در بستر ناز
دیدم
که خرامی داشتی سراپا راز
رنگ
تجلای خونِ دل در رویای باز
دیدم
که تو خوابی و من بی قرار تو
دیدم
که بی اقرار چه بی قرار منی تو
دل
گفتا که چه زارُ مخمصه سرایی تو
بخواب
که نه خوابیدی و از بستر فرآیی تو
انسانی
یا که هیولایی ز دنیای وحشی تو
گفتم
که من با همین ها راحتم نه دانی تو
گفتا
این که راحتی نیست چرا نادانی تو
گفتم
دانی که صد بار از من نادان تری تو
دَرَم
آمیختی با شور جنون کجاست بهتری
رهایم
کن که همین است به من درمانِ ابتری
آسوده
خیالی دارم من مدام در شب زنده داری
خُفتنِ یارِ
به من‌ست دریچه‌ی عشق و شهسواری

X

به اشتراک بگذارید

نظر تانرا بنویسد

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مطالب مرتبط

پیوند با کانال جام غور در یوتوب

This error message is only visible to WordPress admins

Reconnect to YouTube to show this feed.

To create a new feed, first connect to YouTube using the "Connect to YouTube to Create a Feed" button on the settings page and connect any account.