X
خاطره اي از فاكولته ساينس پوهنتون کابل

سال1375 در حاكميت امارت اسلامي، پوهنتون كابل وضع عجيبي داشت . رئيس پوهنتون و روء ساي فاكولته ها همه مُلاهاي مدارس بودند، رئيس فاكولتۀ ما(فاكولته ساينس) مولوي غفران از لوگر آدم با تدبير وخوبي بود ، در مجالس اكادميك مشوره مي كرد و رويۀ بد نداشت ، رئيس پوهنتون مولوي روحاني بود كه فعلا در ستره محكمه وظيفه دارد او نيز در حدود امكانات خود ، انسان خوبي بود. در آن زمان امور اكادميك براي مراجع دولتي چندان اهميتي نداشت ، معاش استادان ناچيز بود ، تعداد استادان و شاگردان كاهش يافته مي رفت، مثلاً تعداد تمام محصلان يكي از فاكولته هاي مهم پوهنتون كابل فقط 27 نفر مي شد.
مي گويند روزي يك مولوي به فاكولته وترنري آمد و گفت كه اورا ، وزارت تحصيلات فرستاده تا از فاكولته ديدن نمايد، اگر خوشش آمد رئيس آن فاكولته مي شود. مامورين اداره با دستپاچگي اورا به لابراتوار مي برند و موضوع آموزش را برايش توضيح مي دهند ، محتويات لابراتوار عبارت بود از اسكليت حيوانات : گاو ، گوسفند ، خر و غيره . مولوي با ديدن آنها ، متنفر برگشت و از فاكولته خوشش نه آمد ، گفت « ما خيال وكر چه دلته علم لوستل كيژي»، برايش گفته شد، بلی مولوي صاحب در اينجا علم تدريس مي گردد ، جواب داد « حًه بابا ، دخر ككري چه علم شي دا علم به سنگه وي? » و با دماغ سوخته رفت كه رفت . 
تعدادي اندك افراد تحصيل كرده بنا بر تعلقات قومي ، با آنكه طالبان به آنها روي خوش نشان نمي دادند با اغراض ناسيوناليستي وخوشخدمتی خود را دلسوز قلمداد می کردند ، سيستم را تحريك مي نمودند ، به مشوره و اصرار اينها طی فرمانی ، حدود بيشتر از صد جلد كتاب مطرح در سطح كشور از جمله تاريخ غبار را منع قرار دادند . براي وزارت تحصيلات عالي سفارش دادند كه استادان نامطلوب را از پوهنتون تصفيه نمايد ، به مشوره يكي دو نفر از همين ها ، دفاتر سوانح استادان را ارزيابي كردند ، لست عریض و طویلی از استادان نامطلوب تهيه گرديد ، يكي از افراد نامطلوب خودم ، به علت اينكه در حکومت سال 1365 من رهنمايي مونوگراف دوازده نفر فارغ رشته رياضي را عهده دار بودم ، گويا بيشترين كار را در اين زمينه انجام دادم برايم تقدير نامه اي صادر و ضميمه دفتر سوانح ام شده بود. رئيس پوهنتون به اين تصفيه رضائيت نداشت زيرا پوهنتون در آستانه سقوط قرار گرفت ا و وعده داد كه از اميرالمومنين امر الغاي اين اجراآت را مي گيرد. 
من با خانواده ام به ولايت غور رفتني شدم ، دفتركارم را خالي كردم ، چند جلدكتاب شخصي خودم سر ميز مانده بود، خواستم آنها را به يكي از شاگردان لايق بدهم. يك بچۀ بسیار لايق هزارگي، فقير ، لاغر با قيافه قزاقي بنام محمد هادي، اول نمره صنف سوم بود ، او را خواستم و گفتم كه من از فاكولته دايمي مي روم ، چند جلد كتابم را به تو مي دهم و يقين دارم كه از آنها استفاده مي كني « ترا مي آيد اقبال و مرا رفت»، با پريشاني سپاس گذاري كرد و من به غور رفتم . هشت ماه بعد يادداشتي يكي از استادان برايم از كابل رسيد كه فرمان منفكي لغو شده ، من ميتوانم به پوهنتون بيايم و معاشات هشت ماهه خود را نيز بگيرم ، به كابل آمدم و تدريس در پوهنتون را از سر گرفتم .
القصه همان محمد هادي با درجه ممتاز فارغ التحصيل شد، در شروع دوره كرزي به رتبه پوهيالي شامل كدر علمي رشته كمپيوتر ساينس گرديد ، از خود فعاليت نشان داد ، از افريقاي جنوبي ديپلوم ماستري و از كشور استونيا دكتورا (پی _اچ _دی)گرفت ، استاد مطرح فاكولته كمپيوتر ساينس ، معاون پوهنتون كابل شد و هم اكنون همين پوهنوال دكتور محمد هادي هدايتي معين وزارت مخابرات و تكنولوژي معاصرافغانستان است(عكس هاي سابق و فعلي اش در ذيل آمده).
خواننده عزيز ! من سرگذشت فقط يك جوان هزاره را مثال قرار دادم ، موازي با همين شخص و همان زمان، افراد با كفايتي ديگري نيز از فارغان فاكولته ساينس در همان مقطع زماني، در سطح مملكت مصروف خدمت هستند که توجه و دعای من در قفای آنهابوده، از جمله : پوهندوي جاويد رسولي مبتکر تصحیح کانکور رئيس فعلی احصائيه مركزي(پشتون) ، پوهندوي دكتور سليم ساعي استاد كمپيوتر و رئیس قبلی تکنولوژی وزارت تحصیلات عالی(هزاره) ، پوهندوي دكتور كريمه محبي استاد رياضي(فارسيبان) ، پوهندوي دكتوركريمه قيومي استاد كمپيوتر(اوزبيگ) ، پوهندوي محمدخان حيدري استاد رياضي(پشتون) ، پوهندوي عادله مريد استاد رياضي(اوزبيگ) ، پوهندوي دكتورطارق ميران استاد كمپيوتر(پشتون) ، پوهندوی دکتورمحمدرحمت الله تنها استاد فزیک (پشتون) ، پوهنيار عبدالرزاق وحيدي استاد رياضي و وزير قبلي مخابرات(هزاره) و ده ها تن ديگر از اين قبيل .

X

به اشتراک بگذارید

Share

نظر تانرا بنویسد

کامنت

نوشتن دیدگاه

دیدگاهی بنویسید

مرتبط عکس

داده ای یافت نشد