آرشیف
به پیشواز هشتم مارچ روز جهانی زنان: گفت و شنید شیرین نظیری با بانو شبنم سیمیا
شیرین نظیری
بانوشبنم سیمیا فارغ التحصیل از رشته حقوق و علوم سیاسی دانشگاه هرات است و در رشتهی جزا و جرمشناسی ماستری دارند و حالا کارشناس دادستان (ثارنوالی) می باشند.
پرسش؛ تفکیک جنسیتی ومحدود کردن زن درسیستم جمهوری اسلامی افغانستان با چه دلایلی صورت میگیرد؟
ساختارها و نهادها در تسلط و ادارهی کسانی است که خود اعضای این جامعه هستند. این اعضا همزمان هموندان اجتماعیاند، که تفکر پدرسالاری بر آن سیطره دارد. خشونت نمادین نظامهای معرفتی که هدفاش ذهن است نه جسم انسان، از طریق خانواده، مکاتب، مدارس و دانشگاهها بینش و منش این افراد را شکل میدهد و از طریق آنها به در درون ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی رخنه کرده و خود را بازتولید میکند. بنابراین عجیب نیست که در دستگاه دولت افغانستان تبعیض جنسیتی وجود داشته باشد.
پرسش؛ چه گروه ها و ابزارهایی میتوانند درجهت احقاق حقوق انسانی زنان بیشترین موثرباشند؟
به نظر من اول خود زنان هستند که میتوانند با اتحاد و همبستگی وضعیت موجود را به نفع خویش تغییر دهند. زنان در کنار مردان روشنفکر، جامعهمدنی و اعضای همسو در پارلمان میتوانند از ابزارهایی همچون قانون و حمایتهای داخلی و بینالمللی برای دستیابی به حقوق خود بهرهبرداری کنند. قانون همان اندازه که برای زنان آزادی میآفریند برای مخالفان آزادی زنان محدودیت ایجاد میکند.
پرسش؛ عوامل اجتماعی مانند بیکاری، فقرواعتیاد چه تاثیری برحقوق زنان خواهد گذاشت؟
ما در اجتماعی زندگی میکنیم که عوامل اقتصادی، جنسیتی، قومی، زبانی و مذهبی مردم را به طبقات فرودست و فرادست تقسیم میکنند. زنان اکثریت فقیر و بیکار جامعه را تشکیل میدهند که از توزیع قدرت و ثروت بهرهای نبردهاند. یک نگاه اجمالی به وضعیت زنان به خوبی نشان میدهد که زنان در اجتماع افغانی با محرومیتها و تبعیضهای چندگانه مواجهاند. مسلماً هر چه عوامل تأثیرگذار بر زندگی زنان بیشتر شود، مبارزه برای تغییر هم سختتر میشود. زنان در جامعه ما بیشترین افراد بیکار را تشکیل میدهند. زنان شاغل نیز کمتر به پستهای کلیدی و مدیریتی دسترسی داشته و از حقوق مساوی با مردان محروماند. این عوامل به گسترش و تداوم فقر میان زنان کمک میکند. فقر متغیر بسیاری از فرضیههای دیگر است. متغیری که ناآگاهی و بیسوادی زنان ناشی از فقر دامنگیر آنان میداند. اعتیاد برای یک زن فقیر و بیکار آخرین مرحله از سیر به قهقراست که با طردش از خانه و اجتماع آخرین ذرات کرامت انسانیاش را نیز زیر پای طبقات دیگر، نابود میکند.
پرسش؛ چه تفاوتهای اصلی میان زنان نسل پیش ازسال های 70 و نسل حاضر وجود دارد؟
زنان امروز آگاهتراند. به امکانات مدرن مانند اینترنت، مبایل، رسانه و دانشگاه، فعالیتهای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی دسترسی دارند. مدرنیته تنها تکنولوژی مدرن را به کشور وارد نکرده، بلکه دیدگاهها و بینشهای مدرن را نیز با تمام بدیها و خوبیهایش به جامعه افغانی وارد کرده است. این دیدگاهها به تلطیف و انعطاف ایدیولوژیهای جزم گرایانه بر ضد زنان کمک کرده است. حمایتهای بینالمللی که سیاستمداران ما بقای خود را در گرو آن میبینند ابزار خوبی در دست زن امروز است تا صدایش را به گوش همه برساند و برای گرفتن حقاش پافشاری کند.
پرسش؛ میان دیدگاه های فعالان حقوق زن داخل و خارج افغانستان چه تفاوت هایی میبینید؟
من فکر میکنم فعالانی که در داخل کشور هستند نگاه واقعبینانهتری به زن و وضعیت او دارند. ساخت اجتماعی در افغانستان و غرب تفاوت زیادی دارد. راهی را که غرب برای تغییر جامعه در یک روند تاریخی پیموده است ما نمیتوانیم در ظرف چند سال بپیماییم. تنها با تغییر چند قانون و اختصاص چند کرسی به زنان در پارلمان مشکلات زنان حل نمیشود. تجربهی چند سال پیش نشان داد که در مواقع ضروری زنان کشور ما در پارلمان قادر نیستند، اختلافات خود را کنار گذاشته و برای منافع زنان، متحد شده و در پارلمان به یک اهرم قدرت تبدیل شوند تا خواستهایشان را به کرسی بنشانند. مردان قادرند به دلایل مختلف نژادی، زبانی، قومی، منطقهای و مذهبی و … آنان را پراکنده کنند. از طرفی تغییر قوانین در کوتاه مدت بیشتر بر زندگی زنان شهری تأثیر میگذارد. در حالی که جمعیت بزرگی از زنان را زنان روستا تشکیل میدهد. زنانی که دسترسی به تغییرات زندگی شهری برای آنها دشوار و حتا غیرممکن به نظر میرسد. برای تغییر زندگی زنان روستا، باید برنامههایی ترتیب گردد که آنان را آماج قرار دهد. طرح این برنامهها نیاز به پژوهش و شناختِ نیازهای زنان در شهر و روستا دارد. هر پژوهش و فعالیتی خارج از این مرز وبوم فاصلهاش را با واقعیتهای درونی حفظ خواهد کرد و نتیجهی دلخواهی به بار نخواهد آورد. الگوی مَدِ نظر فعالان زن در کشورهای غربی، الگویی غربی است که همخوانی با شرایط زندگی زن افغان ندارد. هر چه تصویر ما از زن ایدهآل افغانی دورتر از فرهنگ و شرایط جامعهی ما باشد؛ راه رسیدن به آن نیز به همان اندازه دشوار و یا ناممکن میشود. برای رسیدن به نتیجهای دلخواه، باید اجماعی میان فعالان در داخل و خارج کشور به وجود آید تا ضریب خطا در گزینش شیوهها و رهیافتها برای مبارزه به کمترین میزان خود تنزل یابد.
پرسش؛ تاثیر نهادهای آموزشی بر برابری جنسیتی درافغانستان چگونه است؟
کارِ نهاد آموزشی تغییر ذهنیت است. یک عقیده یا باور تا وقتی بتوارگی خود را حفظ میکند که تردیدی درستی و حقیقتاش را به چالش نکشد. کار نهاد آموزشی تردید ایجاد کردن، به بطلان کشیدن و فرو ریختاندن اندیشهها و باورهای نادرست است. بهترین مبارزه رسوا کردن ارزشهای مسلط جامعهی مردسالار است. باید اقتدار و درستی اندیشههای بیبنیاد پیرسالاران را از عرش به فرش کشاند. باید به خانوادهی افغان آموزش داد که شیوهی ممکنِ دیگری هم برای زندگی وجود دارد. نهادهای آموزشی قادرند به جامعه آموزش دهند که برابری و رعایت حقوق زنان بنیان، خانوادگی را از هم نمیپاشد بلکه برعکس به استحکام آن کمک میکنند. یک خانواده آگاه به شیوهی بهتری مشکلات خود را حل و منابع مالی خود را مدیریت میکند. هر چه قدرت این نهادها در قانع کردن وجدان جمعی به رعایت حقوق زنان بیشتر باشد؛ امکان دستیابی به برابر جنسیتی نیز بیشتر خواهد بود.
پرسش؛ جنبشهای زنان کشورهای مختلف چه تاثیری بر یکدیگر میگذارند؟
این جنبشها بر ساختار قدرت در درون جامعه تأثیر میگذارند و دولتها را مجبور میکنند که از مواضع سختگیرانه و سنتی خود بر ضد زنان عقبنشینی کنند و به طرح و تصویب قوانینی بپردازند که امکان برابری و دستیابی به حقوق برابر را برای زنان مهیا کنند. هر نوع تأثیر مثبت این جنبشها بر زندگی زنان در یک کشور، انگیزهی مدافعان حقوق زن برای مبارزه و بهبود شرایط زندگی زنان دیگر را تقویت میبخشد. همانطوری که تاریخ نشان میدهد، اعتصاب زنان در کارخانهی نساجی نیویورک محدود به آن نماند و آغازگاهی شد برای سایر جنبشهای آزادیخواهانهی زنان در نقاط مختلف دنیا. مبارزهی طولانی و خستگی ناپذیر زنان در نقاط مختلف دنیا، مسئلهی زن را بدل به مسئلهای جهانشمول و فرامرزی کرد و مجمع عمومی سازمان ملل متحد را وا داشت که کنوانسیون رفع همهی اشکال تبعیض علیه زنان را در سال 1979تصویب کند. فعالیتهای دایمی جنبشهای زنانه و نهادها و سازمانهای مدافع حقوق زنان از سال 1979 به بعد در کشورهای مختلف سبب شده که فعالان حقوق زن موفق شوند، اسناد حقوقبشری زیادی را به تصویب برسانند که زندگی خیلی از زنان را در سراسر دنیا تغییر داده است. برای رسیدن به برابری واقعی، زنانِ سراسر دنیا باید به حمایت و دفاع از هم بپردازند. .
پرسش؛ نقش رسانههای افغانستان را درمشارکت اجتماعی زنان چگونه ارزیابی میکنید؟
رسانهها ابزارهایی قدرتمند هستند که مردم در دورترین نقاط کشور نیز به آنها دسترسی دارند. این در دسترس بودن، علاوه بر اینکه رسانه را قدرتمند میسازد به او امتیاز بیمانندی عطا میکند تا به تغییر و بازسازی افکار عمومی بپردازد. داشتن یک سیاستِ فکری درست که افکار عمومی را به جهتی درست سوق دهد، کار آسانی نیست و نیاز به افرادی کاردان و آگاه دارد که متأسفانه در رسانههای ما وجود ندارد. نیاز به پول، مشکل دیگری است که رسانه را ترغیب میکند که برای جلب مخاطب به پخش و نشر مضامین، فیلمها و سریالهایی بپردازد که از محتوای مفهومی خالیاند. این برنامهها که با واقعیتهای اجتماعی بیگانهاند و زندگیِ بورژوایی تخیلیای را به تصویر میکشند که چند عروسک خیمهشب بازیِ نقاشی شده و پیکر تراشیدهای بر سر یک عروسک معصوم و تحریک کننده و یا قهرمان ایدهآل افسانهای با هم میجنگند، محتوایی جز سکس و خشونت در خود ندارند. این رسانهها با ترسیم اوتوپیای ذهنی برای جوانان آنان را از مسیر تفکر به دنیای فانتزیای کشانده که همه آرزوهایشان در کالاوارگیِ فرهنگی و وارداتی بالیوود، هالیوود و سریالهای مبتذل هندی، ترکی و کرهای ختم میشود. شوک آورتر و تأسفآورتر از همهی آنچه گفته شد، وجود تلویزیون زن در میان رسانههایِ تصویری است که نشان میدهد زنان برای درک شرایط موجود و هستیمندی خود و رسیدن به خواستههایشان هنوز راه درازی باید بپیمایند. به نظر من رسانهها باید در کنار فکر کردن به مشکلات اقتصادیشان به فکر تغییر جامعه نیز باشند و با هدفمندی به تدریج سلیقهی هنری مردم را تغییر دهند.
پرسش؛ چرا بانوان وآقایان ما به خاطر دفاع ازحقوق زنان فقط درماه مارچ فعال می شوند؟
هشتم مارچ یک نماد است. نمادی که یادآور یک رخداد در یک برههی زمانیست. نمادگرایی وقتی با یک هدف مشخص و درست مورد استفاده قرار گیرد چیز بدی نیست و میتواند به مدافعان حقوق زن انگیزه داده و به آنها خاطر نشان کند که مبارزه برای احقاق حق، امری واقعی، طبیعی و نتیجهبخش خواهد بود و در عین حال به مخالفان نیز بفهماند که هیچ چیز ارادهی ما برای تغییر شرایط موجود را مختل نمیکند. اما توسلِ صرف، به نمادگرایی مانند یک تئاتر بیمفهوم و سرگرم کننده است که فقط برای لحظاتی مخاطب را سرگرم میکند و بعد به راحتی از ذهن پاک میشود. دفاع از حقوق زنان یک نمایش یک روزه نیست که در هشتم مارچ به یاد آن بیفتیم. مبارزه، امری دوامدار است که تعهد، نیرو، دانش، تجربه، برنامه و از همه مهمتر زمان میخواهد. فعالان و مبارزان حقوق زن باید بیدار و آگاه باشند. در همه جا حضور داشته باشند و با مبارزه به گرفتن حقوق خود بپردازند. البته اطلاع و آگاهی از یک پدیده با ایمان و اعتقاد راسخ به آن فرق میکند. به نظر من در سالیان اخیر موضوعات زیادی پیرامون حقوق زنان گفته شده و تا اندازهای آگاهی نسبی هم راجع به حقوق زنان در جامعه ایجاد شده است. اما هنوز هم خشونت علیه زن در طبقات آگاه و ناآگاه جامعه تقریباً به یک میزان وجود دارد. (البته وقتی از خشونت حرف میزنیم هدفمان تنها خشونتهای فیزیکی و عریان نیست؛ بلکه خشونتهای ناپیدای فرهنگی و ساختاری نیز هست). پس آگاهی نقش زیادی در از بین بردن خشونت و نگاه نابرابر به زن ندارد. آنچه به رفتار ما شکل میدهد منش ماست. منش به قول بوردیو ترکیبی پیچیده از عین و ذهن اجتماعی است. ذهنیت اجتماعی شده در درون فرهنگ عامه تولید و بازتولید میشود و ما خودآگاه و ناخودآگاه آن را درونی میکنیم. فرهنگ عامه قبل از هر چیزی جنسیتی است. عناصر این فرهنگ در ریزترین نقاط زندگی و اجتماع ما رخنه کرده است. از همان بدو تولد آموزههای این فرهنگ در گفتوگوها، ضربالمثلها، داستانها، افسانهها، نحوهی پوشش، تقسیم کار و … خود را بر جهانبینی ما تحمیل میکند و ما آن را خودآگاه و ناخودآگاه میآموزیم. کسانی که وارد ساختارها میشوند، همان دستپروردگان فرهنگ هستند. بنابراین نمیتوان از آنها انتظار داشت که خوشبینانه علیه باورهایشان طغیان کنند.
برملا کردن تبعیض و خشونتهای ساختاری در درون نهادهای دولتی و غیر دولتی علیه زن نیاز به بررسی زیادی ندارد. منتقدِ تیزبین در همان نگاه اول هم قادر به شناسایی آن است. متأسفانه در حقوقبشری ترین سازمانهای داخلی که خود را مدافعان حقوق زن برمیشمارند و برنامههای مختلفی را برای آگاه کردن مردم از حقوق زن اجرا میکنند، نقض حقوق زنان و استفادهی ابزاری از آنان امری عادی به شمار میرود. به همین دلیل معلول ما علتهای دیگری را میجوید و ما با تأسف اعتراف میکنیم که دفاع از حقوق زن بیش از آنکه به باور ما چنگ بیندازد، ابزاریست برای جلب توجه کمکهای مالی که تجلی آن را میتوان در هشتم مارچ که نگاههای غربی به ما دوخته است، دید.
تجلیل از هشتم مارچ، تجلیلی سمبولیک است حتا برای خود زنان. این تجلیل مثل مانورهای نظامی که قدرت بالقوه خود را به رخ دشمناناش میکشد نیست، بلکه نمایشی ترحمبرانگیز برای برای جلب کمکهای مالی یا به دست آوردن مناصب مهم در آیندهای نزدیک است. با آگاهی از اینکه اگر حسابهای دالری و فشارهای بینالمللی را از فعالیتهای حقوقبشری و دفاعی برای حمایت از حقوق زنان کم کنیم، چند نفر پشت ما خواهد ایستاد، به تحلیل این مراسم باز میگردیم که اگر در خوشبینانهترین حالت، معاملهای در پسِ آن نخفته باشد، جایی است که افراد برای رفع خستگیِ کارهای غیرفکری و اداری خود، سالی یکبار برای نوشیدن چای و خوردن شیرینی دور هم جمع میشوند. .
پرسش؛ زنان افغانستان درسراسرجهان، به جای برگزاری جشنهای پرهزینهی 8 مارچ چه باید بکنند؟به نظر من زنان باید نیروهای خود را در تمامی میدانها، خصوصاً در میدانهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی بسیج کنند و همصدا با هم به نقد و مبارزه بپردازند. نقد و مبارزه زمانی ممکن است که زنان به درون ساختارها رخنه کنند. حضور و رخنه به درون ساختارها، ذهنیت زنان را نسبت به مشکلاتی که سد راه آنان است روشن میکند و راه مبارزه را به آنان نشان میدهد. نقد و مبارزهی آگاهانه امکان اصلاح و دگردیسی در نظامهای سلطه را به زنان میدهد. انفعال زنان در تولید دانش به نظر من یک فاجعه است. و اگر صادقانه بگویم من تمایل دارم که بیشترین هزینه در جایی صرف شود که به زنان کمک کند تا به تولید دانش و پژوهشهای هدفمند، بپردازند. به نظر من مفیدترین جایی که ما باید خود را نشان میدادیم و متأسفانه نشان ندادیم عرصه تفکر و تولید دانش است. آثار جدی زنان در این شانزده سال کجاست تا امروز ما با استفاده از آن به عنوان سلاحی قدرتمند به نقد ساختارها و نظام معرفتی موجود بپردازیم. (البته من خودم را از این نقد مبرا نمیکنم). ایدیولوژی را تفنگ از بین نمیبرد، نقد روشمندِ مبتنی بر دانش از بین میبرد. بسیاری از انقلابها بر پایهی ایدیولوژی پا گرفتهاند. برای به زانو درآوردن این فرهنگ مستبد مردسالارانه، یک انقلاب فکری لازم است که موضوع زنان را نه به صورت کلیشهای و پروژهای بلکه به صورت روشمند و درست آن به کانون مباحث نظری بکشاند و ابهت و شکوه تئوریها و نظامهای معرفتیِ زن ستیزانه را درهم کوبد. تاریخ سلطه و استبداد به حذف زنان افغان از تمامی عرصهها از جمله عرصه تفکر انجامیده است. ما کمتر با یک اثر مکتوبِ مهم که به دست یک زن افغان نگاشته شده باشد، روبهرو میشویم. منظور من از اثر مکتوب در اینجا شعر یا داستاننویسی نیست که هر زنی تا قلم برمیدارد برای اینکه خود را از زحمت مطالعه و تفکر برهاند، بدان روی میآورد. همچنین منظور من این هم نیست که تمامی اشعار و داستانها فاقد محتوای فلسفی، اجتماعی و سیاسیاند. (که متأسفانه اگر از یکی دو مورد محدود بگذریم، باز شعر و ادبیات زنان افغان فاقد آن است و هنوز پا را از زمان فروغ فرخزاد پیشتر ننهاده). باید بپذیریم که مشکل ما را سرودههای عاشقانه، شعرها و داستانهای رمانتیک حل نمیکند. ما با وارد شدن به عرصهی موسیقی و صحنهی رقص نمیتوانیم به حقوق خود دست یابیم. ما نیاز به مبارز و متفکر داریم. مبارز و متفکری آگاه. مبارزی که مزین به مدرک لیسانس، ماستری و دکترا نباشد و اندوختههایش بیش از موضوعات کلیشهای مرتبط به پروژههای دالری جامعهی بینالمللی باشد و مقام و القاباش را نیز از طریق اتصال به حلقهی قدرت به دست نیاورده باشد. زنان اگر میخواهند مبارزه کنند، باید قبل از هر چیز سرمایههای اختصاص داده شده به زنان را در راهی خرج کنند که منجر به تولید متفکر و نخبه در عرصههای مختلف شود.
شیرین نظیری
نوشتن دیدگاه
دیدگاهی بنویسید
برای نوشتن دیدگاه باید وارد بشوید.
مطالب مرتبط
پر بیننده ترین مقالات
مجلات و کتب
پیوند با کانال جام غور در یوتوب
صفجه جام غور در فیس بوک
Problem displaying Facebook posts.
Type: OAuthException
Subcode: 460
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور