آرشیف

2015-6-24

فضل احمد

زنده گـینامۀ مختصر شهید عبدالرحمان خان عینی:

شـهـیــد عـبـد الـرحـمـن عـیـنـی فـرزنـد مـرحـوم ارباب عـبـد الـکـریـم خان عـیـنـی یـکـی از شـخـصـیـت های با نـفـوذ قـوم تـیـمـنـی در ولـسـوا لـی شـهــرک بـود. او در اواخـر مـاه ثـور سال 1347 هـجـری شـمـسـی در قـریۀ سـیـه خـا ک ولـسوالـی شـهـرک چـشــم به جـهـان گـشـود . او هـنـوز که شـش سال را پـوره نـکـرده بـود نـظـر به شـوق وعلاقـۀ پـدر وما در راهــی مـکــتـب ابـتـدا یـی سـرچـشـمـۀ باغ ولسـوا لـی شـهــرک شـد و تا صـنـف سـوم مـکــتـب به نسـبت تشـویق های پدر ومادر وتوجه استادان شاگرد ممتاز و ا ول نـمـرۀ مـکــتـب بـود. ولـی دریـغ ودرد که اوضاع سیاسی کـشـور دگـرگـون شـد واکثـر مکاتب به آتش کشیـده شـد ند و دیگـر سـراغی از مکتب معلـم وشاگرد نبود واین اسـتـعــد ا د خـد ا د به کار انداخته نـشـد وسالهـا ی دشـواری را عـبـد الرحمـن نوجوان مانند سایر جوانان محروم از تعلیم وتحصیل را در زنده گی پشـت سـر گـذ اشت .اخلاق پسندیده وحسن سلوک اوباعث شد تا به طور روز افزون اعتماد مردم نسبت به ا و بیشتر گـرد د . هـرچند او هرگز دوست نداشت که زعامت مردم را به عهده داشت باشد بلکه می خواست با داشتن شغـل آزاد دهقانی وبا غـداری اخلاق زراعت را برای مردم خود عملا آموزش بدهـد ولی درین ا واخرا بر اساس اصرارها وسفارش های مکرراقوامـش مجبور شد عضویت کمیته حل منازعات قومی را در ولسوالی شهـرک وریاست شورای انکشافی قراء قرب وجوار سیه خاک را بپـذیرد . او که یک شخص خیر خواه وخیر اندیش وصلح خواه بود می کوشـیـد منازعات قومی را طور ریشه ای حل وفصـل نماید. او همـواره در حل منازعات به حیث سنبـل وحدت واتفاق معرفـی شده بود و در هرجای که کدام مشکل قومی ویا منازعۀ پیدا شـدی مرد محل از او دعوت به عمل میآورند تا در حـل ان ایشان را یاری نماید. اوکه قلب پاک داشت خیرخواهی میان مردم ومُصالحه را عبادت می پنداشت وتمام کارهای ضروراش را رها میکرد وبرای حل منازعات می پرداخـت. سه روز پیـش از شهادت نا به هنگامش در اثـر دعوت وتقاضای متـنـفـذیـن مـحــل و مـقـا مات دولـتـی در تـرکـیـب هـیـأت 30 نـفـری جـهـت حـل منـا زعـۀ اقوام قـراء مـربـوطـۀ اوشـان رفـتـه بـودند ویک روز بـعــد از برگشت حل موفقانۀ این منـا زعه به خـانـه اش در قـریـۀ غـر قـنـا ب حوالی ساعت 11:30 قـبـل از ظـهـر روز جـمـعـه مورخ 29 سـنـبـلـه سال 1392 هـجـری شـمـسـی از طرف چهـا ر نـفــر تـروریـسـت حـرفـوی که پلان تـرور وشهـادت آنرا قـبـلا بسـیـار مـاهــرانه طرح کـرده بود نـد حـیـنـیـکه می خواسـت از بالای تپـۀ که مـشـرف بـر مـنـزل شـخـصـی اش بود ارتباط تلـیـفـونـی اش را بر قـرار نـمـا یـد که نا گـهــا ن مـورد حـمـلـۀ نا جوانمـردانـۀ تـروریـسـتـا ن اجـیـر شــد ه قـرا ر گـرفـت و همراه یک تن از اقارب نزدیکـش جام شهـادت را نـو شـیــد ند . ( امـا به قـول معـروف : خون ناحـق دسـت از دامان قاتل بـر نـدا شـت*** دیـده با شــی لکـه هـا ی د امـن قـصـا ب را *** حسـب فـرمودۀ خداوند متعـا ل که : والله ذوالا نـتـقــام … بـعـد از گذشـت سـه سـا عــت درهمان روز هـر دوتـن از تروریسـتـا ن بدون اینکه کسـی قـصـد تـعـقـیـب آنـهـا را داشته با شـد ، نـیـز کـشـتـه شــد نـد .
تروریـسـتـان که چهـا ر نـفـر بـود نـد بلا فاصـلـه از صحـنـه فـرار نـمـودند وبـدون ایـنـکه مورد تعـقـیـب قـرار بگـیـرنـد به نسـبـت معـصـومـیـت عـبـد الـرحـمـن شـهــیــد در جـریان فـرا ر سـراسـیـمـه شـد نـد ویک موتر سـکـیـل آنـهـا پـنـجـر شـد وموتر سکیـل دیگـر به نسـبـت اینکه حواس شان را از دست داده بودند شـرکای جرم شان را فراموش کردند از منطقه فرار نمودند. ودونفر از قا تلـیـن نیز که پای پیاده ماندند و ازینکه روحـآ مورد خـشـم خداوند متعال قرار گرفته بودند حواس خود را از داست داده بودند در حالیکه پا به فرار گذاشته بودند خود سـرانه فیر میکـردند . وقتی مردم متوجه ایشان شـدنـد از بیـم اینکه چـرا این افراد درحا ل فـرار فیـر میکنند وبالای که فرار میکنند مورد تعـقـیـب مردم اهالی قرار گرفتنـد تا با الآ خـره بعـد از تـعـقـیـب مرد مـحـل مـحـا صـره گـرد یـد نـد وهـنـوز مـردم نمی دانـستـنـد که این افراد که ها هستـنـد وچـرا تـسـلـیـم نـمی شـونـد در حالـیـکه مـردم چـنـد یـن بار از ایـشـا ن تـقـا ضـا نمـود ند تا خود را تسـلـیـم نـمـا یـنـد ویا لا اقـل خود را معـرفـی کـنـنـد که چه کـسـا نی هستنـد به مقاومت شان ادامه میدادند تا با الآ خـره بـعـد از زخـمـی شـد ن یک تـن ا ز افـراد محـل مـردم مجبـور شـدنـد تا با فـیـر سلاح یک تن شان را از پای در آوردند ولی شخـص دومـی که عبـد الـحـی نا م داشت ویک تـروریـسـت حـرفـوی بـود با انـفـجـار یک نا رنـجـک خود را به قـتـل رسـا نـیــد .

بـد یـنـو سـیـلـه مـی خـو ا هـــم از تـمـا م دوسـتـان وعـزیـزانیـکه از خارج وداخـل با ارسال پیـامـهــا ی تسـلـیـت شـان به نسـبـت ترور برادر شـهـیـدم عـبـد الـرحـمـن خان قـلـب هـا ی داغــد یـدۀ مـا را مـرهــم گذاشته مرمـت فرموده انـد از صـمـیـم قـلـب اظهـار سـپا س نـمـا یـم و با کمال قصور به نما ینـده گـی از همه اقارب وعـزیزان مرحومی از ایـشـان مـعـذرت خواهـی نمـا یـم که به نسبت مصـروفـیـت های فراوان وعدم دستـرسـی به انتر نـت نـتـوا نـســـتـم از لـطـف های بیکـران وغمـشـریکـی های بی شایبه وبرادرانۀ ایـشان اخلاصمندانه اظهـا را مـتـنـان نمایـم.

با عرض احترا م
فضل احمد از ولسـوالـی شهـرک