آرشیف

2014-12-17

مسعود حداد

_انتظار

از شربت لعلِ لبت،ده، درد من درمان شود
یا ابرو را خنجر بساز ،تا مردنم آسان شود

چون لالۀ تشنه لبان، از باد صحرا بی امان
چشمم بسوی آسمان، خواهم کمی باران شود

 عمق دریااست بی ضرر،زآنجا نمیخیزد شرر
بود ونبودم در خطر،گرساحلت طوفان شود

آن تاجرمادی پرست ،دروازه رارویم ببست
درانتظارخواهم نشست،تانرخ وی ارزان شود

گیرم نموده در کمین،ساقی مرا زد در زمین
زان ازخدا خواهم همین، میخانه اش ویران شود

حرف بزرگانم بجاست،راهِ گدا ازشاه جداست
گویندکه این کارخداست،هرچه بخواهد آن شود

یارب بسازم یار او، گردان نصیب دیدار او
من خادم دربار او، گرشاه من سلطان شود

باشد که آن بدخوی من،با خنده آید سوی من
بوسه زند برروی من،دروقت مرگم جان شود

مسعود حداد
15 دسمبر 2014