آرشیف

2015-4-1

نثاراحمد پژوهش

​اســــیرم ای بــــــرادر پیر گشــتم

اســــیرم ای برادر پیر گشــتم
زدوری خانه ام رنجورگشتم
شدم دلتنگِ آن مـــــادرِ پیرم
برای دختـــــــرم دلگیرگشتم
اسارت دردِ بی درمانه خواهر
زتحقیرواهانت ســـــیرگشتم
نه دولت ونه مردم است غمخوار
به زنجیر بســته واسیرگشتم
برای دیدنِ آن طفـــــلِ نازم
شب وروز لحظه ها درگیرگشتم
نمیدانم به چه جرمی شدم من؟
نشانِ یگ گــروه با تیرگشتم
 وشاید جرم من هزاره باشد
کمینِ طــالبِ بی دین گشتم
بیاای هم وطن ای هم تن من
اسیرو بنــدی وتحقیر گشتم
 بیا همدردِ من فریاد بزن تو
اسارت توهین است، تحقیرگشتم
***
اَلامـــــادرچـــــرا بابا نیامد
مگرچه شد که اوازراه نیامد
شب و روزانتظارم تابیاید
مگردوراست که اویگ ماه نیامد