آرشیف

2014-12-27

نثاراحمد پژوهش

یــــــــــــــاد یار

بازهـــم یادِ تو آمـــد،درد دل تازه شـــدند
خـاطرات من وتو بی هم ولی زنده شدند

بازهـــم حسرت خورم ازبهرِ، نبودن تــو
چه کنیم قسمت نبود، باهــم بودنِ من وتو

هرشبی یادت کنم، هـرلحظه یادِ من تویی
فکرِبودن فکرِرفتن هــــرکجای من تویی

عـــالم خوابم تورابینم ، تومی آیی همیش
هرچه میگوییم واما نیست آن دوران پیش

هرچه افسوس میخورم،چونکه یادم نیستی
چه کنم درلحظه هــای شادِ شــادم نیستی

رفته ای اینک دیگربرگشت نیست افسوس کنم
لحظه های بی تورا باگریه ها خاموش کنم

هـرچه میخواهم دیگریادم نباشی ســـالها
میروم با کوله بارِ، درد واندوه به خــــــدا

کی شود بی تو روم با فکرِآرامی خودم!
وقتی آرامگاه روم، تنهـــا به تنهایی خودم