آرشیف

2014-12-30

احمد جاوید احمدی

کسـی نشـنـیـد

یک ناله ای بالا شــد امـا کسی نـــشـنـید
آهــــی به ثـــریا شــد اما کـسی نـشـنـید

از ده کـــــده ای دور از آن طــرف غــــور
یـــک یــاس تمنا شد امــا کسی نـشنــیـد

زانجا که سراشکسته بــینی قــلم و کاتـب
یــک پنسلی گویا شد اما کــسی نـشـنــید

زانجا که گلوها را افشرده فــلک با چـنگ
یک گریه توانا شداما کـــــسی نـشـنــیــد

زانجا که تفنگش را منصب به قضا دادنـد
یک زجه ای بالا شد اما کـسی نـشـنـیـد

زانجا که نمود گردون دلها همه غرق خون
هرماتم و غوغا شد اما کــــسی نـشـنـیـد

 

تقدیم به همه ای خوانند گان محترم جام غور مخصوصا اساتید بزرگوار که همیشه کوچک نوازی کرده با همه اشتباهات و کاستی ها نوشته های ما را سرو پا میخوانند وتشویق مینمایند

با احترام احمدی از تیوره