آرشیف

2015-3-21

استاد شاه محمود محمود

کاربرد اسمأ و القاب و اصطلاحات دیوانی غوری ها

پیشگفتار: 
غوری ها مانند هر دولت مستقل دیگر با دیوانها و دفاتر و اندوخته های دیوانی اداری و نظامی همراه بوده است . این دولت که سالیان متمادی با قدرت نمایی حکومات محلی همراه بود و سرزمین ای دست نارس باقی ماند صرف نظر از تقرر والیان اعراب مسلمان در گوشه و کنار آن ٬ تا زمان سلطنت غزنویان با استقلال به موجودیت خویش ادامه داد .

امرای محلی با دسته های قومی و خانواده گی توانست با اخذ و گرفتن مالیات و خراج و برده سیطره حکمروایی خویش را در مسیر تاریخ به پیش ببرد. تولیدات و فرآورد های غوری اکثرا آلات و ادوات نظامی و جنگی بود که در بدل خراج و جزیه به دولت های مجاور و یا حاکمان مسلمان می پرداختند . حدود العالم اولین اثر جغرافیایی تاریخی است که از غور نامبرده و مینویسد که : « ایشانرا شهرکها و دهها است و از این ناحیت برده ٬زره و جوشن و سلاح نیکو افتد ». (۱) با مطالعه تاریخ استنباط میگردد که فراز و نشیب حاکمیت غوری ها ٬نشاندهنده حس آزاده گی و قدرت طلبی و توسعه سرزمین بیشتر است . همین که توانسته قرنها با موجودیت وضعیت سوق الجیشی و قلاع مستحکم به سلطه خویش تداوم نشان داده اند خود نمایانگر تشکیلات و مراتب اداری ونظامی بهتر آنها میباشد . با درنظر داشت مایه های قرون وسطایی و همسایگان مانند طاهریان ٬سامانی ها ٬صفاری ها و غزنویان تشکیلات اداری و نطامی با تغییرات کمتری ٬ دیوانهای فوق را دنبال نموده است . با اثر گزاری متقابل دودمانهای متذکره ٬ غوریان توانست با سهولت برای اداره خویش وزرا و ملک ها و حاکمان و افراد و سپاهیان خویش را تقرر و گسیل نمایند. 

بعد از ایجاد و گسترش دولت مستقل غوری ها ٬ ضرورت بیشتر در اداره و تنظیم امور افتاد بنابران بنیاد و پایه گذاری دیوانهای مختلف ایجاب مینمود تا افراد ورزیده تر در رأس آنها قرار گرفته تا این کاروان امپراطوری غوری به سر منزل مقصود برسد. دانستن و بررسی به توضیح چنین دیوانها ناگزیر به آثار و منابع تاریخی دست یافت واز آنها سود جست . یکی از این مأخذ همان طبقات ناصری است که با خامه ای منهاج السراج جوزجانی که دوران طفولیت و نوجوانی خویش را در دربار این خانواده سپری نموده است و بعدا از جمله کارمندان اداری وقضایی امپراطوری غوری ها در هند قرار گرفت ٬رقم خورده است . آثاری دیگر چون تاریخ فرشته از محمد قاسم هندو شاه و طبقات اکبری از نظام الدین هروی که ذیل بر طبقات ناصری است ٬افزوده اند .

شناخت و تحلیل این اسمأ و القاب و اصطلاحات برای شناسایی این امپراطوری کاری سهل نیست باید هر اثر را نکته به نکته خواند تا به اسمأ اصطلاحات و القاب دست یافت و به کمک قاموس ها و لغت نامه ها و دیگر منابع تاریخی٬ بررسی مان نتیجه مطلوب خواهد داشت بنابران این تلاش را با حوصله مندی خواند و امیدوارم که جوابگویی آنچه میخواستم ٬ موفق شده باشم . تا ارایه کنم . البته برای چنین مطالب اثر و کتابی نوشت که بیرون از حوصله این مقاله است بنأ کاستی ها و اشتباهات را به دیده اغماض نگریسته در توضیح بیشتر همکاری دانشمندان را ارزومندم .

اسمأ سلطانی :
از گذشته های دور تا امروز از اسناد و اسمأ سلطانی یا سلطانیات صحبت شده است که معمولا ارایه اسناد و مکاتیب شاهان وشهزاده ګان و نامه های رسمی و دولتی را میگویند اما در این جا از اسمأ شاهان غوری که در پیشوند نامهایشان مکرر در طبقات ناصری و دیگر آثار تاریخی آمده است ، در ردیف سلطانیات یاد آور میشوم . بنابران کاربرد امیر و ملک و سلطان بیرون از محوطه این بحث نیست .

۱ ـ امیر :
در آثار قدما و لغت نامه ها( اَ ) میر٬ پادشاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). فرمانروا. (مهذب الاسماء). کسی که فرمانروا بر قومی باشد. (ازناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ). راعی . (منتهی الارب ). سلطان . خلیفه . این کلمه با الف و لام تعریف یابدون آن در روی سکه های عربی و اسلامی دیده می شود. اصلاً برای خلفا وضع شده است بخصوص وقتی که بالفاظ « المؤمنین » یا « المسلمین » اضافه شود. سپس برؤسای سپاه وحکام و ارباب سیاست اطلاق شده است .

غوری ها در طول زماناسمأ و القاب و اصطلاحات سلطانی خویش را در تغییر نگهداشتند آغازین اسمأ با اصطلاح (اَمیر) مانند امیر شنسب بن خرنک ( حدود ۴۰- ۸۰ هـ ق) ٬امیر فولاد بن شنسب (حدود ۱۳۰ هـ ق) ٬ امیر کرور بن فولاد ( ۱۳۹ – ۱۵۴ هـ ق) ٬ امیر ناصر بن کرور ( حدود ۱۶۰ هـ ق) ٬ امیر بنجی بن نهاران ( حدود ۱۷۰ هـ ق) ٬ امیر سوری بن ؟ (حدود ۲۵۳ هـ ق) ٬ امیر محمد سوری ( حدود ۴۰۵ هـ ق) ٬ امیر بو علی بن محمد سوری ( حدود ۴۲۵ هـ ق) ٬امیر محمد بن عباس ( حدود ۴۵۰ هـ ق) (۳) آمده است . 

منهاج السراج جوزجانی در طبقات ناصری به مراتب این اسمأ را منیحث پیشوند اضافه کرده است چون شنسب ….. در دوره خلافت حضرت علی (رض) به دین اسلام ایمان آورده واز وی عهد ولواء بدست آوردند .و بنا به قول جوزجانی (هرکه از آن خاندان به تخت نشستی ، آن عهد ولواء بدو دادندی ).(۴) با درنظر داشت طبقات ناصری ٬ بعد از رو آوردن به دین اسلام وبا دریافت لواء وعهد از طرف خلفای راشدین وعباسی نام ( امیر ) را برخود گذاشتند . با مسلمان شدن فرد پر قدرتی چون شنسب ٬ تحکیم حاکمیت بیشتر از پیشتر به معرض اجرأ قرار گرفت . وبا گرفتن عهد و لوأ آزادی عمل بر مناطق محروسه بیشتر شد. 

چنانچه در طبقات ناصری اولین زمامداران غور را با چنین پیشوند قلم زده است مانند از امیر فولاد چنین یاد میکند : امیر فولاد غوری یکی از فرزندان ملک شنسب بن خرنک ( حرنک : راورتی مترجم طبقات ناصری ) بود و اطراف جبال غور در تصرف او بودند. و نام پدران خود احیأ کرد. (۵) 

بحث امیر با یک یا دو نفر خلاصه نمیگردید رفتن و در خواست لوأ و عهد از دربار خلفا نشانه حقانیت و تأیید دینی زمامداران در قرون وسطی بوده است : مشهور است که امیر بنجی یکی از امرای محلی بنابر مناقشت بالای زعامت مردم غور که بین او و رقیبش شیث ویا شیش نزد خلیفه عباسی هارون الرشید رفتند . و در طبقات میخوانیم که: امیر بنجی بن نهاران شنسبی ٬ امیر بزرګ بود و اورا از کبار ٬ملوک و جمله سلاطین از فرزندان او بودند و اولین کس که از این دودمان بدارالخلافه رفت و عهد و لوأ آورد امیر بن بنجی نهاران بود و آن اینکه ؛ امیر بنجی که رسم وسلوک ملکداری از بازارگان و دوست یهودی مقیم غور فراگرفته بود موفق گردید لواء وعهد خلیفه عباسی را بدست آورد . از آن عهد به بعد لقب امارت شنسبانی از لقب مبارک امیر المؤمنین هارون الرشید قسیم امیر المؤمنین گشت . امارت به شنسبانیان و پهلوانی که همان فرماندهی لشکر است به شیشانیان داده شد .(۶)

در زمان غزنویان به خصوص در هنگام زمامداری امیر سبکتگین غور چند بار مورد حمله غزنویان قرارگرفت تا اینکه در زمان سلطان محمود غزنوی ، امارت غور به امیرمحمد سوری رسید واین امارت در بین غوریان باقی ماند به نقل از طبقات ناصری ؛ امارت غوریان به امیر محمد سوری رسیده بود و ممالک غور را ضبط کرده ٬ تا گاهی سلطان محمود را اطاعت نمودی؛ و گاهی طریق عصیان سپردی ٬ و تمرد ظاهر کردی (۷) 

در این جا به سهولت میتوان درک کرد در پهلوی قدرت و صلابت سلطان محمود غزنوی ٬ هنوز در کوه پایهای غور حس آزادی و استقلال و امارت ٬ رهبریت جداگانه ای را به نمایش گذاشته بودند.

تا جاییکه از دادن باج وخراج که بر ذمه شان بود سرباز میزدند.

جوزجانی در پهلوی استفاده از کلمه امیر برای امیران غوری ٬ وزرأ دیوان های متعدد را امیر نامیده است و به عوض وزیر آنرا به کار برده است .مانندامیر داد (ص ۴۶۰ و ۴۴۳) ٬امیر شکا ر (ص ۴۱۳) و امیر حاجب (ص۴۰۶ ).

۲ ـ ملک :
ملك . [ م َ ل ِ / م َ ] پادشاه . جمع آن ، ملوك . املاك . (منتهي الارب ). پادشاه .(آنندراج ). پادشاه . ملک دار. [ م ُ ] زمین دار و دارای ملک . (ناظم الاطباء). صاحب مملکت . آنکه کشور در تصرف و فرمان اوست . پادشاه . (۸)

در فوق گفتیم که غوری هاقدرت خویش را با تشکیل حکومات محلی و امارت آغاز نمودند و در مناطق مختلف غور به شکل ملوک الطوایفی مردم را مطیع ومنقاد خویش نموده بودند . با درنظرداشت هفتمین امیر غوری بنام امیر محمد بن عباس دیگر از امارت و امیر خبری نیست . اما جوزجانی فردی دیگر را که جد سلاطین بزرگ غور نامیده است به دو لقب ملک و امیر برشمرده است چنانچه : ملک قطب الدین حسن جد سلاطین بزرگ غور بود ٬ امیر عادل نیکو عهد و خوبروی و آثار عدل و مرحمت و احسان و شفقت او بر اهل بلاد غور ظاهر بود (۹)

همین ملک قطب الدین حسن عباس بود که در هنگام سرکوبی قیام مردم تگاب تیری به چشم خود خورد و در اثر آن از دنیا رفت به کمک جوزجانی در طبقات ناصری میخوانیم که : و وقتی از اوقات در عهد ملک قطب الدین که جد سلاطین بود ٬ جماعتی از ساکنان تگاب که از ولایت وجیرستان (که در شمال شرق کابل است ) بودند عصیان آوردند.ملک قطب الدین با حشم و امرای غور بپای آن کوشک و حصار آن جماعت آمد٬ و ایشان را بطاعت خواند ٬ انقیاد ننمودند و به قتال مشغول شدند ناگاه از قضأ آسمانی از طرف عصات تیری از کمان تقدیر ٬ برچشم ملک قطب الدین آمد و هم از آن زخم چون بر مقتل بود٬ برحمت حق پیوست .( ۱۰)

دیده میشود که لقب ملک بیشتر دراین برش مختصر رقم خورده است و دلایل مقنع برای گذاشتن چنین اسمی بدست نیست سوای اینکه امیران غور نخواستند با غزنویان که خودرا سلطان نامیده اند ٬ همسری کنند تا مناقشات بیشتری به میان نیایید.

بعدا از ملک قطب الدین پسرش که جوزجانی اورا ابوالسلاطین نامیده است بنام ملک عزالدین الحسین قدرت را بدست آورد . او پدر ملک شهاب الدین خرنک ملک مادین و غور ٬ ملک فخرالدین مسعود امیر بامیان وطخارستان ٬ سلطان علاؤالدین حسین پادشاه غور وغزنین وبامیان ٬ سلطان سیف الدین سوری پادشاه غور و غزنین ٬ سلطان بهاؤالدین سام پادشاه غور ٬ ملک الجبال قطب الدین محمد امیر غور و فیروزکوه و ملک شجاع الدین امیر خراسان و غور بود.

در بیان فوق نزد جوزجانی احتمالا امیر و ملک و پادشاه وسلطان مترادف هم بوده است و تماما از قدرت نمایی فرزندان ملک عزالدین حرف دارد . موصوف اضافه مینماید که : ملک عزالدین حسین پادشاه نیکو عهد و خوبروی ونیکو اعتقاد بود به همه اوصاف گزیده موصوف بود و به همه اخلاق پسندیده معروف ٬ مُلک غور و بلاد جبال در عهد امارت او معمور و خلایق و ساکنان آن آسوده ٬ در ظل امن و حمایت امان و ….( ۱۱)

بعد از وفات ملک عزالدین ٬ فرزندان وی یکی بعدی دیگر در گوشه های از کشور به قدرت رسیدند ملک الجبال قطب الدین محمد بن حسین ٬ملک شهاب الدین بن حسین ٬ ملک شجاع الدین علی بن حسین٬ ملک ضیا الدین محمد ابوعلی٬یکی بعدی دیگر به زمامداری غور رسیدند. بنابر نوشته جوزجانی اخیرالذکر : ملک ضیأالدین در خدمت والده خود از راه خراسان و هرات و نیشاپور به سفر قبله رفت و در آنوقت سلطان تکش خوارزمشاه در نیشاپور بود٬ملکه ضیا الدین در لباس سادات دو گیسو بافته در بارگاه او رفت و سعادت دستبوس سلطان تکش دریافت٬ و حج با شرایط و ادب تمام او را میسر شد و در مکه خانقاهی بنا فرمود و وجه آن عمارت تمام مهیا و مرتب کرد٬ و معتمدان نصب فرمود٬ و هم در خدمت والده خود به ممالک غور باز آمد و نام والده ام ملکه حاجی شد .(۱۲) بنأ ملک در نزد غوریان بالاتر از ملکان امروزی است که در قریه ها و دهات نماینده مردم محل خویش اند. در آن هنگام ملک حیثیت سلطان وپادشاه را داشت .

۳ ـ سلطان : 
در لغت نامه ها سلطان را چنین برشمرده اند : [ س ُ ](ع اِ) ملک . (منتهی الارب ). والی . (آنندراج ) (غیاث ).پادشاه . والی . (ناظم الاطباء). فرمان ده . (مهذب الاسماء) . 

در حالیکه امارت و ملوکیت در بین غوریان نشانه زمامداری و قدرت نمایی بود در حالیکه برای اولین بار با افزونی قدرت و آزادی بیشترسلطان سیف الدین سوری از لقب ( سلطان ) استفاده برد. چنانچه جوزجانی با بینش وفراست دقیق این مرزبندی ها را میان امیر و ملک و سلطان به خوبی تصویر کرده است موصوف در مورد سلطان سیف الدین سوری مینویسد که : سلطان سیف الدین سوری٬ پادشاه بزرگ بود٬و از شجاعت و جلادت و مروت و عدل و احسان٬ و منظربهی و فرشهی نصیبی داشت و اول کسی است که از این دودمان بر وی سلطان اطلاق کردند ؛ چون خبر حادثه برادر بزرگ او ملک الجبال بدو رسانیدند روی بانتقام آورد؛ و از ممالک غور لشکر بسیار مستعد گردانید و روی به غزنین نهاد و بهرامشاه بشکست و غزنین را بگرفت و بهرامشاه از پیش او منهزم شد وبطرف هندوستان رفت و سلطان سوری به تخت غزنین بنشست و ممالک غور را به برادر خود سلطان بهاؤ الدین که پدر سلطان غیاث الدین و معزالدین بود بسپرد. ( ۱۳) 

از این تاریخ به بعد پیشوند سلطان بر زمامداران غوری حک میگردد . روی این منظور برخی مؤرخین بنیاد گذار سلاله غوری را سلطان سیف الدین سوری می پندارند.( ۵۴۳ هـ ق = ۱۱۴۸ م) متاسفانه اعتماد بیشتر سلطان سیف الدین غوری بر غزنویان سبب شد که مردم غزنی دوباره از بهرامشاه دعوت به عمل آورده و مجددا برتخت غزنه جلوس نماید و اولین سلطان غوری بعد از مقاومت شدیدی دستیگیر و اعدام گردید . بنابران سلطان بهاؤالدین که مهتر برادران بود در فیروزکوه به سلطنت نشست و برای انتقام برادر راه غزنی را پیش گرفت اما در همان سال در گیلان غزنی بنابر مریضی وفات نمود .( ۵۴۴ هـ ق= ۱۱۴۹م) از بین رفتن دوبرادر یکی بعد دیگر دولت نو بنیاد غوری را به تزلزل واداشت اما مرد قهاری چون علاؤالدین غوری حسین بن حسین حشم و لشکر غور بیاراست و راه غزنی پیش گرفت . تا انتقام سلطان سیف الدین سوری و ملک الجبال قطب الدین از بهرامشاه بستاند. با مطالعه و خوانش طبقات ناصری دیده میشود که موصوف توانست غزنه را اشغال و آنچه بر قصور محمودی و مردم غزنه آمد تسکین درد های بود که اسلافش دیده بود.(۱۴)

القاب سلاطین غوری :
القاب در تاریخ خلافت اسلامی سابقه طولانی دارد. این القاب نه تنها از طرف خلفا بلکه سلاطین عجم نیز استفاده از القاب را نادیده نگرفته اند . در شروع پیامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد (ص) به یاران خویش القابی بخشید. امویان نیز مبادرت به دادن القاب کردند اما در زمان خلفای عباسی گذاشتن و دادن القاب بیشتر گردید . هر چند قدرت پادشاهی یا نظامی خلیفه کمتر میشد بر جنبه امامت دینی خود می افزود و هر قدر تسلط او بر امور دنیا تنزیل مییافت بیشتر برخویشتن القابی دینی پر طنطنه میگذاشت و اطرافیان خودرا به القاب مضاعف به دین و دولت و الملک ملقب میساخت .

در کشور ما در زمان سامانیان این القاب راه یافت اما هنوز ساده وبسیط بود در دوره غزنویان القاب که خلقا به سلاطین داده بود پسوند نام سبکتگین و محمود ومسعود و دیگران گردید. در حالیکه در دوره سلجوقیان انکشاف و تحول بیشتری در دادن القاب می بینیم .چنانکه نظام الملک مینویسد امروز کمتر کسی را اگر از هفت یا ده لقب کمتر بنویسی خشم میگیرد و بیازارد .نظام الملک سخنان زیبایی در مورد القاب دارد : لقب در خور مرد باید بود و لقب قضاة ٬ ایمه و علما چنین بوده است مجددالدین ٬ شرف الاسلام ٬ ذین الشریعه٬مخزن العلماو مانند آن .برای سپه سالاران و امیران ومقطعان و گمشتگان که به دولت تعلق داشت ؛ القاب چون سیف الدوله ٬ حسام الدوله ٬ ذهیر الدوله ٬ جمال الدوله ٬و مانند آن . برای عمیدان و عاملان و متصرفان لقب های چون عمید الملک ٬نظام الملک٬جمال الملک و شرف الملک و امثال آن . ولی این تقسیمات مانع آن نشد که مسیر القاب کُند گردد بلکه بنابر گفتار وزیر موصوف : هر نا اهل و مجهولی وبی فضلی را دین و دولت ملک در لقب آوردند.

در دوره خوارزمشاهیان این رسم بیشتر معمول گردید وبی حساب به دادن القاب مبادرت ورزیدند اما در دوره مغول وایلخانی فقط با گرفتن لقب خان ویا قاآن بسنده کردند .( ۱۵)

در زمان غوری ها القاب مانند دوره غزنویان از طرف خلیفه بر سلاطین گذاشته و یا داده میشد و معمولا ترکیب از دنیا ودین و یا به عباره دیگر دین ودولت بود

اولین لقب که غوریان دریافت داشتند بعد از ملاقات امیر بنجی نهاران با هارون الرشید خلیفه عباسی بود. امیر بنجی یکی از امرای محلی بنابر مناقشت بالای زعامت مردم غور که بین او و رقیبش شیث ویا شیش نزد خلیفه عباسی هارون الرشید رفتند . امیر بنجی که رسم وسلوک ملکداری از دوست یهودی مقیم غور فراگرفته بود موفق گردید لواء وعهد خلیفه عباسی را بدست آورد .

جوزجانی با دقت این مناظره را در طبقات ناصری نقل نموده است : … چون امیر بنجی نهاران از جمال نصیب شامل و نصاب کامل داشت و بحسن طبیعت و طراوت زینت آراسته بود برلفط مبارک امیرالمؤمنین رفت : هذا قسیم . یعنی این بنجی نیکو رویست و آداب امارت و اسباب فرماندهی و ایالت و حسن صورت و صفاء سریرت جمع دارد امارت غور حواله او باید فرمود و پهلوانی لشکر ممالک غور حوالهء شیش بن بهرام باید کرد و به تشریف دارالخلافه هر دو بدین اسم مشرف شدند. ( ۱۶)

بنابران از این تاریخ اسم امیر و قسیم امیرالمؤمنین لقب سلاطین شنسبانی ؛ از لقب امیر المؤمنین هارون الرشید قسیم ( امیر الموءمنین ) گشت . امارت به شنسبانیان و پهلوانی که همان فرماندهی لشکر است به شیشانیان داده شد .

در سالهای بعد سلاطین غوری ضمایم بیشتر در القاب خویش افزودند به خصوص بعد از سلطان علاءالدین غوری که سلطه غزنویان برچیده شد . غوریان کماکان القاب داده شده از طرف هارون الرشید خلیفه عباسی را ارزشمندانه نزد خویش نگاه داشتند و مطابق آن معقولیت و حاکمیت خویش را بر مردم تحمیل مینمودند. رشد این القاب در زمان سلطان غیاث الدین غوری بیشتر محسوس است به خصوص آمدن دو رسالت از طرف خلفای عباسی امیرالمؤمنین المقتضی بامرالله و امیرالموءمنین الناصرالدین بالله که به دربار سلطان غوری آمدند. جوزجانی القاب سلطان غیاث الدین را ( السلطان المعظم غیاث الدین ابوالفتح محمد بن سام قسیم امیرالمؤمنین) در طبقات ناصری ذکر کرده است .( ۱۷)

ضمناْ القاب سلطان شهاب الدین غوری با اضافه لقب ( غازی) در متون تاریخی آمده است جوزجانی از وی چنین یاد میکند : السلطان المعظم معزالدینا ابوالمظفر محمد بن سام قسیم امیر المؤمنین و یا السلطان الغازی معزالدنیا والدین ابوالمظفر محمد بن سام قسیم امیر المؤمنین انارالله و برهانهٌ . ( ۱۸)

فراموش نکنیم که این القاب در سرزمین افغانستان محدود نماند بلکه راه خود را به هندوستان باز کرد و برای اولین بار سلطان شمس الدین التتمش با رسالت که از خلیفه دریافت نموده بود٬ القابی موازی سلاطین غوری افغانستان برخود گذاشت :سلطان المعظم شمس الدنیا والدین ابوالمظفر التتمش السلطان یمین خلیفة الله ناصرالمؤمنین. ( ۱۹)

از طرف دیگر این القاب منوط به فرمانها و اوامر سلطانی و در خطبه های نماز جمعه و عیدین نگردید بلکه برای نمایش قدرت و تحکیم سلطه وسیطره خویش ؛ القاب سلاطین در سکه ها و دراهم و دنانیر ضرب زده شد . چنانچه سکه های بدست آمده دوره غوری نیز نشاندهنده القاب سلاطین غوری است اولین سکه که از نظر قدامت تاریخی بنام سام بن حسین ( ۵۴۳-۵۴۴ هـ =۱۱۴۸-۱۱۴۹ م) که از طلا ضرب زده شده است. میتوان به وضوح دید که القاب سلطان در آن نقر گردیده است ( سلطان الاعظم بهاالدنیا والدین …سام بن حسین و لااله الله ) در حالیکه در روی دیگر سکه جمله ( محمد رسول الله ـ ملک شاه اعظم غیاث الدنیاوالدین ابو …)ضرب زده شده است .( ۲۰)

سکه ای دیگریکه مربوط سال (۶۰۶ هـ =۱۲۰۹م)است.که با القاب السلطان اعظم محمود بن محمد سام ابوالفتح قسیم امیرالمؤمنین .القامع لاعدالله فی الارض خلیفةالله . ضرب شده است . سومین سکه که در سال ۶۰۷ هـ = ۱۲۱۰ م است با القاب « السلطان اعظم معزالدین والدنیا المظفر الناصرالدین الله امیرالمؤمنین … . دیده میشود هکذا القاب قسیم امیر المؤمنین با ذکر نام سلاطین در خطبه های نماز جمعه و عیدین در مساجد ومنابر حتمی بود .( ۲۱)

القاب سلاطین نه تنها در فرامین ، سکه هاو مساجد ومنابر حاکمیت وقدرت آنها را به نمایش میگذاشت درحالیکه این نمایش قدرت در ابنیه ها ومناره ها ولوایح مدرسه ها ومساجد و کتیبه ها وتزیْینات وخطاطی به وضاحت دیده میشد.

چنانچه در سطر دوم کتیبه قطب منار آمده است : السطان المعظم شهنشاه الاعظم مالک رقاب الامم مولی ملوک العرب و العجم اعدل السلاطین فی العالم معزالدنیا والدین غیاث الاسلام و المسلمین تاج الملوک والسلاطین… و یا در سطر چهارم میخوانیم که : السطان المعظم شهنشاه الاعظم مالک رقاب الامم مولی ملوک العرب و العجم سلطان السلاطین فی العالم غیاث الدنیا والدین معزالاسلام و المسلمین محی العدل فی العالمین …(۲۲)

و یا در کتیبه مسجد جامع هرات میخوانیم :
السطان المعظم شهنشاه الاعظم مالک رقاب الامم مولی ملوک العرب و العجم سلطان ارضی الله حافظ بلادالله معین خلیفة الله غیاث الدنیا والدین معزالاسلام و المسلمین نظام العالم ابوالفتح محمد بن سام قسیم امیر المؤمنین انارالله برهانه . (۲۳)

و یا در کتیبه ها نوار منار جام به وضاحت میخوانیم : السلطان المعظم غیاث الدنیا والدین ابوالفتح محمد بن سام .( ۲۴)

اما این دولت به زودی به پایان خویش رسید وفات و شهادت سلطانان غیاث الدین و شهاب الدین غوری و حکمروایی غلامان در غزنی و لاهور و دهلی و تضاد های درونی میان این خانواده و بالاخره حملات و یورش خانمان سوز چنگیز خان بعد از ۶۷ سال سلطنت (۶۱۲ هـ ق = ۱۲۱۵ م ) پایان این دودمان رقم خورد.

اصطلاحات دیوانی :
نوع دیگر اصطلاحات که بیشتر مربوط به انواع اسناد تاریخی و نوشته های در مورد امور دولتی و اداری و عدلی در آثار متقدمان به نظر میخورد. در قرون وسطی در خطه ممالک اسلامی از سواحل بحیره مدیترانه تا اقصای هند در مکاتبات کاربرد داشت که تماما تحت عنوان اسناد و اصطلاحات دیوانی یا دیوانیات تهیه میگردید .

این اصطلاحات در طی قرون متغییر گردیده و مفاهیم جداگانه را افاده مینماید در این مقال از آن اصطلاحات نام برده میشود که با استناد طبقات ناصری در دیوان های امپراطوری غوری ها معمول و مورد استفاده بوده است 

۱ ـ عهد و لوأ :
الف ـ عهد به معنی فرمان و پیمان :
عهد و پیمان . (منتهی الارب ) (آنندراج ).پیمان و معاهده و شرط و قرارداد. (ناظم الاطباء). مَوْثِق و میثاق . (از اقرب الموارد) 
لوا. ( ل ِ) لِواء. رایت . عَلَم . درفش .

با رویکرد دوره غوری ها اولین مطلب و اصطلاح که به آن بر میخوریم عهد ولوأ است که تاریخ غوری ها با آن گشایش می یابد . مقصود از عهد فرمان ای است که از طرف ولی الامر ( خلیفه مسلیمن ) برای فرمان روایی حکام ارسال می گردید و نشانه اجازه فرمانروایی ایشان بود. که در عهد قید میگردید . لوأ همانا رایت و عَلَم را گوید که با فرمان و منشور خلیفه همراه میبود .

در عهد با قاطعیت ذکر میگردید که باید اصول شریعت را حفظ کنند و به عدالت توجه نمایند . بنابرطبقات ناصری اولین عهد ولوأ که غوریان بدست آوردند که :

امیر شنسب در عهد خلافت امیر المؤمنین علی رضی الله بردست علی کرم الله وجهه ایمان آورد و از وی عهدی و لوایی بِسُتُد و هرکه از آن خاندان به تخت نشستی آن عهد و لوای علی بدو دادندی و او قبول کردی و آنگاه پادشاه شدی و ایشان از جمله موالی علی کرم الله وجهه بودند و محبت ایمه و اهل بیت مصطفی صلی الله علیه و سلم در اعتقاد ایشان راسخ بود . ( ۲۵) در این متن عهد اول افاده زمان و وقت مینماید و عهد دوم و سوم عبارت از فرمان خلیفه است .

نکته مهمی که در مورد چنین اصطلاحات دیده میشود که درچه مورد به کارمی رفته بنأبران مطالعه آن با دشواری همراه است . زیرا کتاب و یا رساله خاصی در مورد چنین اصطلاحات وجود ندارد و اختلاف شان با کلمات مترادف آن توضیح نگردیده است . برای تشریح هر اصطلاح و سند باید به اصل رجوع کرد که در کدام مورد به کار رفته است تا مفاهیم حقیقی بدست آید.

جوزجانی از عهد ولوایی دومی صحبت میکند که امیر بنجی نهاران شنسبی از خلفای عباسی بدست آورد : امیر بنجی بس خوبروی و گزیده اخلاق بود٬ و بهمه اوصاف ستوده وآثار پسندیده موصوف بود و چون دولت آل عباس استقامت گرفت و ممالک اسلاف در ضبط آورد بخدمت خلفاء بنوالعباس آمده و اول کسی که از این دودمان بدارالخلافه رفت وعهد و لوأ آورد امیر بنجی نهاران بود و سبب رفتن او به حضرت امیر الؤمنین هارون الرشید آن بود ….( ۲۶) آنچه میان هارون الرشید و امیر بنجی نهاران و رقیب وی شیث یا شیش بن بهرام روی داد با مطالعه صفحات طبقات ناصری هویدا میگردد که امیر بنجی بر مسند امارت و شیث به فرماندهی لشکر اسقرار یافتند و هر دو به غور برگشتند و همان عهد تا زمان جوزجانی برقرار بود.

عهد سوم ؛ در مورد حکمروایی و اشغال غزنین بین علاؤالدین محمد و جلال الدین علی پسران سلطان بهاؤالدین سام بامیانی و تاج الدین یلدوز مناقشات به وجود آمد تا اینکه هر دو برادر اولا محبوس و بعدا مورد عفو قرار گرفته و به طرف بامیان فرستاده شدند جوزجانی مینویسد که : چون هر دو برادر بدست آمدند بعد از مدتی ملک تاج الدین یلدوز هر دو را عهد داد و به طرف بامیان فرستاد بعد از چند روز میان برادران تفاوت حالی ظاهر شد . ( ۲۷)

به یاد داشته باشیم که سلاطین و زمامداران در قرون وسطی تلاش داشتند تا با داشتن چنین عهد و لوأ حکمروایی و سلطنت خویش را در جامعه مشروعیت بدهد مشروعيت (Legitimacy) ، اساس و پايه حاكميت است كه همزمان به دو موضوع متقابل اشاره دارد: يكى ايجاد حق حكومت براى (حاكمان )(Governors) و ديگرى شناسايى و پذيرش اين حق از سوى ( حكومت شوندگان)(Governeds). روی این منظور سلاطین حکومتهای اسلامی برای توجیه بیشتر حکمروایی خویش چه در جامعه اسلامی ویا غیر اسلامی ضرورت چنین عهد ولوأ را لازمی می پنداشتند.

برخی مؤرخین این عهد و لوأ را با منشور مساوی میدانند چنانچه معین الدین زمچی اسفزاری در ذکر امیر شنسب مینویسد : اهل غور دعوی آن میکنند که در زمان خلافت امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه تشریف اسلام یافته اند و حاکم ایشان از نژاد ضحاک ماران بوده و منشور حکومت به خط مرتضی علی حاصل کرده بود و آن منشور را داشته اند تا زمان بهرامشاه بن سلطان مسعود و بدان مباهات میکرده اند .(۲۸)

همچنان محمد قاسم هندوشاه در تاریخ فرشته نوشته است که :… تا به وقت اسلام نوبت به شنسب رسید و او در زمان امیر المؤمنین اسدالله اغالب علی بن ابی طالب علیه السلام بود و بردست آنحضرت ایمان آورده منشور حکومت غور به خط مبارک شاه ولایت پناه انتساب یافت .( ۲۹)

ب ـ عهد به معنی زمان و دوره :
یکی از مفاهیم عهد ٬زمان و وقت و دوره میباشد . با نگارش تاریخ با این اصطلاح و کلمه به مراتب برمیخوریم . یقینا محتوای عهد به این مفهوم را باربار به خوانش گرفته ایم مانند مدت معینی که سلسله ای از پادشاهان یا امرا در کشوری سلطنت کرده اند : عهد یوناو باختری ها ٬عهد کوشانی ٫ عهد غزنوی ها و یا عهد غوری ها و یا مدت پادشاهی یک شاه ٬ وزارت یک وزیر یا حکومت یک حاکم : عهد کنشکا و یا عهد سلطان محمود غزنوی ویا عهد سلطان غیاث الدین محمد سام . یا هر یک از ادوار تاریخ طبیعی عصر دوره : عهد آهن ٬ عهد حجر. جمع : عهود . توضیح تقسیمات بزرگ زمین شناس را گویند به طوری که طبقات مختلف زمین را از لحاظ تشخیص بقایای موجودات زنده قدیم تا کنون به چهار عهد ( دوران ) تقسیم می کنند.

در طبقات ناصری و تاریخ فرشته ودیگر آثار تاریخی عهد با مفهوم و معنی فوق به تکرار آمده است 

مانند : امیر شنسب در عهد خلافت امیر المؤمنین علی رضی الله بردست علی کرم الله وجهه ایمان آورد و از وی عهدی و لوایی بِسُتُد.( ۳۰) و یا در مورد عهد ولوأ آوردن شنسب از دارالخلافه هارون الرشید که : …از آن عهد لقب سلاطین شنسبانی از لفظ مبارک امیر المؤمنین هارون الرشید قسیم امیرالمؤمنین گشت . چون هر دو به غور باز امدند امارات شنسبانبان و پهلوانی شیشانیان را و تا بدین عهد هم بدان قرار بود.( ۳۱)

چنانچه جوزجانی در ذکر ملک ابوعلی بن محمد سوری آمده است که : چون ابو علی به غور نصب شد بجای خلق نیکویی کرد وبنا های خیر فرمود و در بلاد غور مساجد جامع و مدارس برآورد و اوقاف بسیار تعیین فرمود و ایمه وعلما را عزیز داشت و تعظیم زهاد و عباد از لوازم احوال خود شمرد و خلق ممالک غور در عهد او برفاهیت روزگار گذاشتند.( ۳۲) و یا در جای دیگر میخوانیم : چون مدتی از عهد دولت او برآمد و مملکت غزنین از محمود به مسعود رسید .( ۳۳)

عهد با چنین افاده در صفحات متعدد طبقات ناصری به کرات دیده میشود چنانچه در ذکر امیر محمد بن عباس آورده است که : چون ممالک غور به اسم او شد جمله اشراف و اکابر ولایت غور او را منقاد شدند او به قدر امکان در احیأ مراسم خیر و بذل و عدل و احسان جد وجهد نمودن گرفت سلاطین غزنین را بطوع و رغبت خدمت میکرد و امتثال و انقیاد مینمود و مال معهودی میفرستاد تا در عهد او ابواب راحت بر خلق غور مفتوح کشت . ( ۳۴)

ج ـ عهد به معنی پیمان و تعهد :
عهده دارشدن, کاری بعهده گرفتن, عهدوپیمان . در حالت ( مصدر ) بگردن گرفتن کاری را بعهده گرفتن . و تیمار داشتن نگاه داشتن و عهد بستن ٬ پیمان بستن و جمع آن : تعهدات است .

در این مورد به همنوایی جوزجانی در طبقات ناصری از مروادت و دوستی بازرگانی یهودی با امیر بنجی خبر میدهد چنانچه : او سفر بسیار کرده بود و به تجارت رفته و حضرت ملوک اطراف دیده آداب درگاه ملوک و سلاطین شناخته بود او به امیر بنجی همراه شد ومقصود و مطلوب امیربنجی را معلوم داشت . امیر بنجی را گفت اگر من ترا ادبی تعلیم کنم و حرکات و سکنات درآموزم و معرفت و مراتب درگاه خلافت و حضرت سلاطین تلقین واجب دارم تا بدان سبب امارت و ایالت ممالک غور حوالهء تو شود با من عهد بکن که در کل ممالک تو بهر موضع که خواهم جمعی از بنی اسراییل و متابعان مهتر موسی علیه السلام جای دهی و ساکن گردانی ! تا در پناه تو و ظل حمایت و فرزندان تو آرمیده باشند وبنجی نهاران با آن تاجر بنی اسراییل عهد کرد: که چون شرط نصیحت و تعلم ادای ملوک و خدمت درگاه خلافت مرا تعلیم کنی ٬ جمله ملتسمات تو به وفا رسانم و مقترحات یا مفرحات تو در کنار تو نهم . چون از جانبین عهد مستحکم شد آن تاجر بنی اسراییل او را آداب ملوک و خدمت درگاه خلافت و سلاطین و شرایط تعظیم دارالخلافه تعلیم دادن گرفت….(۳۵)

۲ ـ فرمان :
فرمان . [ ف َ ] اصل آن فارسی دری است در زبان پهلوی فرمان ، در پارسی باستان فرمانا ، معرب آن نیز فرمان و جمع عربی آن فرامین است . (حاشیه ٔ برهان قاطع ـ معین ). حکم . امر. دستور. اجازه . ویا نوشته ای که در آن سِمت یا مواجبی برای کسی معین می شود. توقیع پادشاه . (ناظم الاطباء). حکمی که از جانب شخصی بزرگ صادر شود. (حاشیه ٔ برهان و معین ). فرمان حکومت . منشور.( ۳۶)

دیده میشودکه فرمان به مفهموم کلی ولغوی آن که عبارت از دستور و حکم امر پادشاه باشد در همه ادوار بکار میرفته و تمام اقسام دیوانیات که حاکی از اوامر٬ دستور٬ و مصوبات پادشاهان دارد و به مهر وظفر ایشان میرسید اطلاق میشد. بنابر یادداشتهای پوهاند میرحسین شاه در آرشیف شناسی آورده است که تا این اواخر نوع خاص از دستورات و احکام وجود نداشت و منشیان به مقتضای حال آنرا بجای هریک از اقسام نوشته های دیوانی مثل منشور٬ مثال و حُکم بکار میبردند . مثلا در تاریخ بیهقی آمده است که « و عرضه داشت که بنده فضل الرحیم به حکم فرمان آمده است » دیده میشود که دراین برش مختصر مراد از فرمان ٬امر مکتوب پادشاه است . زیرا معمولا در نوشته هاس سلطانی و دیوانی هر وقت که کلمه به حُکم بنام یکی از اسناد دیوانی مقدم می کردند . مراد ازآن صورت مکتوب آن نوع سند بوده است .در دوره غزنویان وسلجوقیان با مهر و امر مکتوب پادشاه را فرمان میگفتند . همچنان در دوره غزنویان به فرمان توقیعی برمیخوریم که اجرای آن فوریت داشت و محتملا از نظر اهمیت به توقیع پادشاه میرسید. چنانچه در تاریخ بیهقی میخوانیم : « وزیر حسنک را برده بودند به سوی هرات که فرمان توقیعی رسیده بود که وی را پیش از پیش از لشکر باید گسیل کرد» ( ۳۷)

اما با در نظر داشت طبقات ناصری در دوره غوری ها از فرمان توقیعی اطلاع نداریم اما فرمان های متعدد از سلاطین غوری وجود دارد که جوزجانی نام برده است .عهد ولوأ آوردن امیر بنجی نهاران و شیش بن بهرام هر دو از دارالخلافه هارون الرشید با دست پر برگشتند یکی به اسم امیر و دیگر منحیث پهلوانی لشکر . به استناد طبقات ناصری که ..و به حُکم فرمان حضرت خلافه مراجعت کردند … (۳۸)

در این جا حُکم قبل از فرمان آمده است بنأ مفهوم آن : در پهلوی هدایت شفاهی ٬ به معنی « به موجب » و به مقتضا نیز آمده است .

فرمان به معنی حُکم در آثار قدما به کرات دیده شده است چنانچه جوزجانی از سلطان بهاؤالدین بن سام پدر سلطانان شهاب الدین غوری و غیاث الدین غوری آورده است که ملک الجبال به غزنین رفت و عمارت شهر فیروز کوه مهمل ماند سلطان بهاؤالدین از سنگه به غور آمد و شهر را عمارت کرد …جلوس او به فیروزکوه در شهور سنه ( ۵۴۴ هـ ق ) بود چون حضرت فیروزکوه به فرمان او عمارت پذیرفت .( ۳۹)

فرمان به صورت عموم برای کارمندان و والیان و سرلشکر داده میشد اما ندرتا افراد عادی مشتمل این فرمان میشد . بنابر قول جوزجانی در طبقات ناصری : … سلطان علاؤالدین در آن شب چند بیت در مدح خود بگفت و مطربان را فرمان داد : تا در پیش او در چنگ و چغانه برزدند ….( ۴۰)

در طول تاریخ فرمان ها برای تقرر ویا سوقیات ولشکرکشی ها صادر میشد اما بعضا فرامین روی مناسبت های سیاسی ـ مذهبی ؛ جان صدها نفر میگرفت. چنانچه بعد از وفات سلطان علاؤالدین غوری ؛ پسرش سلطان سیف الدین محمد بر ارایکه فیروزکوه نشست در ضمن دلجویی و بخشش از مردم و رضایت از مردمانیکه از پدرش ظلم دیده بود با اعتقاد سنی بودنش ؛ علیه فرستاده های الموت اقدام جدی کرد که : … وآن رسل ملاحدهء الموت آمده بودند و در سر هرکس را به بطلان و بدعت و ضلالت دعوت کرده بودند باز طلب فرمود و جمله را فرمان داد تا بزیر تیغ آوردند و هلاک کردند و بهر موضع که از روایح فتنه ایشان بویی یافت فرمان داد تا در کل بلاد ملحد کشی کردند… ( ۴۱)

سلطان غیاث الدین غوری فرامین متعددی در حضر و سفر صادر نموده است اما یکی از فرامین او در مورد شکار گاه او است که : « … وهر سال یک کرت فرمان دادی تا زیادت از پنجاه وشصت فرسنگ از شکاریان بره کشیدندی ومدت یکماه بایستی تا هردو سر برهاء شکار بهم پیوستی زیادت از ده هزار شکاری از وحوش وبهایم وسباع از همه اجناس در آن میدان آوردندی …» ( ۴۲)

باری فرمان از سلطان به سلطان صادر شده است که کمتر در تاریخ ملل اتفاق افتاده است . چنانچه ملک علاؤالدین محمد بن ابی علی که بعد از وفات سلطان غیاث الدین محمد سام به تخت فیروز کوه بنشست لقب او ملک علاؤالدین شد اما دیر تر نتوانست دوام بیاورد تا اینکه ملک نصیرالدین حسین سلطان علاؤالدین آتسز را شهید کرد و فیروز کوه را و دیگر ممالک غور را به تصرف آورد . هنگامیکه ملک علاؤالدین به غزنین رسید سلطان تاج الدین یلدوز اورا اعزاز وافر کرد و فرمان داد : تا چترسلطان معزالدین از سر روضه او برگرفتند و برسر او نهادند و او را اسم سلطانی داد و به حضرت فیروز کوه فرستاد .( ۴۳)

۳ ـ منشور :
منشور [ م َ ] فرمان . فرمان شاهی مهرناکرده . فرمان پادشاهی و بعضی گویند به معنی فرمان پادشاهی در لطف و عنایت باشد. (غیاث ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). حکم و فرمان امیر یا شاهی ، غیر مختوم یعنی سرگشاده . جمع آن ، مناشیر است. (۴۴)

همچنان برای فرمانهای که محرمانه و رمز نباشدنیز اطلاق میشد. بنأ در کتب لغت منشور را به طور کلی و اعم به فرمان پادشاه تعبیر نمودند. روی این منظور در دربارسلاطین سامانیان و صفاریان به فرمان پادشاه منشور و فرمان گفته میشد در حالیکه در دربار غزنویان و سلجوقیان فرمان پادشاه را مثال نیز میگفتند . استعمال منشور در مورد بالاتر و برتر نیز معمول بود مثلا واگذاری شغل و منصب وزارت و تولیت و امثال آن؛ چنانچه در دوره خوارزمشاهیان در معنی و مورد استعمال منشور توسعه بیشتر دیده میشود و برعلاوه موارد اعطای مناسب ومشاغل بزرگ برای اعطای اقطاع و مواجب و مستمری نیز منشور می نوشتند .(۴۵)

باید اذعان نمود که جوزجانی در طبقات ناصری آنهمه اسمأ و القاب و اصطلاحات دیوانی امپراطوری غوریان را مو به مو تذکر داده است و تاجاییکه دقت نمودم از منشور و کاربرد آن در این مقطع زمانی حرف نزده است . بلکه به عوض منشور از عهد ولوأ و یا فرمان ویا تشریف یاد نموده است . در حالیکه برخی مؤرخین این عهد و لوأ را با منشور مساوی میدانند چنانچه معین الدین زمچی اسفزاری در ذکر امیر شنسب مینویسد : اهل غور دعوی آن میکنند که در زمان خلافت امیر المؤمنین علی کرم الله وجهه تشریف اسلام یافته اند و حاکم ایشان از نژاد ضحاک ماران بوده و منشور حکومت به خط مرتضی علی حاصل کرده بود و آن منشور را داشته اند تا زمان بهرامشاه بن سلطان مسعود و بدان مباهات میکرده اند و به حق محق بوده اند و نیز بدین مفاخرت دارند که در زمان بنی امیه در جمیع ممالک اسلام بر سرهای منبر براهل خاندان رسالت لعنت کردند الاغور که ولات بنی امیه بدان ولایت راه نیافتند .(۴۶)

همچنان محمد قاسم هندوشاه در تاریخ فرشته نوشته است که :… تا به وقت اسلام نوبت به شنسب رسید و او در زمان امیر المؤمنین اسدالله اخالب علی بن ابی طالب علیه السلام بود و بردست آنحضرت ایمان آورده منشور حکومت غور به خط مبارک شاهِ ولایت پناه انتساب یافت .( ۴۷)

۴ ـ تشریف :
تشریف . [ ت َ ] ( مصدر متعدی عربی ) بزرگوار کردن . بزرگ قدر گردانیدن . بزرگداشت . بزرگ داشتن . بزرگوار داشتن . حرمت داشتن . خلعت دادن . (۴۸) تشریف بمعنی خلعت ، با لفظ پوشیدن و در برافگندن و داشتن و خواستن . همچنان خلعت انواع جامه بر همه بخشش ها، چون اسب و غلام و کنیز و حتی مُلک و امثال اینها اطلاق می شده و هر طبقه یا گروهی خلعتی خاص داشتند چون خلعت وزیران یا خلعت قضات یا خلعت دبیران و جزء اینها .

قابل یادآوری است : تشریف که از خلفا فرستاده میشد گرانبها تر از دیگران بوده است مانند :از حضرت بخارا تشریفی و خلعتی چنانکه به رسم اصحاب جیوش معتاد بود روانه کردند. (۴۹) امیرالمؤمنین القادرباﷲ خلعتی نفیس و تشریفی گرانمایه به سلطان فرستاد که در هیچ عهد، هیچ کس را از ملوک و سلاطین ، مثل آن … مشرف نگردانیده بود . (۵۰) و یا سلطان او را با تشریف لایق و خلعت گرانمایه گسیل کرد. (۵۱)

جوزجانی ازچنان تشریف به مراتب یاد کرده است در این جا از آنهمه تشریفات که موصوف برشمرده است تنها به دوره غوری ها بسنده میکنیم چنانچه در طبقات آمده است : این بنجی نیکو رویست و آداب امارت و اسباب فرماندهی و ایالت و حسن صورت و صفاء سریرت٬ جمع دارد امارت غور حواله ء او باید کرد و پهلوانی لشکر ممالک غور حواله شیش بن بهرام باید کرد و به تشریف دارالخلافه هر دو بدین اسم مشرف شدند و به جانب غور باز آمدند. (۵۲) دیده میشود که با این تشریف خلیفه حکم بزرگی مع الاجرا قرار گرفت. 

اکثرا تشریف را با صدقات و انعام و خلعت مترادف میاوردند در حالیکه هریک معنی و مفهوم جداگانه یی دارد از جمله جوزجانی در مورد علاؤالدین بن حسین غوری بعد از آنکه از قید سلطان سنجر رها شد ؛ جماعت امراء و اکابر جبال ولایت غور اتفاق کرده بودند و ملک ناصرالدین مادینی را که برادر زاده علاؤالدین بود آورده و به تخت فیروزکوه نشانده و جماعت متمردان ولایت کشی … خزاین و اموال سلطانی را بغوغا از ملک ناصرالدین در لباس انعام و صدقات و تشریفات در تصرف آورده …( ۵۳)

ضمنا رسم امراء غور و ملک الجبال آن بودکه در آن عصر هرکه را تشریف دادندی او را دستوانهء زر و مرصع به جواهر دادندی. (۵۴) تشریف با گرفتن دستوانه ء زرین خلاصه نمیگردید بلکه به مثابه انعام و اقطاع نیز به کار رفته است مثلا : که چون تکش خوارزمشاه نقل کرد ٬ محمد خوارزمشاه بخدمت سلطان غیاث الدین طاب ثراه رسل فرستاد مضمون رسالت آنکه : میان سلاطین و میان پدر من عهد مؤدت و مرافقت مستحکم بود . بنده میخواهد تا بدان قرار در سلک دیگر بندگان باشد اگر رای اعلی صواب بیند مادرمرا سلطان غازی معزالدین والدین در حبالهء خود آورد وبنده را فرزند خواند و از حضرت غیاثیه بنده را تشریف و مثال خوارزم و خراسان باشد .(۵۵)

جوزجانی در مورد مناسبت و روابط سلطانان غیاث الدین و معزالدین غوری مینگارد که : ملک فخرالدین کاکای ایشان که زعامت بامیان را داشت با یک سؤ تفاهم کوچکی آزرده کرده بودند بنابران سلطانان … استعداد مراجعت عم خود مهیا گردانیدند و جمله امراء و بندگان او را تشریف دادند و باز گردانیدند . ( ۵۶) 

اما بعد از وفات فخرالدین مسعود ٬ پسرش سلطان شمس الدبن محمد بر اریکه بامیان تکیه زد خواهر سلطانان غیاث الدین وشهاب الدین که حره جلالی نام داشت به حباله ء او بود و او مادر بهاؤالدین سام بن محمد است چون سلطان شمس الدین به تخت بامیان به وصیت پدر و اتفاق امراء بنشست سلطان غیاث الدین اورا تشریف فرستاد و اعزاز وافر واجب داشت .( ۵۷)

با استناد طبقات ناصری بعضا این تشریفات برای تعدادی زیادی افراد هم اجراء میگردید . چنانچه تاج الدین یلدوز والی ولایت کرمان (کُرُم) و سنقران که اقطاع وی بود در هنگام سوقیات سلطان معزالدین محمد سام به طرف هند ٬جمله امراء و خواص و ملوک را ضیافت کردی و یک هزار کلاه و قبا به تشریف بدادی و در باب جمله حَشم انعام فرمودی.(۵۸) 

جوزجانی در ذکر تاج الدین یلدوز اضافه میکند که بعداز وفات سلطانان غیاث الدین و شهاب الدین هرج ومرج در امپراطوری به میان آمد . تاج الدین یلدوز به سلطان غیاث الدین محمود عرضه داشت نمود که : سلاطین بامیان تعدی میکنند و ملک غزنین طلب مینمایند این مُلک را وارث تویی! و ما بندگان تو . سلطان غیاث الدین محمود جواب فرمود : آن مملکت مرشمارا فرمودم سلطان تاج الدین یلدوز را تشریف فرستاد(۵۹)

از تشریفات مهمی دیگر ایکه جوزجانی یادآور شده است که … چون تشریفات دارالخلافه به حضرت سلطان شمس الدنیا و الدین طاب ثراه رسید از آنجمله یک تشریف گرانمایه با چتر لعل بطرف لکهنوتی فرستاد و ملک ناصرالدین علیه الرحمه بدان چتر و تشریفات و اکرام مشرف گشت. و همکنان را از ملوک و اکابر ممالک هندوستان بطرف او نظر بود که وارث مملکت شمسی اوباشد ( ۶۰) در این تشریف و ضمیمه آن چتر لعل معمولا برای ولیعهد و خانواده سلاطین داده میشد در حالیکه چتر سیاه و بعضا چتر سبز برای امرأ و اکابر و نطامیان تفویض میگردید .

با در نظرداشت جوزجانی تشریفات ندرتا به بیراهه میرفت چنانچه سلطان رکن الدین در سخا و عطا حاتم ثانی بود از کردار بذل اموال و تشریفات وافره و کثرت عطایا٬ در هیچ عهد هیچ پادشاهی نکرد فاما علت آن بود : که میل او بکلی بطرف لهو وطرب ونشاط بود و در فساد و عشرت ایلاع تمام داشت و اکثر تشریفات و انعامات او به جماعت مطربان و مسخرگان و مخنثان بود و زرپاشی او تا به حدی بود که مست بر پشت پیل نشسته میان بازار شهر میراند و تنگه های زر سرخ میریخت تا خلق میخندید و نصیب میگرفتند و برلعب وسواری پیلان حرص تمام داشت و جمیع پیلبانان را از دولت و احسان او نصیب تمام بود و در طبع و مزاج او ابداء هیچ آفریده نبود٬ و همین معنی سبب زوال ملک او شد که پادشاهانرا همه معانی باید عدل باید تا رعیت آسوده ماند و احسان باید تا حشم آسوده ماند ولهو و طرب و مجانست با ناجنسان و خبیثان موجب زوال مملکت گردد .(۶۱)

تشریف هم مانند اکثر فرامین و احکام مراتب مختلف داشت . هندوشاه در تاریخ فرشته از تشریف خسروانه صحبت میکند که از نظر مقدار یقینا خلعتی بزرگی بوده است . موصوف مینگارد: التتمش که در شیوه دلاوری و مردانگی سرآمد روزگار بود مستعد و مسلح اسپ در اب زده با خصم مصاف نموده و کهکران را شکست داده قریب ده دوازده هزار کس به قتل آورد سلطان معزالدین آن همه جلادت و کارپردازی از وی مشاهده کرده به