آرشیف

2015-1-16

محمد حسن حکیمی

چــاپـلــوسانِ حلقه بـــه گوشِ والی

 

نهاد های مدنی اصلا در دنیا به خاطر دفاع از ارادۀ مردم و انتقاد سازنده و سالم از کارهای خراب  دولت  به وجود آمده اند. اما قدرتمندان همیشه تلاش کرده اند تا به حیله های گوناگون حرکت این نهاد ها را به نفع خویش سوق بدهند. جامعه مدنی غور با وجود امکانات اندک و ظرفیت پایین  وشرایط ناگوار  بازهم به اندازه توان از حقوق و اراده مردم دفاع نموده و در مقابل کج رفتاری های مقامات ایستاد شده اند و فعالیت های شان اکثرا مورد تقدیر بزرگان  وکدران غور و نمایندگان منتخب شان قرار هم گرفته است. اما کسانی هم هستند که به فرمایش حکومتداران چیزهای به نام نهاد مدنی به روی کاغز  تهیه کرده اند  و  رقص خویش را به ساز قدرت مندان برابرکرده اند. روز پنجشنبه یک مُشت جوان ساده ، احساساتی ، متعصب ، تنگ نظر، گوش به فرمان، عقده ای ، شرمندوک ، بچه ننه و خجالتی که وقتی دعوت می شوند جرأت آمدن به جلسه ندارند  یا ازجلسۀ که خودشان ترتیب داده اند کودکانه قهرمی کنند،  در هوتل پامیر بعد از سالها جمع شدند و به  دهُل  والی غور جانانه اتن کردند. این جوان غوری آیا نمی بیند که به ولسوالی اش جنگ است؟ نمی بیند که سرگردنه اش را دزد گرفته؟ نمی بیند که فساد به اوج رسیده؟ نمی بیند که بی کفایتی و تنبلی بیداد می کند؟ نمی بیند که راه ها مسدود شده؟ نمی بیند که مکاتب بسته شده؟ نمی بیند که مردم ناراض شده؟ نمی بیند که خانه ها چور می شود؟ نمی بیند که قریه ها آتش زده می شود؟ نمی بیند که به فامیلی ها ی شهر نفرکشته می شود؟ نمی بیند که به راه کاسی نفر کشته می شود؟ نمی بیند که در دولینه و پسابند وچهارصده وغیره چه حالتی  است؟ آیا این جوان چشم ندارد؟ یا دارد و خود را به  نابینایی می زند؟
 جوان ناجوان! بعد ازسالها یک جلسه کردی و دراین جلسه علیه نهاد های مدنی گلو پاره کردی؟ وقتی علیه خواست مردم گپ زدی، وقتی علیه ملت ایستاد شدی، وقتی منافع مردم را فدا کردی، وقتی از خون برادرت گذشتی، وقتی روی تمام بی کفایتی چشم ات را پت کردی، و قتی در ختم محفل ات به دربار والی رفتی وگذارش تحویل دادی  وآفرین گرفتی،  آیا از نام جوان و نام جامعه مدنی و نام غورخجالتت نگرفت؟ یکبار به مکاتب بسته فکر کن، یک بار به خاهر کوچکت فکر کن که مکتبش مسدود است و پولش به جیب آقا می رود. یکبار به خانواده شهیدی فکر کن که  تازه عزیزش را کفن پوشانده. یک بار به زنی فکر کن که تازه بیوه اش کرده اند واطفال یتیمش های های گریه می کند. یکبار به این فکر کن در یک سال تمام  والی صاحب حاظر نشد حتی یک بار تو را و مرا به حظور مبارکش  بپذیرد وگپت را بشنود.
 
جوان ناجوان!
شاید علیه نهاد های مدنی انتقاد داشته باشی، چرا همین انتقادت را در جلسه نمی گویی؟ چرا نمی توانی به جلسه حرف بزنی اگه دلیل منطقی داری؟ در جلسه نهاد ها علیه والی گپ می زنی ومکتوب پاره می کنی و در خارج جلسه ماس به نرخ زور می خوری. وقتی به جلسه نظرخواهی می شود چرا آنجا اگر حرفت درست است مطرح نمی کنی؟ خودت از دولک  رشوت گپ می زنی که از خودت خواسته اند، فردا باز ازهمان  شخص حمایت می کنی؟ واقعا عجب حافظه وعجب اراده ای داری؟ 
 برادرم ، اگر من مشکل دارم  بیا به خودم بگو، بیا انتقاد کن ، بیا مرا اصلاح کن، درجلسه نهاد ها نفر اول هستی و در جلسه فرمایشی والی  بازهم نفر اول. این چه قسم جوانی است. این چه قسم مردانگی است؟ می گویی والی از غور است هرکار خراب اش را باید نادیده گرفت. نه برادرم ،  کارخراب خراب است اگر غوری انجام دهد یا غیر غوری فرقی نمی کند. تعصب دراسلام نیست و حضرت عمر پسرخودش را دره می زند. ما مرد کار وشایسته می خواهیم از غور باشد یا نباشد فرقی نمی کند. بازهم از خودت دعوت می کنم بیا اینجا.  والی امروز یا فردا با بکس خودش به انگلستان می رود. ما با تو همیشه اینجا هستیم. ملت اینجاست مردم اینجاست. چرا علیه مردم کارمی کنی؟ چرا دشمن مردم خود می شوی؟ چرا به ضد غور هوررا می کشی؟ نکن نکن که عاقبت خوب  ندارد و تاریخ غور در موردت قضاوت سیاه می کند. هیچ وقت  برضد خواسته تمام مردم نباش که هرگز فایده نمی کنی. نهاد های مدنی باید همیشه متحد باشند. من هرگز علیه تو جلسه نمی گیرم. هرگپی داشته باشم به خودت می گویم. نباید فریب حاکمان مردم گریز را بخوری. تو شاید نهاد مدنی باشی، ولی یادت باشد وقتی سکرتر والی یکی از گرداننده های  جلسه ات است ومشاورش سخن ران ات دیگر نهاد مدنی گفتن معنا ندارد.
 
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر نا سره بفروخته بود