آرشیف

2014-12-19

دکـتـر بصـیر کامجو

پيشدادیان: اولین شاهان داستانی آریایی

 قسمت اول
 
 
 
 
 
 
 

  
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
درفش کاویانی (21)
ـــــــــ
 
پیشدادیان نخستین سلسلۀ پادشاهان داستانی در تاريخ آریانا زمين بودند. بقول حمداﷲ مستوفی (1) :  " مدت شاهنشاهی پیشدادیان دو هزار و چهارصد و پنجاه سال است . " ولی  ابن بلخی (2)  : " مدت پادشاهی این سلسله را دوهزار و پانصد و پنجاه و شش سال  گوید . "
ثعالبی نیشابوری (3)  در کتاب : غرر اخبار ملوک الفرس وسیرهم ؛ که تاریخ ثعالبی  نام دارد  ،  در بخش هوشنگ دومین پادشاه  پیشدادی میگوید  : از آنجائیکه  " وضع قوانین و رسوم و برقراری عدل بدو منسوبست و بهمین مناسبت به پیشداد ملقب شد … "  در اوراق تاریخی پيشداد نیزبه معنى ــ اولين كسى كه قانون آورده است ذکر شده  ودر فرهنگ فارسی واژه پیشدادی به مفهوم نخستین واضع عدالت تعبیر وتفسیر گردیده است .
براصل شرح شاهنامه فردوسی « کیومرث » نخستین پادشاه پیشدادی بود که در متون اوستایی وباستانی نخستین انسان آریایی واولین فرمانروا خوانده شده ودر متون اساطیری بعد از اسلام اولین مرد « کیومرث » و اولین زن « مردیانه » آمده است .  
 
پادشاهان پیشدادی در ابتدای دوره فرمانروایی خویش با فرّه (4) موهبت یا فروغ ایزدی حکومت می کردند . ومشروعیت شاهان وابسته به فرّه مندی ایشان بود . شاه مشروع ، شاهی بود که دارای فرّه شاهی که گاه بصورت فرّه ایزدی هم ذکر می شود باشد . گویند که فرّ تنها متعلق به افراد آریائیان پاک  بودوبا بدی کردن و غروروامثال هم از دست تواند رفت. در اساطیرباستان آریائیان  مواردی هست که به سبب غرور یا خطاهای بزرگِ شاه ، فرّه از وی گسسته و مشروعیت از دست رفته‌است که  درشرح بعدی ازآن یاد آور خواهیم شد .
 
پادشاهان پیشدادی داستانی آریایی بقرار ذیل اند :
1 ـ كيومرث
2 ـ هوشنگ
3 ـ تهمورث
4 ـ جمشيد
5 ـ ضحاك ( بیگانه )
6 ـ فريدون
7 ـ منوچهر
8 ـ نوذر
9 ـ  زو
10 ـ گرشاسب (5)   
 
اول ــ پادشاهی کیومرث
 کیومرث  موافق متون اوستايى با صفت « نخست‌اندیش » آمده است . نخستین انسانى است كه از «اهــــورامــــزدا» ــ داناى بزرگ كه خداوند يكتا است ، اطاعت كرد. مورخين اسلامى او را «گرشاه » یا گلشاه لقب داده اند كه به معنى فرمانرواى كوهستان است. در ادبيات بعد از اسلام او را نخستين كشورگشا معرفى كرده اند.
نخستين بزرگى كه كشور گشودــ سرپادشاهان كيومرث بود. بروایت فردوسی کیومرث در شاهنامه نخستین پادشاه دانسته‌ شده‌است که سی سال شهریاری جهان را بر عهده‌ داشت. ودرباره او مى گويد :
كيومرث چون ابتدا در كوه اقامت داشت پلنگينه (پوست پلنگ) مى پوشيد و در اشعارش مى گويد:
 
كـــيومــــرث شـــد بر جهان كدخـداى
                                      نخستين به كوه اندرون ساخت جــاى
سر تخــت و بختــش برآمـــد ز كــوه
                                      پلنگينه پوشــيد خـــــــود با گـــــــروه
*****
 
کیومرث یک جوان رشید وهوشمند ، یک شکارچی ماهر ویک پهلوان نیرومند بود که همواره ازپوست پلنگ که خود شکار می کرد می پوشید .
نخستین روز فروردین ( حمل ) بود که جهت دفاع از آسایش وحراست مردمش از نبرد تازه با حیوانات وحشی و دیوان وراهزنان بازگشت ، در حالی که  بردوش خود لاشه پلنک ودر دست سر شیری داشت ، از قله های کوه به پایین آمد . زمانیکه مرد و زن وکودک وبزرگ او را دیدند جرأت و دلاوری وی راستایش نمودند وپس از درود فراوان  گفتند :
 
 " آفرین بر این شجاعت تو باید شاه ما باشی تو باید فرمانروای ما باشی ما با داشتن جوان پاک و شجاعی چون تو می توانیم بر همه سرکشان و بدکاران پیروز شویم و از شر حیوانات وحشی در امان باشیم و سرزمین خود را بگستریم . ما قول می دهیم همواره یار و یاورتو باشیم و از فرمانهایت اطاعت کنیم … آنگاه کیومرث زبان به ستایش خدا گشود و گفت:
ایزد پاک را سپاس میگویم که به ما خرد ویژه داد تا بتوانیم سرزمین خود را آباد و دشمنان خود را خوار گردانیم ، اهریمنان را نابود و دیوان را تار و مار سازیم .   
 
اکنون که شما مرا برگزیدید من هم به دادار جهان آفرین سوگند می خورم تا همواره برای دفاع از سرزمین خود در صف اول باشم . اهریمنان را تباه و دشمنان را خاک کنم و دوستان و هم میهنان را افتخار بخشم ؛ آنگاه همه به او دست دادند و او را کیومرث شاه نامیدند و تبریک گفتند. سپس با همیاری ، بنایی در بالای کوه ساختند تا جایگاه شاه باشد و او از دور همه جا را ببیند و مهاجمان را دفع کند. او هر روز به پسران و جوانان اصول جنگ آوری می آموخت ــ آیین کمند ، کمان ، گرز ، فلاخن ، اسب سواری ، تیراندازی و کمان کشی همراه با هشیاری و رشادت و جوانمردی."
بدین ترتیب روزها و ماهها و سالها گذشت آنها که توانسته بودند بر شیر و پلنگ و گـــــراز ( خوک وحشی ) چیره شوند از جمله « پوست پلنگ پوشان » از نزدیکان شاه بودند آنها توانسته بودند با همکاری هم طبیعت را رام ، حیوانات را اهلی و سرکشان را فرمانبردار سازند. (6)  
مى گويند بنياد شهرسازى از  کیومرث است . شهر هاى استخر(7) ، دماوند (8) و بلخ (9) را او بنا كرد. بعد از او به ترتیب هوشنگ و جمشید به جهاندارى دست یافتند . و بقول شاهنامه فردوسی ، پادشاهی این دودمان با درگذشت گرشاسپ ، و بر تخت نشستن کی‌قباداز نوادگان منوچهر (پادشاه پیشدادی ) به  پایان می رسد .
 
دوم ــ شاهنشاهی هوشنگ
 هوشنگ پسر سیامک پیشدادی و نوۀ کیومرث ــ اولین شاهنشاه پیشدادی است . چون پدرش «سیامک » درجنگ دیوها یامردم وحشی آن زمان کشته شد از طرف کیومرث مآمور سرکوبی دیوان گردید .
هوشنگ با دیوان (مردم وحشی وقوی  آن زمان ) جنگید وآنها را مغلوب و منکوب نمود وپس از کیومرث پادشاه شد و چهل سال سلطنت کرد .
هوشنگ در اوستا «هائو شيانگها» (Haoshyangha) ذكر شده.  برخی از مورخين او را اولين پيشداد (اولين قانونگذار) معرفى مى كنند، زيرا بر هفت اقليم فرمانروايى مى كرد. درباره معنای  اسم او اختلاف موجود است.
زبان شناسان باستانى و شرق شناسان اروپايى «هائو شيانگها» را به معنى «فراهم سازنده منازل خوب» آورده اند، چون او بود كه شهر هاى شوش  (10)  و بابل (11) را بنياد نهاد.
فردوسى هوشنگ شاه را برگرفته از هوش و فرهنگ مى داند و در اين باره مى گويد :
 
گــــرانمايه را نام هـــــــوشنگ بود     
                                   تو گفتى همه هوش و فرهنگ بود
*****
هوشنگ درمیان شاهان و پهلوانانی که در یشت‌ها ( نام بخشی از اوستا )  (12) برای آنان قربانی می‌کنند، نخستین کس است.   به این مناسبت در روزگاری که یشت‌ها نوشته می‌شده، به عنوان نخستین شاهی شناخته شده  که بر جهان فرمان رانده است .
 
هوشنگ شاه ، مردم زمان خود را با آبیاری و صنعت و جداکردن آهن و سنگ و ساختن ابزار و آلات آهنی آشنا ساخت و به ایشان کشت و زرع آموخت. و جویها روان کرد و شهر و عمارت بنا نهاد و شیاطین را از مخالطت آدمیان دور گردانید وجشن سده را به یاد گار گذاشت . (13)
فردوسى درباره جشن سده مى گويد :
 
ز هــــوشنگ ماند اين سده يادگار
                                     بسى باد چون او دگــــر شهريار
*****
جشن سده  10 دلو ( بهمن ) به در خور كشف آتش مشهور است وتاریخچه آن به گفته فردوسی از اینقرار می باشد .:
" گویند روزی بود كه هو شنگ شاه همراه سپاهش به شكار رفتند.ناگهان هوشنگ شاه یك « مار  » دید و رفت به سوی كُشتار آن مار.هوشنگ شاه تیر خود را به سوی آن مار پرتاب كرد ، مگرتیر هوشنگ شاه به آن مار برخورد نکرد ، ولیكن از برخورد سر تیر ویك سنگ چخماق یك فروغ آذرنگ به هوا آمد در آن گاه هوشنگ شاه دریافت كه با برخورد دو سنگ چخماق ،  او می تواند آتش درست كند.این نخستین باری كه انسان آتش را دید. برای كشف این آتش هوشنگ شاه یك جشنی بر گذار كرد. جشنی بود به نام جشن سده كه صد روز پس از زمستان كهن بر گذار خواهد گردد … " (14)
 
بر آمد به سنـــگ گران سنـگ خـــرد
                                             هم آن و هم این سنـگ گــردید خرد
فروغی پـــدید آمـــد از هـر دو سنگ
                                  دل سنگ گشت از فروغ آذرنـــــگ
جهــــاندار پیش جهــــــان آفــریــــن
                                             نـــیایش همی کـــرد و خواند آفرین
که اورا فـــروغی چنین هـــــدیه داد
                                    همین آتــــــش آن گـــاه قبلـــه نهــاد
یکی جشن کردآن شــب وباده خورد
                                           ســــده نام آن جشن فــــرخــــنده کرد  
                                  *****
داستان هوشنگ درباره كشف آتش نشان مى دهد كه  آریائیان آتش پرست نبوده اند ولى آتش را از جهت روشنايى و گرمى بخشيدن به زندگى آدميان حفظ مى كردند و سعى در نگهدارى آن داشتند . چون تهيه آتش در آن زمان  براى زندگى مشكل بود، به دستور هوشنگ  شاه آتشكده هايى در فارس، آذربايجان و خراسان زمین برپا كردند تا مردم بتوانند، به راحتی آتش آماده از آن بردارند .
همچنان در شاهنامه ، طبخ غذا، پختن نان و گله‌داری از آموزه‌های هوشنگ شاه برای مردم به شمار می‌رود.
 
سوم ـ شاهنشاهی جمشید
جمشید چهارمین پاد شاه سلسلۀ  پیشدادی داستانی آریایی است ــ که بعد ازمرگ پدرش تهمورث به تخت شاهی نشست .
 بقول اوستا جمشید پادشاهی سزاوار ، نخستین کسی است که آهورامزدا دین خود را بدو سپرد. (15) نام او در اوستا ، متون پهلوی و متن های دوران اسلامی آمده است . در داستان های آریایی ها  ، کار های بزرگ و سخت به او نسبت داده شده است .
بنای « پرسپلیس » که امروز تخت جمشید نامیده می شود واختیار سال شمسی واختراع اکثرصنایع وعلوم که مبنای تمدن بشریت می باشد به او منسوب است . چنانکه در فرهنگ واژه های اوستا در پی نام جمشید چنین آمده است :
"جمشید : دوران تابندگی و درخشش زندگی آریائیان ،  زمان جمشید زمانی بود ــ که در آن مردمان به : کاربرد سنگ و گچ ،  زدن خشت و ساختن خانه  و گرمابه و شهر، جام ها و  کوزه های سفالین، رشتن و بافتن ابریشم و کتان و پنبه ،  دست یازی بر بوی های خوش ــ  عطر و گلاب و عود و عنبر و مشک و کافور ، بر آوردن گوهر ها و جواهر از دل سنگ ، ساختن کشتی  و آشنا شدن بر آبها وسرزمین های نا شناخته … وغیره دست یافتند . "
 
کارهایی که انجام آن در شاهنامه به جمشید  نسبت داده شده است :
در زمان پادشاهی جمشید بود که مردمان آهــن را نرم کردند و از آن خود زره و جوشن و خفتان (جامه ٔروز جنگ) و برگستوان (پوشش اسبان و فیل ها به هنگام جنگ) ساختند . 
دولت جمشید چنانیکه گفته آمد : جهت پوشش  مردم از کتان وابریشم وپشم جامه ساختند ورشتن و بافتن و دوختن وشستن را به مردمان آموختند . 
در زمان پادشاهی جمشید بوده که  فضای بازحیات اجتماعی  ایجاد گر جو سیاسی خوب وبستری مناسبی برای آزاد اندیشی ورشد  معرفت انسانها گردیده بود . زیرا او بود که با عقلانیت  تکامل پسند خویش  به کشف همۀ هنر های زمان نائل آمد و بر همه ابعاد ولایه های نیاز زیست  انسان دسترسی پیدا کرد .  وازاین منظرخود را در جهان پیشتاز و یگانه یافت. …آنگاه انگیزۀ  برتری جویی و خود بینی در او بیدار شد و در اندیشۀ  پرواز در آسمان افتاد :
فرمان داد تا تختی گران بها برایش ساختند و گوهر بسیار بر آن نشاندند و دیوان که بندۀ او بودند تخت را از زمین برداشتند و برآسمان برافراشتند.
جمشید در آن چون خورشید تابان نشسته بود و این همه به فره ایزدی می کرد. جهانیان از شکوه و توانایی او خیره ماندند، گرد آمدند و بر بخت و شکوه او آفرین خواندند بر او گوهر افشاندند و آن روز را که نخستین روز از فروردین ( ماه حمل ) بود، نوروز خواندند. (16)
پس از جمشید شاه سال به سال براهمیت و فراگیری نوروز افزوده شد. در زمان هخامنشیان و ساسانیان، نوروز بعنوان سنتی فراگیر و بسیار باشکوه چه در دربار شاهان و چه در خانه های مردم عامه اجرا می شده است.
اختراع شراب را هم از او می دانند وواقعه ای برآن نقل  می کنند ومیگویند مقداری انگور در جائی نگهداشت وآنها تخمیر شده تصور کرد موذی و مضر است ، یکی اززوجات جمشید مبتلا بمرض دردناکی شد وبرای رهائی از زحمت زندگی از آن مشروب فاسد نوشید ولی برخلاف توقع خواب خوش برای او آمد وشفا یافت ، از آن روز آریائیان شراب را سم ( زهر) مطلوب نامیدند .
بقول شاهنامه فردوسی  ـ چون خوش گذرانی در انتهایی دوران پادشاهی  جمشید به نهایت رسید ، به نسبت خود بینی و غروریکه عاید حالش شده بود فره ایزدی را از دست داد و ضحاک پادشاه تازی (سوریه) زمان مناسب را دریافت و به سرزمین آریانا تاخت. بر حسب تصادف بسیاری از آریائیان که در جستجوی پادشاهی نو بودند از جمشید پاد شاه بریدند و به ضحاک بیگانه روی آوردند و بی خبر از بیداد و ستمگری وی ، او را بر خود پادشاه کردند.
ضحاک سپاهی فراوانی آماده کرد و به دستگیری جمشید پادشاه فرستاد. او باآنکه به سیستان وهندوستان وحتا اقصای چین فرار کرد بالاخره گرفتار چنگ دشمن خونخوار گردید وبیرحمانه بقتل رسید .
یعنی  جمشید را بین دو تخته چوپ گذاشته بتوسط اره به دو نیم نمودند وبعد از این گردش تاریخی، ضحاکیان ( بابلیان ) هزار سال برآریانا  زمین با ستم و سوختن و کُشتن فرمانروایی کردند. (17)    
 
چهارم ـ شاهنشاهی فريدون
 فریدون ششمین پادشاه سلسۀ پیشدادی داستانی آریایی از دودمان تهمورث دیوبند (18) بود. هنگامیکه فریدون شیرخوار بود ، ضحـــاک پـــــــدرش « آبتین  »  را بکشت . فرانک  ، مادر او فرزند را برداشت وبمرغزاری فرار کرد وکودک را با شیر گاو بپرورد .  
چون ضحاک پادشاه تازی از منجمان شنیده بود که تباهی او بدست فریدون خواهد بود ، همواره در جستجوی وی بود . مادر فریدون ازبیم ضحاک فرزند را برداشت وبکوه البرز(19) پنابرد . چون فریدون شانزده ساله شد تبار خود را از مادر جویا گردید . فرانک ، مادرش داستان جمشید و ضحاک را بدو باز گفت وگفت : چون ستاره شمار ، بضحاک گفته : تباهی اش بدست فریدون خواهد بود ، او پدرت را کشت ومن ترا پنهان از او پرورده ام .
ضحاک همواره در اندیشۀ فریدون بود . روزی ببزرگان کشور گفت : من دشمنی دارم که  اکنون کودک است . برای ایمنی از خطر محضری بنویسید که من جز کار نیک نکرده ام . بزرگان از ترس چنان کردند واز پیر و جوان گواهی گفتند . در این هنگام «  کاوۀ آهنگر» وارد شد وخُـــروشید و گفت :
این چه عدلست که ادعا می کنی ؟ من هیجده پسر داشت ام که تاکنون 17 تن از آنان را بخورش ماران تو داده اند (20) . واکنون نیز هیجدهمین پسر من در بند تست ومیخواهند اورا بکشند . گناه من چیست ؟
 
" یکــــی بی زبان مـــــــــرد آهنگـــــــرم
زشــــــاه آتـــش آید همــــی برســــــــرم "
 
*****
ضحاک فرزندش را باز داد وگفت : برای محضر گواهی کن . کاوۀ آهنگر که پسران اورا کشته ومغز آنها را غذای ماران ساخته بودند ، طومار ( رهایی نامه پسرش ) را گرفت واز هم درید وبیرون رفت  مردم را جمع کرد و به طغیان و آزادی خواهی  دعوت نمود واز چرم آهنگری درفش کاویانی (21) ساخت . مردم به متابعت او در پی وی روان شدند وبکوه البرز رفتند وفریدون را که از نسل تهمورث پادشاه بود به شاهی سرزمین آریائیان بر گزیدند (22) .
این در جهان نخستین بار بود که پرچــــم به دست گرفته شد تا دوستان از دشمنان شناخته شوند.
فریدون با دیدن سپاه کاوه شاد شد و آن پرچم را به گوهرهای گوناگون بیاراست و نامش را « درفش کاویانی » نهاد وبه حمایت و پشتیبانی مردم  با سپاهیان به جنگ ضحاک  رفت ،  به نزدیکی اروند رود که تازیان آن را دجله می‌خوانند می‌رسد. ایشان  با عبور از رود دجله بسوی قلعه شاهی ضحاک در « گنگ دژ هوخت » رفتند . 
فریدون بی درنگ به یارانش می‌گوید که جنگ را آغاز کنند و خود با گرز گران در دست و سوار بر اسب تیزتک، چو زبانهٔ آتش از برابر دژبانان ضحاک جهید و به درون دژ رفت. با گرزگران سردمداران ضحاک را نابود کرد و برتخت شاهی جهان نشست.
فریدون هنگامی که بر ضحاک تازی چیرگی پیدا کرد وبفرمود که اورا بسته در کوه دماوند محبوس سازند . (23)
بنا بر روایاتد ومنابع تاریخ داستانی ، فریدون سه پسر داشت ، ودر پایان سلطنتش : مغـــرب (  روم ویونان ) را به  سلم ، مشرق را به  تور داده ( به همین جهت آن ناحیه توران خوانده شده است ) و  تخت و تاج آریانای بزرگ  را بعد از خود به فرزند کوچکتر یعنی ایرج واگذار کرد  . پدر در فرزندان خویش صفات متفاوتی می دید : خرد و ثروت خواهی را در سلم ، دلیری و جنگاوری را در تور ،  دادگری و دینداری را در ایرج .  
 
آشکار بود که فره  ایزدی به ایرج خواهد رسید . از اینرو پارۀ  اصلی حکمروایی اش ، که سرزمین آریانا بود ، ازآن ایرج شد . دیری نگذشت که آز و رشک بر« سلم » و « تور»  چیره شد و از این که بهترین بهره از شهریاری نصیب ایرج شده بود سر به نافرمانی گذاشتندوتهدید کردند که به آریانا حمله کرده حقوق خود را استیفا نمایند .  ایرج نزد برادران رفته اظهار داشت که من حق خود را برتخت و تاج آریانا واگذار می کنم تا در آخر عمر پدر،  میان ما جنگ خانگی بر پا نشود ، اما سلم و تور استغاثۀ برادر را برای حفظ جان او گوش ندادند و او را از بین بردند . (24)  
بعدها منوچهر نوهٔ ایرج ، چون بزرگ شد با سپاهی به جنگ تور و سلم شتافت و آنها را  به خونخواهی نابود کرد . (25)
 
پنجم ــ شاهنشاهی منوچهر
منوچهر هفتمین پادشاه پیشدادی داستانی آریایی بود  که جانشین جد خود فـــریدون  شد . سام (26) پاد شاه زابلستان وسیستان مشاورارشد اوبود واو با پسرخود زال و نوادۀ معروفش رستم که به منزلۀ هیرکولس( پهلوان نیرومند ) آریانا است ، دورۀ داستانی تاریخ قدیم آریانا را کامل می کند . (27)   
 
مسعودی در « کتاب مروج الذهب »  و دکتر محمد معین در  رسالۀ «شماره ٔ هفت و هفت پیکر نظامی » ص 37  خود مینویسند که در آریانای باستان هفت آذر یا هفت آتشکده ٔ معروف : آذرمهر، آذرنوش ( نو بهار بلخ ) ، آذربهرام ، آذرآیین ، آذرخرین ، آذربرزین ، آذرزرتشت . وجود داشت که از آن جمله :   آتشکدۀ  نوبهار بلخ ( آذر نوش )  به ابتکار منوچهر شاه اعمار گریده است .
پیدایی جشن فرخنده تیرگان ،  همچو « نوروز » و « مهرگان » و « سده  » از جملۀ مهمترین جشنهای باستانی آریائیان محسوب می شود ، در زمان پادشاهی منوچهر بوقوع پیوسته است . وجریانش از این قرار است . :
 
" افراسیاب ترک تبار شاه توران به کشور آریانا تاخت و منوچهر شاه را در تبرستان به محاصره در آورد .  اين محاصره به درازا کشید، تا آنجا كه شاه  آریانا و سپاهش در تنگنا قرار گرفتند. در گفتگو هایی كه جهت پایان ستیز ميان افراسياب و منوچهر شد،  شاه  آریانا پيشنهاد داد كه برای  تعیین مرزمیان آریانا ( ایران ) و توران به اندازه ی پرتاب يك تيرازسوی تير اندازی از سپاه  آریائیان هم رایی شود و سركرده تورانيان اين پيشنهاد را پذيرفت.
منوچهر شاه  فرمان داد تا كمانی با ویژگی هایی بسازند و پرتاب كننده آنرا نيز نام برد. به فرمان شاه آن مرد را كه  « آرش » نام داشت، خواستند.
آرش مردی بود ديندار و نيك كردار. منوچهرسوی پرتاب تیر را به او نشان داد و گفت بايد اين چوبۀ  تير را با اين كمان پرتاب كنی .
آرش آماده گشت پوشاك از تن به درآورد و رو به شاه و مردمان گفت : پيكر مرا ببينيد كه از هر زخم و گزندی پاك است. می دانم كه چون با همۀ  نيرو تيری بيندازم، پيكرم پاره پاره خواهد شد و خواهم مرد ولی از عشق به ميهن وآریانایم اين كار را خواهم كرد.
 آرش برهنه شد و آن كمان بزرگ و سنگين را با نيرويی كه خداوند به وی بخشيده بود آنچنان كشيد كه تا نهايت، زه باز شد و تير را رها ساخت و آن چنان كه گفته بود بدنش پاره پاره شد و بمرد.
به فرمان خداوند، باد آن تیررا از کوه رویان به دورترین نقطه خراسان، جایی میان فـــــرغانه ( امروزه ناحیه فرغانه به سه بخش در کشورهای ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان تقسیم شده است ) برد ــ ومنوچهر وافراسیاب بدین مرز باهم آشتی کردند." (28)  
 
منوچهر یکصد و بیست سال پادشاهی کرد و هنگام مرگ سلطنت را به پسر خود نوذر سپرد.
بر اصل روایات فردوسی :
" نوذر، پسر منوچهر، به دلیل بیدادگری و بی‌تدبیری  اش ،  وضعیت سرزمین آریانا را بحرانی ساخت . لشکریانش بر او شوریدند وآریانا زمین در مقابل توران ضعیف شد و افراسیاب تورانی به آریانا  لشکر کشید در جنگی که میان دو کشور درگرفت نوذر پادشاه اسیر افراسیاب گردید و بقتل رسید . 
پس از کشته شدن نوذر ، آریائیان ــ «  زو  » را بشاهی آریانا زمین برگزیدند. او پنج سال پادشاهی کرد .
گرشاسب فرزند زو آخرین پادشاه پیشدادی است که فردوسی در وصف او چنین مینویسد . :
پسر بود« زو»را یکی خـویش کام
پدر کـــرده بــــودیش گرشاسب نام
بــیامــــد نشست از بـــرتخــت گاه
به ســــر برنهـــاد آن کــیانی کلاه
چـــو بنشست بـــرتختگـــاه پــــدر
جهاــــن راهمی داشت با زیب وفر… (29)
 
او  بمدت نُه سال  حکمروایی کرد ومجبور بود همواره جلو سپاه افراسیاب ایستادگی نماید. با مرگ گرشاسب ، دورۀ حکمروایی پیشدادیان آریایی  بپایان میرسد و خاندان دیگری از نژاد آریایی بنام کیانیان به جهانداری می رسند.
 
با عرض حرمت
بصیر کامجو
منابع و مآخذ :

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 ــ حمداﷲ مستوفی ، تاریخ گزیده  : کتابی تاریخی ایست  به فارسی ، تألیف حمداللّه مستوفی  ، مشتمل بر تاریخ عمومی عالَم از آغاز خلقت تا زمان تألیف آن . این کتاب در 730 هـ.ق. به نام غیاث الدین محمد، پسر خواجه رشیدالدین فضل اللّه ، تألیف شده است.
2 ـ ابن بلخی  ، فارس‌نامه : نوشته شده بین سالهای 498 تا 511  ) به تصحیح و تحشیهٔ گای لیسترانج و رینولد الن نیکلسون  ، چاپ اول ، تهران : انتشارات اساطیر،1385 .
 3 ـ ابومنصور عبدالملک فرزند محمد فرزند اسماعیل ثعالبی نیشابوری(زادهٔ 350 ــ مرگ 429 یا 430  هجری قمری) شاعر تازی‌گوی، نویسنده و تاریخ‌نگار  آریایی ‌است. کتاب او که به زبان عربی‌است  " غرر اخبار ملوک‌الفرس و سیرهم یا تاریخ ثعالبی " نام دارد از منبع‌های ارزشمند دربارهٔ تاریخ ایران باستان می‌باشد. کتاب تاریخ او در چهار جلد بوده که تنها دو جلد نخستین آن امروزه به جای مانده‌است. وی همزمان با فرمانروایی قابوس وشمگیر می‌زیسته‌است.
4 ـ فرّه : قسمی که در فوق ذکر گردید ــ این واژه در قصه ها وداستان های قدیم سرزمین آریائیان به مفهوم موهبت و فروغ ایزدی و تابندگی معنا شده است . کسی که دارای فرّه است رخسار تابنده می دارد .
در اوستا این واژه بصورت خورنه آمده است . صورت پهلوی آن خورّه وبمعنای شکوه و خوشبختی است . درنوشته های مانوی این واژه به صورت آشکار تر و آشناتر (  farrah)
آمده است . در اواخر دوره امپراتوری ساسانی ها معنای فرّ تحول یافته وتبدیل به بخت شده است .
در این مورد رجوع شود به :
ــ اوستا، کهن ‌ترین سرودهای ایرانیان ج 1 و 2 ،  ،  گزارش و پژوهش : جلیل دوستخواه. چاپ ششم، تهران : مروارید1381 .
پژوهشی در اساطیر ایران  ، بهار، مهرداد ، ویراستار: کتایون مزداپور ، چاپ پنجم، تهران : انتشارات آگاه، 1384 .
ــ شاهنامه فردوسی ، تصحیح مصطفی جیحونی ،  اصفهان : شاهنامه پژوهی، 1379     .
ــ فرهنگ کوچک زبان پهلوی ، مکنزی، دیوید نیل ،  ترجمه : مهشید میرفخرایی ، چاپ دوم، تهران : پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ، 1379 .  
5 ـ فرهنگ فارسی ، مؤلف : دکتر محمد معین ، مؤسسه انتشارات امیر کبیر ، تهران ، 1376 ، جلد پنجم ص 364 .
6 ـ برگرفته شده از : صفحه انجمن دوستداران یادمان های باستانی « آریا بوم » با اضافات این قلم . 
ــ شناخت اساطیر ایران ، مؤلف : جان راسل هینلز، مترجم :  ژاله آموزگار ، احمد تفضلی ،  ناشر: نشر چشمه سال 1389 .
ــ تاریخ ایران کمبریج جلد سوم، یارشاطر، احسان، و دیگران ،  قسمت اول ،  مترجم : حسن انوشه ،  تهران : امیرکبیر1383   7 ـ استخر نام شهری باستانی است واقع در استان فارس ایران امروزی .   استخر بزرگترين شهر دردوران خود بوده و به گفته تاريخ نويسان چهاردروازه داشته كه درحال حاضر یک از آنها در سر پيچ دوراهی مرودشت ارسنجان و ديگری در جنوب شهر مرودشت قرار داشته‌است.
در هفت کیلومتری  تخت جمشید، ویرانه‌های شهر استخر معروف به «تخت طاووس» قرار دارد. آثار بجامانده از این شهر شامل دروازه سنگی، ستون‌ها و دیواره‌های سنگی است که به روزگار هخامنشی تعلق دارد. در این شهر، بازمانده سازه‌های اسلامی، ساسانی و اشکانی و ظروف و آثار سده‌های آغازین هجری در آن کشف شده است‌. آب شهر استخر از رود سیوند تامین می‌شده‌است.
این شهر تا پایان پادشاهی ساسانیان از آبادترین و با شکوه ترین شهرهای  آریانا بود، اما توسط اعراب تسخیر گردید و به دلیل خیزش‌های پیاپی مردم (از سال 23  تا سال 29هجری) بارها فتح شد و مردم آن قتل عام شدند و پس از آن تنها ویرانه‌ای از آن برجای ماند.
اولین بار استخر در زمان عمر فرزند خطاب توسط عثمان  فرزند ابی العاص تسخیر شد و اموال و زمین‌های مردم به غنیمت گرفته شد و هم چنین برای آخرین بار در سال 29 هجری عبدالله عامر گماشته عثمان پس از تسخیر شهر گور بسوی استخر شتافت تا خیزش چند باره مردم استخر را سرکوب نماید ولی با مقاومت سخت و گسترده آنان روبرو شد، اما سرانجام مردم را کشتار نمود و شهر را دوباره تسخیر کرد.
رجوع شود به : تاریخ طبری ، مؤلف : محمد ابن جریر طبری ، در سال 224 هـ .ق . جلد پنجم بحث : «  فتح استخر و حوادث مهم سال بیست و نهم » .
8 ـ شهر دماوند : یکی از شهرهای استان تهران در ایران است. این شهر ، مرکز بخش مرکزی شهرستان دماوند است.
روستاهای جیلارد (گیلیارد)، دشتبان، ولیران، چشمه اعلا، شلمیه، حصار بالا، صطلک بالا، اوره، روستای احمدآباد، روستای روح‌ افزا که امروزه در محدودهٔ این شهر قرار گرفته‌اند از محلات آن به‌شمار می‌روند.
رجوع شود به : گورستان گیلیارد ــ پاره‌ای از تاریخ و تمدن ایران  ،  ژان پایاب ، داوود گوهریان 1388  ،
9 ـ بلخ : می‌گویند که بنیادگذار بلخ شاه عالم جمشید  فرزند زاده کیومرث از شاهان پیشدادی داستانی آریایی  بوده‌است. ودر دوره های پاد شاهان داستانی کیانیان ؛ امپراتوری ماد ها ، هخامنشی ها ، سلوکیان ، اشکانیان ، سامانیان ــ بلخ باستان پیوسته موقعیت فرهنگی و اقتصادی وسیاسی  خویش را مانند گذشته های دور حفظ کرده بود . در زمانهای پیش از اسلام بلخ مرکز و آغازگر زبان اوستایی و دین زرتشتی بود و در دوره‌های فرمانروایی موریای هند و کوشانیان از مراکز دین بودائی و محل معبد معروف « نو بهار» بود.
اولین حملهٔ مسلمانان عرب به بلخ درسال 652 میلادی  برابر به (32 ه‍. ق.) بسرکردگی احنف فرزند قیس بود. درسال 43 ه‍. ق. دوباره بتصرف مسلمانان درآمد ولی درزمان قتیبه فرزند مسلم (متوفی بسال 96  ه‍. ق.) بود که کاملاً مغلوب آنان شد. در دورهٔ اعراب، یعنی در قرون وسطا، بلخ همراه با هرات، غزنه ، وکابل ،  نیشابور و مرو از شهر های مهم خراسان بود.
در سال 118  ه‍. ق. اسد فرزند عبدالله قسری پایتخت خراسان را از مرو به بلخ منتقل کرد و این شهر رونق یافت. از سال 205 ــ 256 هـ.ق . بلخ تحت فرمانروایی طاهریان آریایی قرار داشت و در سال 256  ه‍. ق. این شهرزیر  فرمان یعقوب لیث صفاری آریایی درآمد. درسال 287 ه‍. ق. عمرو لیث صفاری نزدیک بلخ مغلوب اسماعیل سامانی شد و بلخ در تحت رهبری سامانیان آریایی  قرار گرفت . در سال 451 ه‍. ق. سلجوقیان ترک تبار تصرفش کردند و در سال  550  ه‍. ق. بدست ترکان غز ویران شد. درسال 617  ه‍. ق. با وجود اینکه بلخ تسلیم چنگیز مغول شد، مغولان آن را ویران کردند و مردمش را قتل عام نمودند. در دورهٔ تیموریان (771 ه‍. ق.) تا اندازه‌ای شکوه گذشته را بازیافت ولی پس از بنای مزارشریف در بیست کیلومتری آن، بلخ رو به فرو ریختن  گذاشت. در میانه قرن هیجدهم میلادی بلخ بتصرف افغان‌ها درآمد و از سال 1841 میلادی در تصرف آنها مانده‌است.
10 ـ شهر باستانی شوش مرکز تمدن عیلام بوده که واقع در یکصد و پنجاه کیلومتری شرق رود دجله در استان خوزستان است.
شوش یکی از قدیمیترین سکونتگاههای شناخته شدهٔ منطقه‌است، احتمالاً به سال 4000  پیش از میلاد پایه گذاری شده، با وجود اینکه نخستین آثار یک دهکدهٔ مسکونی در آن مربوط به 7000 سال پیش از میلاد هستند.
شهر باستانی شوش ــ  روزگاری مرکز برخورد دو تمدن مهم بوده ، که هریک به سهم خود در دیگری تأثیر داشته است، یکی تمدن میانرودان ودیگری تمدن عیلام . قرار گرفتن این منطقه در شمال خلیج فارس و نیز همسایگی با میانرودان در پیدایش این وضع ویژه تأثیر بسیاری داشته‌است.
شوش در دوره هخامنشیان شکوه گذشته خویش را باز یافته وچهار راه شرق وغرب گردید. با توجه به اهمیت و موقعیت جغرافیایی و سیاسی خاص شوش بود که راههای بسیاری و به ویژه راه بزرگ موسوم به «راه شاهی» ارتباط این شهر را به نقاط گوناگون جهان برقرار کرد.
راه شاهی که در دوره هخامنشیان و به دستور داریوش بزرگ ساخته شد، شهر شوش، پایتخت سیاسی دولت هخامنشیان را به پاسارگاد، تخت جمشید و دیگر شهرهای امپراتوری، از جمله شهر نامی سارد پایتخت کشور لیدی پیوند می‌داد.
11 ـ شهر بابل مرکز شهرستان بابل در استان مازندران است. این شهر تقریبا در 50 کیلومتری غرب ساری واقع است. جمعیت آن در سرشماری سال 85  برابر با
201335  نفر بوده‌است.
 12 ـ یَشت‌ و در اوستا یشتی ، نام بخشی از کتابِ اوستا، کتاب دینی زرتشتیان است. یَشت بمعنیِ ستایش و نیایش و پرستش و فدیه است. یشتن در زبانِ پهلوی، بمعنای ستودن و عبادت کردن است. در اوستا، بیست و یک یشت و به نامهای گونه گون وجود دارد و در آنها عناصرِ مهم از دیدگاهِ مزدیسنا ستوده می‌شوند.
رجوع شود به : تاریخ ایران کمبریج جلد سوم، یارشاطر، احسان، و دیگران. قسمت اول ،  مترجم : حسن انوشه. تهران: امیرکبیر،1383 .
13 ـ فرهنگ فارسی ، دکتر محمد معین ، انتشارات دانشگاه تهران ، 1376 ، ج 6 ، ص 2312 .  
14 ـ جهت معلومات بیشتررجوع شود به  :
ــ کتاب فلسفه زرتشت ، نوشته دکتر فرهنگ مهر ، چاپ هفتم ،  صص190 ـ 191 .
ــ شاهنامه فردوسی، تصحیح جلال خالقی مطلق، چاپ آمریکا : 1986 ، جلد یکم .
ــ جشن‌های مهرگان و سده ، مرادی غیاث آبادی ، رضا، تهران: پژوهش‌های ایرانی،1384 .
ــ برگزیده شاهنامه فردوسی ، رجایی بخارایی، احمدعلی ، به کوشش کتایون مزداپور، تهران : پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم 1381  .
15 ـ فرهنگ فارسی ، مؤلف : دکتر محمد معین ، مؤسسه انتشارات امیر کبیر ، تهران 1376 ، جلد پنجم ، ص 433  .  
16 ـ رجوع شود به :
ــ برگزیده شاهنامه فردوسی ، رجایی بخارایی، احمدعلی ، به کوشش کتایون مزداپور، تهران : پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ سوم 1381  .
ــ فرهنگ واژه های اوستا ،   بهرامی، احسان ،  به یاری فریدون جنیدی ،  چاپ نخست ،  نشر بلخ 1369 .  
17 ـ تاریخ ایران ، مؤلف : سرپرستی سایکس ، ترجمه : سید محمد تقی فخر داعی گیلانی ، ناشر دنیای کتاب ، جلد اول ، سال 1370 ، ص 174 . 
18 ـ رجوع شود به :
ــ برگزیدهٔ شاهنامهٔ فردوسی ، رجایی بخارایی، احمدعلی ،  به کوشش کتایون مزداپور. چاپ سوم ، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی،سال  1381 .
ــ اوستا : کهن‌ترین سرودها و متنهای ایرانی جلد 1و2 ، گزارش و پژوهش جلیل دوست خواه ، تهران : مروارید ،1377 .
ــ حماسه‌سرایی در ایران ، دکتر ذبیح‌الله صفا ، چاپ ششم ، تهران : امیرکبیر، 1379 .
ــ داستان گرشاسب، تهمورث و جمشید، گلشاه … ؛ آوانویسی و ترجمه از پهلوی : کتایون مزداپور ،  چاپ اول ، تهران : آگاه ،سال 1378 .
ــ فردوسی ،  " پادشاهی تهمورث " شاهنامه  ، جلد 2 ، تصحیح مصطفی سیفی‌کار جیحونی ، اصفهان : شاهنامه پژوهی ، 1379 .  
19 ـ کوه البرز : این رشته کوه از سوی غرب از تالشان جمهوری آذربایجان آغاز می‌شود و در سوی شرق تا درون ترکمنستان و افغانستان ادامه می‌یابد. بخش بزرگی از البرز در راستای کناره جنوبی دریای مازندران کشیده شده‌است. در این بخش ، جبهه شمالی البرز سرسبز و جبهه جنوبی آن خشک است. دلیل این تفاوت اینست که رشته کوه البرز همچون سدی طبیعی از گذر رطوبت برخاسته از دریای خزر به سوی جنوب جلوگیری می‌کند و بیشتر این رطوبت در جبهه شمالی البرز می‌بارد.
رشته کوه البرز و قلهٔ دماوند و به خصوص قارن کوه (که کوه قاف یاد می شود ) در ناحیهٔ شمال سمنان نقش برجسته‌ای در متون تاریخی تبرستان و داستان های آریایی دارند. 
20 ـ در داستان های قدیم آریائیان گفته اند که از دوش های ضحاک تازی ( عرب ) مار های صفیر زنند ای بیرون آمده که هر روزه مغز سر دو نفر آدم غذای آنها بود .
روزی دو تن بنامهای ارمایل و گرمایل چاره اندیشیدند تا به آشپزخانه ضحاک راه یابند تا روزی یک نفر که خون شان را می‌ریزند، رها سازند. چون دژخیمان دو مرد جوان را برای کشتن آورده وبرزمین افکندند، یکی را کشتند ومغزش را با مغزسرگوسفند آمیخته و به دیگری گفتند که در کوه و بیابان پنهان شود.
بدین سان هرماه سی جوان را آزاد می‌ساختند و چندین بُــز و میش بدیشان دادند تا راه دشتها را پیش گیرند. به گزارش شاهنامه اکنون کـُـــردان از آن نژاد ند .
تمام سرزمین کردستان از زمان امپراتوری ماد ها ( قرن هشتم پیش از میلاد )  تا سال 1514  میلادی ، حدود  دو هزار و سه صد سال ،  یکی از ایالات  آریانای بزرگ بود. در جنگ چالدران که بین نیروهای شاه اسماعیل اول صفوی و سلطان سلیم اول عثمانی در سال 1514  میلادی انجام گرفت بر اثر شکست  آریانا ، بخشی از سرزمین کردستان از  آریانا جدا شد و نصیب عثمانی گردید. امپراتوری عثمانی سالها بر بخش جدا شده سرزمین کردستان از  آریانا ، فرمان‌ راندند تا اینکه با پایان جنگ جهانی اول و نابودی امپراتوری عثمانی متصرفات آن : سرزمین کردستان، سرزمینهای عربی، آسیای کوچک و بالکان تدریجا تقسیم و یا مستقل گردیدند. بخش جدا شده سرزمین کردستان از  ایران ، در نقشهٔ جغرافیای امروزی در سه کشور ترکیه، عراق، و سوریه قرار می‌گیرد.
کنون نفوس کل جمعیت کردان در آسیا و اروپا بقرار ذیل است :
در ترکیه : از  14 تا  17،5  ملیون  ؛  ایران : 6،5 تا 7 ملیون ؛ عراق :  6 تا 6،5 ملیون ؛ سوریه : 2 ملیون ؛ افغانستان :  000 ، 200هزار ؛ آذربایجان : 000 ، 150 هزار ؛ اسرائیل :000 ، 100 هزار ؛ ارمنستان : 000،45 هزار ؛ سویدن : 000 ، 50 تا 000 ، 80 هزار ؛ روسیه : 000 ، 100 هزار ؛ انگلستان : 000 ،100 هزار ؛  فرانسه : 000 ،150 هزار ؛  آلمان :000، 500 تا000، 600 هزار ؛
رجوع شود به منابع  : ــ (  a.wikipedia.org/wiki/مردم_کرد)  ؛
ــ تاریخ ادبیات در ایران  ، صفا، ذبیح اللّه، انتشارات فردوس ؛
ــ تاریخ ایران، سرپرسی سایکس،1355 .
21 ـ درفش کاویانی یا اختر کاویانی، نماد مقاومت وعلم جنبش آزادیخواهی کاوۀ آهنگردر مبارزه علیه بیدادگری و ستم ضحاک پادشاه تازی ، جهت واپسگیری حاکمیت دوبارۀ شاهان پیشدادی آریانا زمین بود . 
درفش کاویانی عبارت بوده است از یک قطعه چرم پاره مربعی که در بالای یک نیزه نصب شده و نوک نیزه از پشت آن از طرف بالا پیدا بوده و بر روی چرم که مزین به حریر و گوهر
بوده شکل یک ستاره ای بوده مرکب از چهار پره و در مرکز آن دایره کوچکی و همچنین در فوق آن دایره کوچکی است که فردوسی از آن به عنوان اختر کاویانی یاد می کند.
و از طرف تحتانی چرم چهار ریشه به رنگ های مختلف سرخ و زرد و بنفش آویخته بوده و نوک آن ریشه مزین به جواهرات بوده است. درفش کاویانی اسطوره ای آریائیان قدیم است  که به گفتهٔ مورخین اسلامی از عهد باستان  تا پایان ساسانیان (یک میلیون) سکهٔ طلا ارزش داشته‌است .  
 درفش کاویانی نقشی نمادین در بین جنبشهای با تفکرات ملی گرایانه آریائیان از آغاز اسلام تاکنون بازی کرده است. یعقوب لیث صفاری در هنگام قیام خود بر علیه عباسیون در شعری که از طرف او برای خلیفة عباسی ارسال شد، چنین نوشت :
" درفش کاویان ــ همراه من است و امیدوارم که زیر لوای آن بر ملتها حکومت کنم "
ما امید واریم که در آینده های نه چندان دور شهروندان صلح خواه وتکامل پسند کشورما( به اصطلاح افغانستان )  تحت درفش کاویانی این نماد مقاومت ملی ، همبسته شوند وابراز وجود نمایند وحاکمیت قانون راجاگزین حاکمیت توتالیتر شؤونیزم قبیلۀ افغان ، در سرزمین خراسانیان سازند .    
رجوع شود به : ایران در زمان ساسانیان، کریستـنسن، آرتور، ترجمه رشید یاسمی، تهران، صدای معاصر، 1382، ص 59 ، 61 ، 69 .   
 22 ـ فرهنگ فارسی ، مؤلف : دکتر محمد معین ، مؤسسه انتشارات امیر کبیر ، تهران 1376 ، جلد ششم ، ص 1360 .
ــ تاریخ ایران ، تألیف : سرپرسی سایکس ، ترجمه : محمد تقی فخر داعی گیلانی ، جلد 1 ، ص 175 ، تهران  سال 1370 .
 23 ـ جهت معلومات بیشتر رجوع شود به منابع :
ــ معجم البلدان ، مؤلف : یاقوت حموی ، ابوعبدالله ، در هفت مجلد به زبان های فارسی ، عربی ، انگلیسی و آلمانی .
ــ مروج الذهب و معادن الجواهر ( به فارسی: مرغزارهای زر و معادن گوهر) ، مؤلف :علی فرزند حسین مسعودی ، در 13 جلد  .ــ اخبار طوال ، مؤلف : ابو حنیۀ دینوی  ، ترجمه  :  محمود مهدی دامغانی ، چاپ اول ، تهران : نشر:  نی ، 1364.
ــ المسالک و الممالک ، مؤلف : ابوالقاسم عبیدالله فرزند خرداد   ، به کوشش ایرج افشار.
ــ تاریخ طبری ، مؤلف : محمد فرزند جریر طبری ، مجموعه کامل تاریخ طبری در 17 جلد ،
ــ تاریخ گردیزی (زین‌الاخبار )، مولف : گردیزی ، ابوسعید عبدالحی ، چاپ اول، تهران: دنیای کتاب، 1363  .
ــ تاریخ قم ، مؤلف :  حسن فرزند محمد  حسن قمی، برگردان : حسن‌ فرزند  علی‌فرزند  حسن قمی ، در 20 باب ، 51 قسمت  ، بخشی از آن  به تصحیح جلال الدین تهرانی .
ــ آثار الباقيه ، تألیف : بيرونی ، ابوريحان، به كوشش ادوارد زاخائو، لايپزيگ، 1923م ، باری به كوشش جلال‌الدين همايي، تهران، بابك ، 1362شمسی  .
ــ تجارب الامم و تعاقب الهمم ، تألیف : احمد فرزند  محمد مسكویه  ، به کوشش ابوالقاسم امامی، تهران، 1379شمسی .  
ــ آفرینش و تاریخ ، نوشتۀ : مطهرفرزند طاهر مقدسی، ترجمهٔ محمد رضا شفیعی کدکنی،جلد 3 .  
ــ تاریخ طبرستان ،  تألیف : محمد ابن اسفندیار کاتب، به تصحیح عباس اقبال.
ــ فارسنامه ابن بلخی  ، به اهتمام گای لسترنج و رینولد نیکلسون  .
ــ مجمل التواریخ و القصص  ، به تصحیح ملک الشعرا بهار.
ــ تاریخ کامل ابن اثیر  ، ترجمهٔ سید حسن روحانی .
ــ تاریخ روضه الصفا ،  نوشته : محمد فرزند خاوندشاه میرخواند، مصحح جمشید کیان فر ، بخش اول : از ظهور خلقت تا شلوم فرزند  داود ، ناشر: اساطیر – ، 1385 .  
ــ تاریخ بلعمی  ، به تصحیح ملک الشعرا بهار و پروین گنابادی .  
24 ـ تاریخ ایران ، تألیف : سرپرسی سایکس ، ترجمه : محمد تقی فخر داعی گیلانی ، ناشر : دنیای کتاب ، تهران 1370 ، جلد 1 ، ص 175 ،  176 .
25 ـ ایران نامه شماره 2 بهار 1378 ، نوشتۀ :  حبیب برجیان ،  مریم محمدی کردخیلی  ؛                         
جهت معلومات بیشتردر مورد داستان فریدون و پسران وی ( سلم و تور وایرج)  به منابع زیر رجوع شود :
ــ الاخبار الطوال ، دینوری ، ابوحنیفه ، به کوشش گیرگاس ( V. Guirgass ) ، لیدن ، 1888؛ ترجمۀ  فارسی : محمود مهدوی دامغانی ،  تهران ، چاپ دوم ، تهران 1366 .  
ــ شاهنامه ، ابوالقاسم فردوسی ، به کوشش جلال خالقی مطلق ، نیویارک ، جلد 1، فریدون ،
ــ مجمل التواریخ و القصص ، به تصحیح ملک الشعراء بهار ، تهران ، 1318،.
ــ مروج الذهب و معادن الجوهر ، مسعودی ، به کوشش پلات ( Ch. Pellat ) ، 7 جلد ، بیروت ، 79 ــ 1962؛ متن با ترجمۀ  فرانسه، به کوشش C.B. , P. De Courleille de Meynard   ،  پاریس ، 1861، تجدید طبع : تهران ، 1970؛ ترجمۀ  فارسی : ابوالقاسم پاینده ، چاپ دوم  .
ــ تاریخ الرسل و الملوک ، محمد فرزند  جریر طبری ، لیدن ، 1879، ج1.
ــ  "غرر اخبار ملوک‌الفرس و سیرهم  " ثعالبی ،  ابومنصور عبدالملک ، ترجمه محمد فضایلی ، تهران ، 1368، ج1 . 
ــ جلال متینی ،  " روایتی دیگر ( = کوش نامه )  ) دربارۀ  ایرج و تور و سلم و بخش کردن جهان  " ایرانشناسی ، جلد 1 ، شماره  3، سال 1370  .
ــ مقدسی ، کتاب البدء و التاریخ ، به کوشش هوار ،  پاریس ،  جلد 3  .
ــ نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار ، آرتور کریستن سن ، ترجمه و تحقیق احمد تقضلی و ژاله آموزگار، تهران ، 1368.
ــ ن. ک. به : G. Gnoli, Zoroaster’s Time and Homeland, Naples, 1980, pp. 115- 19.                            &nb