آرشیف

2014-12-26

رسول پویان

وضع کنونی افغانستان در منطقه و جهان

 

دوام جنگ و بحران افغانستان محصول فروپاشی جهان دوقطبی و حرکت تخریبگرانۀ نظامی سران پیمان ناتو به سرکردگی امریکا در شرق میانه و جنوب آسیا می‏باشد. گسترش امواج افراطگرایی اسلامی در منطقه در راستای حرکت متذکره به وجود آمده است. بنیان نخستین طرح استراتیژیک سپر بنیادگرایی اسلامی بعد از جنگ دوم جهانی با جدایی پاکستان از هندوستان به ابتکار سران بریتانیا شکل گرفت و در دورۀ جنگ درازدامن افغانستان رشد و پرورش همه جانبه یافت. سران پیمان ناتو به رهبری امریکا پس از فروپاشی نظام شوروی سابق، در جنگ و بحرانسازی‏های افغانستان، شرق‏میانه، آسیای مرکزی و جنوب آسیا از این نیروهای افراطی استفادۀ ابزاری کردند. حرکت بنیادین جامعۀ انسانی در بستر تغییر و تحولات جهانی و منطقوی ضرورت تعادل قطبین را متبارز ساخته است و بر مبنای این ضرورت گوهری نیروهای افراطی به سوی زوال می‏شتابند. سران ناتو و حاکمان پاکستان مجبور اند سیاست‏های استراتیژیک خود را در آینده اصلاح و تعدیل کنند. 
کشور پاکستان با اردوی بزرگ، دستگاه استخباراتی، احزاب اسلامی افراطی، هزاران مدرسۀ دینی، احزاب برسراقتدار و در کل نظام سیاسی، اقتصادی و قضایی، ریخت و بنیان استعماری دارد و در جریان رقابت‏های شدید جهان دوقطبی و جنگ سرد به خواست و ارادۀ سران ناتو شکل گرفته و به پختگی رسیده است. دستگاه سیاسی، نظامی و استخباراتی پاکستان همیشه از کمک‏های متنوع امریکا، دول اروپایی و سران کشورهای عربی بویژه عربستان سعودی تغذیه کرده است. جنگ و بحران افغانستان جریان کمک‏ها را به پاکستان هماره افزایش داده است و سران پاکستان خوب می‏دانند که چگونه این آتش جنگ را همیشه مشتعل نگهدارند. حمایت مستقیم سران پاکستان از افراطیون اسلامی و طالبان ستون فقرات پلان استراتیژیک و سنتی این کشور را می‏سازد و با اهداف استراتیژیک ایالات متحدۀ امریکا، دیگر سران پیمان ناتو و عربستان سعودی هم‏آهنگی دارد. 
با وجود این هم‏آهنگی استراتیژیک بین اهداف امریکا، کشورهای بزرگ اروپایی، عربستان سعودی و پاکستان، سیر تغییر و تحولات منطقوی و بین‏المللی و تبارز نیرومندانۀ قطب‏های منطقوی و جهانی(چین، روسیه و هندوستان…) میدان رشد و پرورش، قدرت نفوذ و بستر عملیاتی برای نیروهای افراطی از جمله طالبان روز به روز تنگ‏تر و محدودتر می‏شود. برای به دست آوردن درک روشنی از این سیر حرکی لازم است به اوضاع شرق میانه، آسیای مرکزی و جنوب آسیا نظر مختصری بیفکنیم.
تغییر و تحولات در شرق میانه نشان داد که ماشین نظامی امریکا قدرت تخریب و بهم‏پاشی را دارد؛ اما از ایجاد نظم و سازماندهی ماندگار و دیموکراتیک عاجز است که نمونۀ بارز آن عراق و لیبی می‏باشد. در سوریه استفادۀ ابزاری از افراطیون عرب و غیرعرب جنگ داخلی را به حمام خون مبدل کرده است و طرفین درگیر از این کشت زهرآگین جز خون، خشم و نفرت چیز دیگری درو نکردند. خودداری امریکا از حملۀ نظامی به سوریه با وجود پافشاری هم‏پیمانان استراتیژیک آن (عربستان سعودی و ترکیه) و پذیرش طرح روسیه مبنی بر نابودسازی سلاح‏های شیمیایی دولت بشاراسد، به معنی زمینگیر شدن امریکا در زیر بارگران حرکات نظامی می‏باشد. انجام دور اول و دوم مذاکرات صلح بین مخالفان و نمایندگان دولت سوریه در ژنو نیاز عمومی به صلح در سوریه را نمایان می‏سازد. این بستر جدید خواهی نخواهی به سوی تعادل قطبین پیش می‏رود. 
امریکا و سران ناتو باید درک نمایند که تعادل قطبین برای امنیت و ثبات منطقوی و جهانی ضروری است و به دون آن منابع انرژی و بازارهای تجارتی به روی کشورهای بزرگ صنعتی امن نخواهد شد. سران ناتو به رهبری امریکا نمی‏توانند برای همیشه شرق‏میانه و جنوب آسیا را نا امن نگهدارند و به هوای ناامنی در آسیای میانه به پلان استراتیژیک فرتوت و شکست خوردۀ پاکستانی و عربستانی چشم بدوزند. توسعۀ اعمال مخربانه و حملات انتحاری افراطیون در عراق و اشغال یکی از شهرهای مهم آن کشور توسط آنان مثال روشنی از نهادینه شدن ناامنی و تشنج بعد از خروج قوای امریکایی از عراق می‏باشد و این به راستی مردم منطقه و جهان را نسبت به اهداف پشت‏پردۀ امریکا و متحدان آن بسی نگران کرده است. 
در مصر هسته‏های ناامنی و بحران‏سازی با تقویۀ حلقات افراطی و تشویق افسران اردو به انحصار قدرت توسعه خواهد یافت. افراطگرایی سلفی‏ها و دیگر تندروان مذهبی در جامعۀ مصر از یک جانب و فعالیت‏های زیرزمینی اخوان‏المسلمین از جانب دیگر اسلام سیاسی را در مصر به بوتۀ آزمایش گذاشته است و روزی به حیث نیروی ذخیره مورد استفاده امریکا و سران ناتو قرار خواهد گرفت. در شرق میانه تاکنون طرفداران اسلام سیاسی و بینادگرایان افراطی موفقیت ماندگاری نداشته اند و از آنان در برش‏‏های زمانی گوناگون استفادۀ ابزاری شده است. 
در شرق‏میانه رقابت اصلی در بین حامیان اسلام سیاسی و ملی‏گرایان غیرمذهبی جانبدار پان‏عربیسم هماره داغ بوده است و قدرت را بیشتر ملی‏گرایان ناسیونالیسم در دست داشتند. در حال حاضر از اتحاد عربی خبری نیست و عرب‏ها بسیار پراکنده و به دون برنامۀ عملی می‏باشند. سران امریکا و عربستان سعودی با تقویۀ افراطیون مذهبی ضربات سختی بر پیکر احزاب ناسیونالیستی و عربگرای بعثی در عراق و سوریه وارد کردند. در مصر آخرین بازماندۀ حرکت ملی و ناسیونالیسم عربی جمال عبدالناصر در جریان خیزش عمومی مردم از قدرت افتاد و سران اخوان‏المسلمین با نظم و انسجام تشکیلاتی، قدرت را قبضه کردند؛ لیکن تضاد بر سر قدرت سیاسی بین این دو جریان عمده ختم نشد و سرانجام منجر به سرنگونی محمد مرسی و انحصار قدرت توسط سران اردو گردید. این جریانات در واقع زمینۀ تبارز را برای ترکیه و ایران دو رقیب بزرگ اعراب در منطقه باز کرده است.
ترکان به عنوان نظامیان خلیفگان عرب خدمات زیادی به حفظ نظام خلافت اسلامی کردند و سپس قدرت و خلافت را به چنگ آوردند. ترکان عثمانی اگرچه نخست با پان اسلامیستی به میدان آمدند؛ اما نتیجۀ آن به پان ترکیسم ملی‏گرایانۀ سکولار و بعد به اسلام سیاسی ملایم، ختم گردید. سران حزب عدالت و توسعه به رهبری رجب طیب اردوغان هرچند در زمینه‏های اقتصادی، استندردسازی قوانین و تعادل دیموکراتیک تاحدود لازم موفق بودند و برای پیوستن ترکیه به اتحادیۀ اروپا تلاش ورزیدند؛ اما دفاع ناکام اردوغان از حمله به سوریه و حمایت آن از اسلام سیاسی به رهبری اخوان‏المسلمین در مصر دولت ترکیه را در سیاست خارجی به شکست آشکار رو به رو کرد. 
در ابعاد داخلی آلودگی برخی از مقامات بلند پایۀ دولت به رشوه و اختلاس و تقابل سخت در بین حامیان اردوغان و طرفداران جنبش گولن به رهبری محمدفتح‏الله گولن که مقر آن در ایالات متحدۀ امریکا است، آیندۀ اردوغان و حزب عدالت و توسعه را تیره و تار ساخته است. به عبارت دیگر ویروس‏های تشنج و بحرانسازی شرق‏میانه به ترکیه نیز راه یافته است؛ اما در ترکیه نظام سیاسی مبنی بر منافع ملی، سکولاریسم و پیوستن به اتحادیۀ اروپا چونان قوی است که افراطیون مذهبی نمی‏توانند آن را متزلزل و تخریب کنند.
ایران جدید به مثابۀ کشوری در آغوش آسیای غربی، آسیای مرکزی و قفقاز نقش بس استراتیژیک در منطقه دارد و سران ایران از سرنگونی رقیب اصلی خود صدام حسین که ادعای رهبری جهان عرب را داشت، بحران سیاسی مصر، تشنجات اخیر در ترکیه، انزوای عربستان سعودی و دوام رژیم اسد در سوریه بسی سود برده اند. روی‏کار آمدن حسن روحانی به معنی ورود مجدد ایران به عرصۀ تقابلات و تعادلات منطقوی و بین‏المللی تا رسیدن به تعادل پایدار قطبین در منطقه وجهان خواهد بود. روحانی در 22 دلو سال جاری گفت: سیاست خارجی ایران روش اعتدال است؛ نه تسلیم، نه انفعال و نه تقابل. علی اکبر ولایتی مشاور امنیتی آیت‏الله خامنه‏ای سیاست اوباما را در مورد افغانستان عاقلانه دانست. 
توافق اتمی ایران با گروه 1+5 و کاهش تحریم‏های اقتصادی، نقش ایران در عراق و سوریه و روابط نزدیک آن با قطب‏های نیرومند اقتصادی، سیاسی و نظامی رقیب امریکا در منطقه و جهان، این کشور را به یکی از قدرت‏های منطقوی فردا تبدیل کرده است. مردم ایران از افراطیون مذهبی عرب و پاکستانی متنفر اند و اعمال آنان را در عراق، سوریه و بحرین نکوهش می‏کنند. در افغانستان نمی‏توانند با افراطیون عرب و پاکستانی روی‏خوش نشان دهند و این در مجموع سیاست استراتیژیک پاکستان و عربستان (مبنی بر حمایت مستقم از افراطیون وطالبان) را در افغانستان، تضعیف می‏کند و به سود تعادل منطقوی می‏باشد. امریکا و سران ناتو در داد و ستدهای بعدی خود نمی‏توانند اوضاع متحول منطقوی و جهانی را که در ضدیت استراتیژیک با افراطیت، ترور و بحرانسازی جلو می‏تازد، نادیده بگیرند و بر طبل گوشخراش و دلگداز جنگ بکوبند.
کشورهای آسیای میانه در زیر چترحمایوی روسیه و در اتحاد تجاری و اقتصادی با چین به عنوان گرهگاه منابع انرژی، روابط ترانزیتی و بازار فروش در بین آسیای شمالی، غربی، جنوبی و شرق دور نقش بس عمده یی را بازی می‏کنند. سازمان همکاری‏های شانکهای که در آن کشورهای آسیای میانه (ازبکستان، تاجیکستان، قزاقستان و قرغیزستان)، چین و روسیه عضویت دایمی دارند و هند، ایران، مغولستان و پاکستان از اعضای ناظر به شمار آیند، به این حوزۀ اهمیت کلیدی داده است. پیمان راهبردی چین و ترکمستان و سرمایه‏گذاری بزرگ چین در پروژۀ گاز ترکمنستان به عنوان دومین منبع عظیم گازی جهان تأکیدی بر این موقعیت استراتیژیک می‏باشد. به این حساب پروژۀ حفظ، تمویل و رهبری افراطیون آشوبگر در پاکستان در تناقض با شرایط و اوضاع متحول منطقوی و جهانی قرار دارد و منافع مستقیم قدرت‏های بزرگ غیرامریکایی را در جهان تهدید می‏کند و در آیندۀ منطقه و جهان هیچ زمینۀ رشد و توسعه‏یی داشته نمی‏تواند.
چین برای سیطره بر اوضاع متشنج و بحران‏های تصنعی و دست‏ساز گردانندگان افراطیون مذهبی، در مرکز اصلی آن (یعنی پاکستان) سرمایه‏گذاری عظیم کرده است. این کشور 6.5 ملیارد دالر برای اعمار پروژۀ هسته‏ای در کراچی سرمایه گذاشته و معادل آن در گوادر بندر صوبۀ بلوچستان پاکستان سرمایه ریخته است. این پلان‏های استراتیژیک، پاکستان را به محل رقابت و تقابل‏های قدرت‏های بزرگ جهانی و منطقوی تبدیل کرده است. سران پاکستان می‏خواهند از این کشاکش‏ها و رقابت‏های شدید قطبین کسب درآمد و سود جویی کنند. در این میدان زورآزمایی منطقوی برای ابزارهای کور و کر افراطی و رباط‏های گوشتی بی‏شعور عرب و غیرعرب جایی وجود ندارد. بسی دشوار خواهد بود که سران ناتو به رهبری امریکا برای غلبه بر رقیبان قدرتمند خود هنوز به استراتیژی کهنه و سنتی پاکسانی‏عربی دل خوش کنند. 
رخدادهای دهۀ اخیر در بستر تقابل‏های داغ و ضرورت تعادل قطبین، موضوع کشمیر را در بین هندوستان و پاکستان بسی کمرنگ نموده و به حاشیه رانده است. نظام دیموکراسی شرقی هند با ساختارهای فرهنگی و تمدنی خود به خوبی توانست در طول تاریخ با تهاجم اعراب و افراطوین مذهبی پایداری جانانه کند و پاکستان را به انزوا بکشاند. نواز شریف بعد از رسیدن به قدرت مجدد اعتراف کرد: آیندۀ هندوستان و پاکستان باهم گره خورده است؛ مردم ما باهم تاریخ و سرنوشت مشترک دارند. این بیان با حمایت مستقیم سران پاکستان و خود نوازشریف از افراطیون عرب و غیرعرب و گسیل شان برای تخریب هندوستان، آسیای میانه و افغانستان به طور آشکار در تضاد است و یک دروغ تاریخی می‏باشد. هندوستان یکی از شهستون‏های اصلی ضد تروریسم و افراطیت در راستای امنیت و ثبات منطقوی و جهانی است و به نظم، امنیت و ثبات در افغانستان یاری می‏رساند.
تجارب دهۀ اخیر به روشنی نشان داد که حرکت نظامی سران ناتو به رهبری امریکا در شرق میانه و جنوب آسیا از جمله عراق و افغانستان به جنگ، بحران‏ها و تشنجات دامن زده و زمینه را برای رشد و توسعۀ نیروهای افراطی عرب، غیرعرب و پاکستانی مساعد کرده است. سران ناتو مطابق به پلان استراتیژیک خود نه تنها از ناامن‏سازی شرق سود استراتیژیک برده نتوانستند؛ بلکه در عوض رقیبان بزرگ شان چین و روسیه نیرومند شدند و مردم شرق‏میانه و جنوب آسیا (یعنی باشندگان عراق، سوریه، مصر، بحرین، افغانستان، ایران و غیره) در آتش جنگ، ناامنی، بحران و هرج و مرج پاک سوختند. 
افغانستان به سبب موقعیت ژئوپلیتیکش در دل آسیا که با آسیای میانه، جنوب آسیا، چین (به مثابۀ اژدهای خفته در شرق دور) مرز مشترک دارد، در درازنای تاریخ هماره مورد تهاجم یورشگران بوده است. بی سبب نیست که نظامیان پاکستان آن را «عمق استراتیژیک» خود پنداشته اند و سران ناتو به رهبری امریکا در پی حضور طولانی و ایجاد پایگاه نظامی در آن می‏باشند. شوربختانه که حاکمان افغانستان طی سده‏های اخیر خاصه در دهۀ پسین از این موقعیت پرجاذبه استراتیژیک هرگز استفاده کرده نتوانستند؛ چونان‏که در حال حاضر با پیشگیری سیاست مبهم و ناشیانه آیندۀ افغانستان را به خطر جدی رو به رو کرده اند. از این سردرگمی و بی‏برنامگی فقط سران فرصت‏طلب پاکستان و افراطیون جنگ افروز سود می‏برند. 
تأمین امنیت، ثبات و آرامش در افغانستان فقط در بستر تعادل واقع بینانۀ قطبین در منطقه و جهان امکان پذیر است و این، نیاز ژرف و بنیادین به اصلاح و تعدیل دیدگاه سران ناتو و اهداف استراتیژیک شان در شرق‏میانه، جنوب آسیا و آسیای میانه دارد. با دنباله‏روی از استراتیژی سنتی، فرتوت و شکست‏خوردۀ پاکستانی‏عربی (مبنی بر حمایت مستقیم از افراطیون مذهبی، طالبان و مشتعل نگهداری جنگ، ناامنی و بحران در افغانستان) صلح و ثبات به منطقه بر نخواهد گشت و سران ناتو به رهبری امریکا هرگز از منجلاب و گرداب خودساختۀ خود نجات نخواهند یافت؛ فریاد و نفرین ابدی مردم مظلوم و بی‏دفاع افغانستان هماره جهانگیر خواهد بود.