آرشیف

2015-4-4

استاد شاه محمود محمود

وزیر و مقام وزارت و دیوان ها در امپراطوری غوری : قسمت دوم

ادامه قسمت اول

ب ـ سرجاندار :
جاندار رتبه و مراتب لشکری بود و به معنی سلاح دار یا محافظت کننده و نگاهبان در قرون وسطی معمول بوده است این منصب در دولت های غزنوی و غوری از محترم ترین مناصب بود٬ که در حقیقت ندیم و حاجب و همراز و مشاور سلطان بوده است  . یا به عباره دیگر گارد مخصوص سلطان وپادشاه بود . که افراد مورد اعتمادبه این منصب  را برمیگزیدند. (۴۲)
 جوزجانی در طبقات ناصری  در ذکر سلطان شهاب الدین غوری ، بعد ازآنکه  برادرش سلطان غیاث الدین غوری به سلطنت رسید ، به اجازه کاکا خویش ملک فخرالدین امیر بامیان ، آنجا را ترک و خود نزد برادر آمد. سلطان غیاث الدین محمد سام غوری که تازه به سلطنت رسیده بود ، بنابر گفتار جوزجانی که  : … چون سلطان غیاث الدین به ملک غور نشست بعد از حادثه سیف الدین ٬ و این خبر ببامیان رسید …معزالدین  از عم اجازت خواست و بطرف حضرت فیروزکوه روان شد چون به خدمت غیاث الدین برسید سرجاندار شد . (۴۳)

   در حالیکه  برخی معنی لغوی جاندار را : جبه خانه رسان میدانند .  از آنرو بعضا این وظیفه را بنام آمر اسلحه پنداشته اند . اما در تشکیلات نظامی غوری ها بنام سرزرداد اصطلاح دیگری به کار رفته است که بدون شبه متکفل امور اسلحه و جبه خانه (زراد خانه) بوده است (۴۴)
راورتی  در مورد سرجاندار مینویسد که در تشکیلات سلاطین مصر جاندار لقب یکتعداد افسرانی بوده است که وظیفه آنها حراست درگاه و محبس مخصوص بود که عموما امرای بزرگ درآن محبوس میبودند همچنین امیر جاندار که با سرجاندار مترادف است قوماندان این افسران بوده است .
برخی معتقد اند که عساکر سلطان را در قلب سپاه که برای حراست شخص سلطان مؤظف است سرجاندار می گفتند و به دوطرف قلب سپاه سرجاندار میمنه و سرجاندار میسره نامیده میشدند. (۴۵)
 در اثار و اسناد معمولا  سر جاندار  و سرجامدار پهلوی هم آمده است؛ که  هر دو در طبقات  آمده، كه اولى بمعنى سر محافظ و سر سلاحدار و قوماندان گارد شاهى است، اما دومى كسى است كه به دربار شاهى امور مشروبات و مأكولات يا البسه شاهى بدو تعلق داشت، كه اكنون «پيش خدمت» گويند، و هر دو از مناصب دربارى در خراسان و هند بودند(۴۶)
تاریخ فرشته در مورد صلاحیت و تعداد لشکریکه تحت فرمان سرجاندار بود٬ نکاتی ارزنده دارد  که : ملک نعیق سرجاندار ( درنسخه دیگری  ملک نعیق پسر جامدار آمده است ص ۱۳۱ )  که یکی از امرای بزرگ بود و چهارهزار سوار خاصه داشت  .(۴۷) 

ج ـ امیر شکار :
 امیر شکار از مراتب و مناصب عمده غوری به شمار میرفت . که معمولا افراد معتمد و مورد نظر سلطان به این وظیفه گماشته میشدند .امیر شکار نیز از امرای مقرب امپراطوری غوری ها  بود.او مسؤلیت شکارچیها و خدمه شکار و امور شکار دربار را بر عهده داشت .
 جوزجانی از افراد زیادی که به این رتبه رسیده اند ؛ نام میبرد از جمله : ملک نصیرالدین از برگزیده ترین امیر شکار بود . موصوف هنگامیکه سلطان تاج الدین یلدوز بطرف سجستان لشکر برد و مدتی درآن سفر بماند تا بدر شهر سیستان برفت و به آخر با ملک تاج الدین حرب صلح شد  چون مراجعت کرد در اثنأ راه ملک نصیرالدین حسین امیر شکار با او خلاف کرد و میان شان محاربت افتاد و ملک نصیر الدین منهزم گشت . (۴۸) با این مختصر نشان میدهد که امیر شکار تنها کسی نبود که به هنگام شکار سلطان در خدمت میبود بلکه این نبرد نشاندهنده آنست که امیر شکار از خویش دستگاه و لشکر منظم در اختیار داشته است .
 ابن اثیر با بیان که طبقات ناصری در مورد گنگ است مینویسد که : غیاث الدین غوری در ( ۶۰۲ هـ ق) پس از تصرف هرات و نواحی آن، طالقان را به سونج غلام پدرش و معروف به «امیر شکار» داد (۴۹) .افزون برآن در طبقات ناصری به صراحت با عنوان امیر شکار و کاربرد آن برمیخوریم.
طبقات ناصری از التتمش منیحث امیر شکار یاد می کند که : چون آثار رشد در حرکات و سکنات او ظاهر و باهر بود مرتبه به مرتبه اورا بدانجا رسانید که امیر شکار شد بعدازآن چون کالیور فتح شد امیر کالیور شد .(۵۰) هندوشاه در تاریخ فرشته مینویسد که قطب الدین ایبک ؛ او را التتمس نام کرد فرزند خواند و قرب خود مخصوص ساخته امیر شکار گردانید. (۵۱) جوزجانی در جای دیگر راجع به معزالدین ابوالمظفر٬ملک ناصرالدین حسین را که همان ملک نصیرالدین حسین میباشد بنام امیر شکار معرفی میکند .(۵۲)
امیر شکار مانند دیگر امرای غوری مراتب منظم داشت احتمالا اگر از دانش چندان بهره نداشته باشد نشان زن ماهری بود 
امیر شکار مانند دیگر امرأ مسؤلیت ها و وظایف ذیل را داشت که :
 اداره امور شکارخانه٬ توظیف افراد  ماهر به شکار در شکارخانه و رسیده گی حیوانات شکاری٬نگهداری شکارگاه های سلطان و ممانعت از ورود دیگر افراد به این شکارگاه ها
٬گسیل مأمور به شکارگاه های مختلف در سراسر امپراطوری٬آگاهی از زمان شکار و مهیا کردن امور برای شکار سلطان.
 بنابران امیرشکار میبایست خصوصیات را دارا میبود. گذشته از آشنایی و تسلط امیر شکاربه آداب شکار به گونه ایکه از اول طفولیت در میان شکارچیان پرورش یافته باشد، ثانیا  مهمترین خصوصیت که باید امیر شکار میداشت سخت راز دار میبود. به نظر میرسد ضرورت وجود این ویژگی یعنی حفظ اسرار و نیز نزدیکی زیاد وی به سلطان موجب شده که صاحب این منصب مرتبه امیری داشته و از مقربان سلطان محسوب گردد.
از شکارگاه های سلطنتی در این دوره اطلاعی نداریم، ولی حد اقل میدانیم که در زمین داور و حومه فیروزکوه شکارگاهی مناسب بوده است .

د ـ امیر داد  : 
با مطالعه تاریخ تاریخ غوری ها در طبقات ناصری به اصطلاح  « امیر داد » در چند جای بر میخوریم. با در نظر داشت طبقات ناصری تا حدودی امیر داد  با امیر مظالم   نزدیکی دارد  اما معلوم است که از مراتب بلند دولتی بوده است . چنانچه سلطان شمس الدین التتمش بعد از فتح قلعه کالیور در سال ( ۶۳۰ هـ ق ) ؛ به اندازه هفتصد کس را بر در سرا پرده سیاست فرمود و بعد از آن امرأ و اکابر چون مجدالملک ضیأ الدین محمد جنیدی را امیر داد و سپه سالار رشیدالدین را کوتوالی فرمود و منهاج السراج را که داعی این دولت است ؛قضأ و خطابت و امامت و احتساب و کل امور شرعی و تشریفات فاخرو انعامات وافر ارزانی داشت . (۵۳)
در حالیکه قبلا بعد از آنکه قطب الدین آیبک در سال ( ۶۰۷ ﻫ ق/ ۱۲۱۰ م ) به هنگام بازی چوگان به زیر افتاده بود، در گذشت. فرزندش، آرامشاه به سلطنت نشست. بی لیاقتی و عدم توانایی آرامشاه در اداره امور، سپهسالار، علی اسمعیل، امیر داد دهلی و امراء دیگر را بر آن داشت تا طی مکاتباتی از شمس الدین التتمش که در آن زمان، امیر بداؤن بود، بخواهند تا به دهلی آمده و سلطنت را به عهده بگیرد. (۵۴) 
ضمنا  در سال ( ۶۳۵ هـ ق) ؛ داعی دولت قاهره ؛ منهاج سراج در موافقت مجدالامرأ ضیأالدین جنیدی که امیر داد کالیور بود با دیگر معارف از قلعه ء محروسه کالیور بیرون آمد و به حضرت دهلی پیوست . (۵۵) در این بیان کوتاه دیده میشود جنیدی در پهلوی اینکه مجد الامرأ که همان وزارت دولت و یا صدراعظم مملکت است امیرداد شهر کالیور هم بود . 

 هـ ـ احتساب و محتسب :
(مُ تَ س )  حساب کننده .  داروغه ، مأمور حکومت که وظیفه اش امر به معروف و نهی از منکر است. (۵۶) دهخدا با تفصیل مینویسد که محتسب عبارت از : نعت فاعلی از احتساب . شمارکننده . شمارنده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بشمارآورنده . (آنندراج ). || آزماینده . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || (اصطلاح فقه ) در اصطلاح فقهی انتساب بعمل احتساب می باشد که عبارت است از امر به معروف و نهی از منکر. (از انساب سمعانی ). نهی کننده از چیزهایی که در شرع ممنوع باشد (غیاث الغات). مأمور حکومتی شهر که کار او بررسی مقادیر و اندازه ها و نظارت در اجرای احکام دین و بازدارنده از منهیات و اعمال نامشروع و آزمایش صحت و پاکی مأکولات و زرع بود. (۵۷)
با تحقیق در ریشه میتوان گفت : محتسب از كلمه حسبه و احتساب است كه در لغت به معني شمردن و در اصطلاح به معني تدبير و سياست و در شرع مراد، امر به معروف و نهی از منكر است و در عرف محتسب كسی بود كه از انجام كارهايی از قبيل سد ساختن راه  عامه  و زياد بار كردن باربرها، احتكار، كم فروشي و تقلب در كسب جلوگيري مي كرد و از وظايف ديگر محتسب از مواخذه ملا و معلم  كه اطفال را خارج از حد تاديب  مورد کتک و چوب زدن قرار میدهد و متخلفين را در حدود مقررات شرع جزأ ميداد .
بنابران محتسب که تحت نظارت کلی قاضی انجام وظیفه می نمود، همانند او عضوی از اعضاء نهاد مذهبی محسوب می شد و سلطان نیز توسط او به نحوی دیگر با مردم رابطه برقرار می کرد و اِعمال حاکمیت می نمود.و در هر حاکمیت چه در افغانستان  غزنه و غور و هرات ویا در هند منصب و رتبه محتسب پا برجا بود .
خواجه نظام الملک در سیاستنامه راجع به  محتسب گوید: و هم چنین به هر شهری محتسبی باید گماشت تا ترازوها و نرخ ها راست می دارد و خرید و فروخت ها می داند تا اندر آن راستی رود، و هر متاعی که از اطراف آرند و در بازارها فروشند احتیاط تمام کند تا غشی و خیانتی نکنند و سنگ ها راست دارند و امر معروف و نهی منکر بجای آرند. و پادشاه و گماشتگان باید که دست او قوی دارند که یکی از قاعده ی مملکت و نتیجه عدل این است و اگر جز این کنند درویشان در رنج افتند و مردم بازارها چنان که خواهند خرند و چنان که خواهند فروشند و فضله جوی مستولی شوند و فسق آشکارا شود و کار شریعت بی رونق گردد و همیشه این کار یکی از خواص را فرمودندی یا خادمی را یا پیر ترکی را تا هیچ محابا نکردی و خاص و عام از او بترسیدندی همه کارها بر انصاف بودی و قواعد اسلام محکم.(۵۸).

جوزجانی در مواردی از این منصب یاد آور شده است که :
… و منهاج السراج را که داعی این دولت است ؛قضأ و خطابت و امامت و احتساب و کل امور شرعی و تشریفات فاخرو انعامات وافر ارزانی داشت . (۵۹)
این رتبه با وجودیکه از صدر اسلام پایه گذاری شده است و در مجموع امربالمعروف و نهی از منکر است اما در امپراطوری ها غزنوی و غوری در افغانستان و هند به مسایل دیگر که قبلا بیان داشتیم می پرداختند .

پایان سخن :
وزارت و دیوانها با تشکیلات  اداری  و نظامی امپراطوری غوری ها  مانند دیگر دودمانها با اقتباس از تشکیلات اداری دولتهای  قبل به وجود آمد . با توجه به ویژگیهای سیاسی، جغرافیایی و اجتماعی با تغییرات و تحول بنیادی در وجود تشکیلات حکمروایی غوری ها پا به عرصه وجود گذاشت و  تأثیرات زیادی برسلسله مراتب وزارتها و دیوانها و تشکیلات اداری امپراطوری غور از جنبه های مختلف از جمله به کاربرد عناوین و اصطلاحات اداری خلافت اسلامی و سامانی و غزنوی برجای نهاد. 
از اثار و کتب به جا مانده در مورد چنین تشکیلات  ؛ بنابر مشغولیت های نظامی و سوقیات دایمی به طرف هند ٬ نکاتی زیادی به چشم نمیخورد . جوزجانی و مؤرخین که بعداز او دست به نوشتن تاریخ زدند . تماما جریان سوقیات و سفربری های سلاطین را به بررسی گرفته اند.
یقینا در امپراطوری غوری ها چه در غور ویا غزنی و یا لاهور  و دهلی دفاتر ثبت و گزارش داشته بودند. اما حملات مغول ها در هرات و غور آنهمه داشته های تشکیلاتی و اداری و فرهنگی را به اتش کشاندند.   بنابران امروز سخنان جوزجانی مؤثق ترین اسناد است که ما را به این تشکیلات رهنمایی مینماید . 
چرخش و کارآزمایی وزارت در امپراطوری غوری نکته است که بنیاد و تهداب امپراطوری را استوار نگهداشته است . با وجودیکه در چنین دولت ها سلطان و یا امیر فرمانده کل و همه کاره مملکت است . اما نمی تواناز نقش وزرأ و دیوان ها چشم پوشید . وزرأ مانند سایه سلطان را تعقیب نموده اند و هرگز سند وجود ندارد که این وزرا در ضدیت با فرامین سلطان قرار گرفته باشند و یا در صورت برکناری ایشان در مخالفت و یا توطیه ها دست زده باشند و
در حالیکه امروز در کشور مان با برکناری کوچکترین مأمور دولت ٬ هنگامه برپا میشود و اپوزیسونها ها تشکیل میگردد. در حالیکه تا چند روز قبل عضو همان دولت ای بوده که در مقابل آن قرار گرفته است .  دیده میشود  دلسوزی و  عشق به وطن  و حوصله مندی و کارآرایی مردمان ما هزار سال قبل بیشتر از امروز بوده است .

زیر نویسها :
۱ ـ دهخدا ـ علی اکبر ٬ لغت نامه ٬  واژه  دیوان .
۲ ـ دهخدا ٬ ایضا ٬ واژه وزیر .
۳ ـ مبارکشاه ـ محمد بن منصور ٬ آداب الحرب والشجاعه٬ تصحیح و اهتمام : احمد هسیلی خوانساری٬ تهران ٬ ۱۳۲۷ ٬ ص ۱۲۸ ـ ۱۳۳ . ضمنا رک : محمود ـ شاه محمود ٬ تاریخ دولت مستقل غوریان ٬ کابل ٬ ۱۳۸۶ ٬ ص ۱۴۵ .
۴ ـ جوزجانی ـ منهاج السراج ٬طبقات ناصری٬ ج دوم ٬ تحشیه و تعلیق و تصحیح و مقابله پوهاند عبدالحی حبیبی٬انجمن تاریخ افغانستان ٬ کابل ٬ ۱۳۴۳ ٬ ص ۳۷۲ .
۵ ـ جوزجانی ـ منهاج السراج ٬ طبقات ناصری٬تصحیح و تحشیه و تعلیق و مقابله پوهاند عبدالحی حبیبی ٬ ج اول ٬ کابل ٬ ۱۳۴۲ ٬ ص ۳۹۵ .
۶ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ج اول ٬ ص ۳۶۷ .
۷ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۴۰۶ .
۸ ـ اقبال ـ عباس ٬ وزارت در عهد سلاطین بزرگ سلجوقی ٬ تهران ٬ ۱۳۳۸ ٬ ص ۲۹ ـ ۳۰ .
۹ ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج اول ٬ ص ۳۶۱ .
۱۰ ـ انوری ـ دکتر حسن ٬ اصطلاحات اقتصادی در حکومت غزنویان و سلجوقیان ٬ روزنامه دنیای اقتصاد ٬ ش ۳۸۰۹ ٬ س ۱۳۹۱ .
۱۱ ـ اقبال ٬ اثر قبل الذکر ٬ ص ۲۳ .
۱۲ ـ مددی ـ محمد اکبر ٬وضع اجتماعی غزنویان ٬ کابل ٬ ۱۳۵۶ ٬ ص ۲۱۱ ـ ۲۱۲ .
۱۳ ـ جرفادقانی ـ ابوالشرف ناصح بن ظفر ٬ترجمه تاریخ یمینی ٬ به اهتمام جعفر شعار ٬ تهران ٬ ۱۳۴۵ ٬ ص ۲۲ .
۱۴ ـ بارتولد ـ و٬ ترکستان نامه ٬ ترجمه کریم کشاورز ٬ ج دوم ٬ تهران ٬ ۱۳۵۲ ٬ ص ۴۹۴ .
۱۵ ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر٬ ج اول ٬ ص ۴۰۴ .
۱۶ ـ طوسی ـ خواجه نظام الملک ٬ سیاستنامه ٬ به اهتمام هیوبرک دارک ٬ بنگاه ترجمه و نشر کتاب ٬ تهران ٬ ۱۳۴۱ ٬ ص ۷۹ .
۱۷ ـ    جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج اول ٬ ص ۳۸۰ . همچنان رک :  نظام الملک در سیاستنامه در باب مشرف و وظایف وی گویند: کسی که بر وی اعتمادی تمام است او را «اشراف» فرمایند تا آن چه به درگاه رود، او می داند، و به وقتی که خواهند و حاجت افتد می نماید. و این کس باید که از دست خویش به هر ناحیتی و شهری نایبی فرستد سدید و کوتاه دست، تا اعمال و اعمال را تیمار می دارد و آن چه رود از اندک و بسیار به علم ایشان باشد. و آن چه ایشان را به کار باید از بیت المال بدهند تا ایشان را به خیانت کردن و رشوت ستدن حاجت نیفتد.  طوسی ـ نظام الملک  ٬ سیاست نامه ٬ تهران ٬ ۱۳۶۴ ٬ ص ۸۴ . 
۱۸ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ج اول ٬ ص ۴۲۲ .
۱۹ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۴۰۰ .
۲۰ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۴۲۰ .
۲۱ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۴۰۵ .
۲۲ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۳۹۸ .
۲۳ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۳۲۶ .
۲۴ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۳۹۸ .
۲۵ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۳۹۵ .
۲۶ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۴۶۰ .
۲۷ ـ طوسی ـ نظام الملک ٬ سیاست نامه ٬ تهران ٬ ۱۳۶۴ ٬ ص ۸۶ .
۲۸ ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج اول ٬ ص ۳۶۷ .
۲۹ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۴۰۵ .
۳۰ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۳۹۸ .
۳۱ ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج دوم ٬ ص ۲۴۹ و ۲۵۴ .
۳۲ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۲۵۷ .
۳۳ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ج اول ٬ ص حاشیه ص ۴۵۰ .
۳۴ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ج دوم ٬ ص ۲۶۱ .
۳۵ ـ دهخدا ٬ اثر قبل الذکر ٬ واژه  حاجب .
۳۶ ـ بارتولد ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج دوم ٬ ص ۹۰ .
۳۷ – بیهقی ـ ابو الفضل . تاریخ بیهقی، به تصحیح دکتر غنی و دکتر فیاض، تهران، ۱۳۲۴ ٬ ص  ۱۴ ٬۱۵۵٬ ۵۰۹ .
۳۸ ـ  جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج اول ٬ ص ۴۰۶ .
۳۹ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۴۴۶
۴۰ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۴۶۰ .
۴۱ ـ ابن اثیر ـ عزالدین علی ٬ تاریخ کامل ٬ ج ۲۰ ٬ تزجمه : ابوالقاسم حالت و عباس خلیلی ٬ تهران ٬ ۱۳۶۸ ٬ ص ۲۲ ـ ۴۴ .
۴۲ ـ عمید ـ حسن ٬ فرهنگ عمید ٬واژه ٬ جاندار .
۴۳ ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج اول ٬ ص ۳۵۹ و ۳۹۵ .
۴۴ ـ جلالی ـ علی احمد ٬ تاریخ افغانستان از نگاه عسکری ٫ ج اول ٬ کابل ٬ ۱۳۴۳ ٬ ص ۳۹۶ .
۴۵ ـ عبدالرحمن ـ سید صباح الدین ٬ هندوستان کی عهد وسطی کی فوجی نظام ٬ هند ٬ ۱۹۶۰م ٬ ص ۱۱ .
۴۶ ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج دوم ٬ ص ۳۸۲ .
۴۷ ـ هندوشاه ـ محمد قاسم ٬ تاریخ فرشته ٬ نولکشور ٬ کلکته ٬ ۱۳۲۳هـ ق ٬ ص ۷۶ .
۴۸ ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج اول ٬ ص ۴۱۳ .
۴۹ ـ  ابن اثیرـ عز الدین علی. تاریخ کامل ، ج ۲۵، ترجمه : ابو القاسم حالت و  عباس خلیلی، علمی، تهران، ۱۳۶۸ ٬ ص ۱۰۵ .
۵۰ ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر٬ ج اول ٬۴۴۳
۵۱ ـ هندوشاه ـ محمد قاسم ٬ تاریخ فرشته ٬ تحشیه و تعلیق و تصحیح : داکتر محمد رضا نصیری٬ ج اول ٬  تهران ٬ ۱۳۸۷٬ ص ۲۳۲ .
۵۲ ـ  جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج اول ٬ ص ۴۰۵ .
۵۳ ـ  جوزجانی ٬ ایضا ٬ ص ۴۴۸ ـ ۴۴۹ .
۵۴ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ۴۴۴ .
۵۵ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ۴۶۰ .
۵۶ ـ معین ٬ فرهنگ معین ٬ واژه محتسب .
۵۷ ـ دهخدا ٬ اثر قبل الذکر ٬ واژه  محتسب .
۵۸ ـ طوسی ـ خواجه نظام الملک ٬ اثر قبل الذکر ص ۶۰ .
۵۹ ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج اول ٬ ص ۴۴۹ .