آرشیف

2016-1-7

زکریا فصیحی

هلمند بیا…

کام بغلم از غم آغوش تو تلخ است

ای قند! بیا شانه به شانه بغلم کن

کِز کرده دلم در قفس رنج زمانه

لبخند! بیا شانه به شانه بغلم کن

از دست حسودان زمان حال ندارم

اسپند! بیا شانه به شانه بغلم کن

از زند و اَوِستا که نشد چیز، نصیبم

پازَند! بیا شانه به شانه بغلم کن

مرداد حوادث جگر و جان مرا سوخت

اسفند! بیا شانه به شانه بغلم کن

فعلا نرسد دست به آمو و هریرود

هلمند! بیا شانه به شانه بغلم کن
 

18/6/94