آرشیف

2019-11-2

رسول پویان

نگاه حسن

فسرده دل نشوم تا که عشق ارمان است
هماره مرغ طرب دردلم غزلخوان است

سرود و نغـمه دلـم را به رقص می آرد
چرا که عاشق سیل وصفای میدان است

به گوشـم از لب نـوشین می رسـد پیغام
که دل به خلوت شب تاسحرمهمان است

ز هـمنـشـیـنی یـاران بـی وفــا بگـریــز
وفا به قول وعمل رسم عهد و پیمانست

بیا بـه خـانـۀ دل پـا بـنه بـه روی چـشم
که دل کباب درآتش زداغ هجران است

بـه هر قـدم گل نسریـن و نسـترن پاشـم
فضای خانه پرازعطریاس و ریحانست

به روی سفرۀ دل عشق ومهر می چینم
که لذت اش همیشه بـه زیـر دندان است

بـه بـرگ گل نکـنم رنجـه خـاطر نازک
دوبیتی دل مستانه لطف و احسـان است

نگاه حـسـنی که نـقـش خـیـال می بـنـدد
به هرطرف که نظر میکنم نمایان است

لـبی که زمـزمـۀ عـشـق می کند تکرار
زلال چشـمۀ شـیـریـن آب حـیوان است

بـه دسـت باد مـده زلـف یاسـمـن بـو را
که دل زلرزش هرتار مو پریشان است

نـوای بلـبل و کبک دری بـه گـوش آیـد
مـیـان درۀ دل چـشـمه و گلـسـتـان است

هـوای دره و رودخـانـه می کـنـد مسـتم
که شهـر عـشق پر از جلوۀ پریان است

بـه دل زنـــد اگــر نوک نـاوک مـژگان
بپیش غمزۀ او جان سـپردن آسـان است

چونان کشیده دل و جان را بـه فرمانش
که در قلـمـرو دل تـا ابـد ســلطان است

31/10/2019
 رسول پویان