آرشیف

2020-1-20

نگاهی بر تطور فکری سلطان‌ البیان، حکیم غزنه

عطار روح بود و سنایی دو چشم او / ما از پی سنایی و عطار آمدیم (مولانا)
در این نوشته برآنیم سمند اندیشه به وادی شناسنامه و کارنامه های درخشان حکیمی بزرگ، سخنوری توانا وعارفی نامور، برانیم که مراحل زندگی اش با فراز و فرود های متعددی توأم بوده است. طی مراحلی که نهایتآ دریچۀ لطف الهی را به رویش گشوده و به سپهر عروجش برده و مرتبۀ عالی انسانی و کمال را نصیبش فرموده.
این عارف نامدار و سخنسرای عالی‌مقدار ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی است (رحمة الله علیه)! حکیمی که به علوم و معارف زمانه دسترسی کامل داشت و در تمامی میدان های معرفت عصر، از ادبیات عرب گرفته تا فقه و حدیث و تفسیر وطب و نجوم و حکمت و کلام، به درجۀ والایی نایل آمده بود.
نگاشته اند: حضرت سنایی برای رسیدن به ذروۀ روحانی، و قلۀ شامخ عرفانی، برآن می‌شود که یکقلم بر سر دورۀ گذشته اش خط بطلان درکشد.
مراحل پیش از زندگی اوعمدتآ عبارت بوده از راندن توس مدح در قلمرو پهناور سخن!
مدح شاهان غزنه به تعبیر برخی به منظور کسب صله و یافتن جایگاه و مقام!
اما پس از گذشت چندی، بدین باور می‌شود که خیری از آن مدیحه‌سرایی ها پدیدارش نیست. همان‌گونه که «لای‌خوار» (1) به تیغ طعنش می‌زند. طعنی که برآنش می‌دارد، سر در گریبان تأمل فرو برد و بپذیرد، تا کنون هر مسیری را که پیموده، آمیخته با اشتباه وعبث بوده است!
این دعاییه، اذعانی است به گذشتۀ غیرقابل پذیرش‌اش:
به دل نندیشم از نعمت نه در دنیا نه در عقبا
همی خواهم به هر ساعت چه در سّرا چه در ضّرا
که یارب مر سنایی را سنایی ده تو در حکمت
چنان کز وی به رشک افتد روان بوعلی سینا.
 
چرخش زندگی حکیم غزنه، برمدار اقطاب سه گانه:
محققان ضمن وانمود ساختن حضرت سنایی، به عنوان نخستین سخنور وارد کنندۀ عرفان در قالب شعر فارسی-دری، حالت شخصیتی او را سه گونه و یا تقسیم یافته به سه دورۀ مختلف وانمود کرده اند و به تعبیر دیگر«سه ساحت وجودی حضرت سنایی»! و آن مراحل، بدین‌گونه دسته بندی می‌شوند:
1 –دوره ای که به عنوان سخنوری مدّاح وهجاگوی شناخته شده،
2 –عهد روآوردن حکیم به سوی وعظ و اندرز و درعین حال نقد اجتماعی،
3 –پرواز به ذروۀ عرفان و قلندوار زیستن و پشت پازدن دنیا ومافیها.
اما با اتکا بر تحقیقی که استاد محمدرضا شفیعی کدکنی (2) صورت داده، می‌توان افزود:
ادوار زندگی حکیم غزنه، در برگیرندۀ اقطاب سه گانه است:
"قطب تاریکی" که محتوای آن، مجموعه ای از سروده هایی حاوی مدح و هجا را در بر می‌گیرد. بدین معنی، سپهر کلام حضرت سنایی در بدو زندگی به گونۀ مراحل دیگری که بعداً  ذکر می‌شود، برخوردار از انوار لازم نیست .
دکترکدکنی در زمینه وضاحت بیشتری می‌دهد:
شعرحکیم غزنه (سنایی) دراین مرحله، به همان پایه و مایه عاری از "امتیاز عمده" است که هم عصران او چون: عثمان مختاری، سید حسن غزنوی وعبدالواسع جبلی و امثال ایشان برخوردار بودند. به قول دکترکدکنی: ذکر بالا هرگز بدان مفهوم نیست که اشعارهجایی و یا انشاد شده برای مدح سلاطین و ارباب اقتدار، به وسیلۀ سنایی، به صورت کل بی‌مقدار یا کم‌مقداراست؛ بلکه شاعر نیاز به آن دارد، راجع به هر موردی که به ارائۀ سخن می‌پردازد، ولو دارای "زبان تند" و"گزنده" و"هتاک"، بتواند "چند پله بالاتراز دیگران " قرار داشته باشد. درست همان گونه که هجوسرایی های" سوزنی سمرقندی (562 -569) معاصر سنایی- که درعهد ارسلان خان محمد آل افرآسیاب و سنجرآتسزین محمد خوارزم شاه می زیسته- به همین پایه ابتناء یافته است؛ شاعری که بیشترین شهرت او برخاسته از سرایش های آگنده از هزلیات وهجویات کوبنده و گزنده است.
این را باید گفت که نمی‌توان جز معدودی از هجویه های حکیم سنایی را بر بنای قاعدۀ بالا استوار دانست؛ بل حقیقت سخن این است که سنایی یکی از بهترین هجویه سرایان عصر خویش نیز شمرده می‌شد و به تعبیر سخنِ منبع یادشده "کم نیست هتاکی‌های او در حدیقه ای که هجو است و استوار و زیبا با همه استهجان لحن، از مهارتی شگفت آور در زبان شعر خبر می‌دهد و سیطرۀ سنایی را به قلمرو الفاظ و تعبیرات شاعرانه در سرحد کمال نشان می دهد." (همان)
اگر از گردنۀ ذکرچنین مقوله‌ها بگذریم، با استناد بر تحقیق برخی از اصحاب سخن و نقد، روح مدایح تا واپسین حیات پربار سنایی، بر پیکر کلام او سلطه داشته است. چنان که می‌نگریم، حُجم قابل ملاحظۀ اشعار حکیم، پرداخته شده در مدح سلاطین غزنوی‌است و بیشترینه در توصیف اغراق انگیز بهرام‌شاه !
برخی پژوهشگران، از جمله استاد کدکنی، بخش دوم سخن سنایی را در "مدارخاکستری" یا "نیمه روشن" او قرار داده اند و چنین سروده ها عبارت می باشند از ارائۀ سخنان انتقاد آلود از جامعه و آمیخته با اندرز به دیگران!
آنانی که سنایی را با این"تعبیر"، یعنی حاوی "اشعار خاکستری" مخاطب ساخته اند، گریزگاهی هم به منظور صیانت از تیر ایراد، برای خویش تعبیه کرده اند. یعنی اینکه: هدف از نگریستن به حوزۀ این بخش از کلام آن حکیم نامور، هرگز کم بها دادن به جایگاه رفیع مقام سخنوری او نیست، بل کمتر بر جسته بودن این دسته اشعار از "قطب روشن" شعر آن است که نشان می‌دهد که او سیمرغ آسا به ستیغ بلندی از عشق الهی پرکشیده و به نقطه‌ای از" اوج " و"کمال" در رسیده؛ چنان‌که "برخی از ویژگی های صوری و بلند پروازی های خیال، در حدی است که بزرگان بعد از او و بلندتر از او پرواز نمی‌کنند."
نظیر این غزل:
من که باشم که به‌تن رخت وفای تو کشم
دیده حمال کنم، بار جفای تو کشم
ملک‌الموت جفای تو ز من جان نبرد
چون به‌دل بار سرافیل وفای تو کشم
چکند عرش که او غاشیهٔ من نکشد
چون به جان غاشیهٔ حکم ورضای توکشم
چون زنان رشک برند ایمنی و عافیتی
بر بلایی که به جای تو برای تو کشم
نچشم ور بچشم باده ز دست تو چشم
نکشم ور بکشم طعنه برای تو کشم
گر خورم باده به یاد کف دست تو خورم
ور کشم سرمه ز خاک کف پای تو کشم
جز هوا نسپرم آنگه که هوای تو کنم
جز وفا نشمرم آنگه که جفای تو کشم
بوی جان آیدم آنگه که حدیث تو کنم
شاخ عز رویدم آنگه که بلای تو کشم
به خدای ار تو به دین و خردم قصد کنی
هر دو را گوش گرفته به سرای تو کشم
ور تو با من به تن و جان و دلم حکم کنی
هر سه را رقص کنان پیش هوای تو کشم
من خود از نسبت عشق تو سنایی شده‌ام
کی توانم که خطی گرد ثنای تو کشم.
هدف از اشاره به نکات فوق، رویکرد به آراء و نظریاتی است که در منابع مختلف نسبت به حکیم سنایی (رح)ارائه شده است.
 

ادامه مطلب در اینجا