آرشیف

2017-3-18

mazizi

نصیحتی بجواب شعر اهانت آمیز ضیا «رفعت»

ای بچه کگ خیره ونادان توکه هستی ؟
 دور از ادبِ طفل دبستان تو که هستی؟

با آنکـــه الفبـــای دیانت نشناســـی
 نفرت کنی از آیۀ  قرآن تو که هستی

 توهــــین و تمســـخربه خداوند نمــــائی
  فرعون صفت،همباورهامان؛ تو که هستی
 
در بین جـــوانان وطن مثل عـــزازیل
  غارتگر دین دشمن ایمان تو که هستی

چون بلشویک ورافضی وداعش وطالب
 مُخَـرِّبِ این کشور ویران توکه هستی

در امر نفاق افگنی و جنگ زبانی  
همکار به برنامۀ ایران تو که هستی

ویرانی این ملک ز اهـــــداف اجـــانب
 همراه براین لشکر شیطان تو که هستی

 
در کشور ما مـــردم بی دین وبد اندیش
گر نیست به هرگوشه فراوان توکه هستی
 
در جمع گروهِ چپ ویا راست و سکولار

گستـاخ ودهن پارۀ بمیــدان تو که هستی

هشدار! ازین این مردم دیندار ووطن دوست
روس از وطنش گشته گـــریزان توکه هستی

دعوت کنمت روی ازین قبله مگردان
اجـــداد تو بودند مسلمان تو که هستی

می باش برادر تو به هرمرد وزن ملک
   ای زادۀ این خطۀ شیران تو که هستی

بشنو سخن تلخ « عزیزی» به دل وجان
فـــــرزند وطن زادۀ افغان تو که هستی 

پایان
———————
م- ع – عزیزی
روز جمعه ساعت 23:11
   2017-03-17

*************************

شعر از ضیا رفعت
————————

از چی به خدا آورم ایمان، تو که هستی
دیگر چه نیازیست به قرآن، تو که هستی

گویند توجه به خدا کم شده امروز
در جای خداوند کماکان تو که هستی

آماده شد انگشترِ مخصوصِ پیمبر
حالا به دَرَک نیست سلیمان،‌ تو که هستی

آن وقت که پروای نَفَس بود، سرآمد
از تن برود یا نرود جان، تو که هستی

برباد دهی هر نفسی بیخ گروهی
ما را چه سپارند به توفان، تو که هستی

در چشم تو دشوار بود موج‌سواری
دریا نبود درخورِ طغیان، تو که هستی
 
ای گرگ بگو حال برادر به پدر باز
من می‌روم از چاه به زندان، تو که هستی
 
ریکارد شکستم به صبوریِ خود ای درد

ایوب اگر نیست به جریان تو که هستی

——————–

ضیای رفعت