آرشیف

2015-12-12

مسعود حداد

مناظرۀ اشرف بـــــــــا وجدانش

در خفا میگفت با خود رازدل
 اشرفا! بشنو کمی  آواز دل

توکی بودی قبل ازآنکه من شوی
صاحب ارگ ،مالک مآمن شوی

هیچ بودی آن زمان ای کره خر
گر نمی بود جان کیریی بی پدر

تا هنوزهم عقده مند، پرکینه ئی
در حقیقت مثل یک بوزینه ئی

خنده هایت مه مۀ بزگونه است
شمله هایت شاخگون وارونه است

ننگ میهن تسبیح ودستار تو
مایۀ خندیدن است ، گفتار تو

 ازتو مردم گر بپرسند، بی حیا!
از کجا کردی نواسه ، بر خدا؟

بار دیگر مثل خود گفتار کن
 آن چرند را بازهم  تکرارکن

یک کمی کوشش نما، آدم شوی
از چنین لا طائلات بی غم شوی

صاحبِ ارگ این سخن هارا شنید
شوکه آمد بر سرش، ازجا پرید

گفت کِیَم من این نصایح بهرچیست
آنکه در گوشم رسید آواز کیست
 
گفت وجدان، این منِ  پژمرده ام
یک کمی هم باتو، شوخی کرده ام

این سخن ها بین ما مانَد همیش
 وقت چوراست دررهِ غارت به پیش

مسعود حداد
 

آغای قاسم صحرائی که در زیر نصویر زنده یاد کارمل خودرا پنهان نموده اید واقعاً تقسیم گر عادل بودید . حق زهرا موسوی وپدرش را  از حق جناب غین چگونه تفکیک نموده اید. عدالت شما هم مثل عدالت رهبر تان جناب غنی بوده است . دلم به تصویر کارمل میسوزد.