آرشیف

2014-12-27

مسعود حداد

مـن ز نسل دیگرم

گرچه دورم از وطن، لیکن برایش سنگرم
دوستان را خاک پا و دشمنان را خنجرم

من نه آنم آنچه خواهی برشمارم وصف تو
تو زنسل جنگ وچوری، من زنسل دیگرم

مثل پروانه بگردم شام وسحر در گرد شمع
هیچ باکی هم ندارم ،گر بسوخت بال وپرم

پا منه بر روی فرشم ،ای ستمگر احتیاط !
سوزمت پا تا سرت ،چون اخگر خاکسترم

بهرآزادیی میهن ، برمصاف دیــو وجهل
میروم و می پذیرم ،هرچه آید بر سرم

دوری از کاشانۀ اجدادی را معنی کنید
دل جداازمحبوب من ،روح جدا از پیکرم

گر بمیرم در دیار هجرت و غربت سرا
برمزارم روضه خوانید یک دوبیت ازدفترم

نه حورخواهم نه غلمان را درازای قتل نفس
نه شراب انتهورونه عاشق به حوض کوثرم

فاش گوئیداونمی خواست روضۀ رضوان را
تا نگردد حر و آزاد، از جهالت کشورم

مسعود حداد 
دنمارک23 می 2013