آرشیف

2019-4-13

mazizi

مبارزه جدید سکولاریستها با اسلام در مورد تدریس مضمون ثقافت اسلامی در دانشگاه ها

وقتی نوشته وزین دوکتور دروازی را مشاهده کردم ، خواستم تبصرۀ برآن بنگارم ، لیکن دفعتا از نوشتن تبصره منصرف شدم وبعوض تبصره بر نوشته استاد دروازی مطالبی را بشکل منظوم وشعر نوشتم وپیشکش علاقه مندان میکنم

**********************

اکنون بگوش میرسد آوای سکولار

از سازو یا نقاره وســُرنای سکولار

 

راه علاج درد وطن را بیان نمـود:

با نسخـه های داکتر ودوای سکـولار

 

عمران ملک نیست میسر زراه دین؟!

الا بدست حاکـم ومــولای سکــولار

 

قرآن ودین وامرخدا بهر آخرت !

آنرا چکار به مردم دنیای سکولار

 

خواهی شوی چو مردم یورپ پیشرو

شپو به سر نما ،توچو سرهای سکولار

 

این چادری وروسری و پوشش زنان

دورش فگن چو دخترزیبای سکولار

 

وقت تولـــد هـم که لباسی نبود ببر  

عیبش مکن به پوشش وکالای سکولار

 

از اختلاف مسجـد ومیخانه دم مزن

می نوش از پیاله و صهبای سکولار

 

دانشکده که مرکز علم وهنر بود

باید شود بــه منهج والای سکولار؟!

 

اسلام وفقه را ز پوهنتون ودرس آن

حذفش کنید بحکم وبه فتـوای سکولار ؟!

 

این قصه را حریف شنید وچنین سرود

بر خام فکرکوچک و رسوای سکولار

 

ای آنکه خـواب دیده ای ، از ملک بی خبر !

تعبیر میکنـــم همه خوابهـــــای سکـــولار

 

این ملک مهد دانش وفرهنگ ودین بود

خلق نشنود هیوهو و غـــوغای سکولار

 

بیـــدار شو ولحظۀ با فکر خود بسنج

بنگر ضرر بسی تو به سودای سکولار

 

ای مــــدعی ! به محکمه عـدل وعقل ودین

باخت است دراین محاکمه دعوای سکولار

 

ترس « عزیزی» اینکه شود روزاین گروه

مانند روز خلق وپرچم وشبهــــای سکولار

پایان

———————–

م – ع – عزیزی

روز شنبه ساعت 18:08

 

برابر به : 2019-04-60

این نوشته دوکتور دروازی محترم را برای خوانند گان عزیز باشتارک میگذارم

————————

نوشته: دوکتور دروازی

(1)

حقیقت این است که مصروف سازی بخشِ مهم سیاستِ حکومت های شیاد است منتها سؤال این است که کدام طیف بیشتر ابزار برای چنین شیادی میشوند؟ مخصوصا در چند سال اخیر همین حکومت بخشی از پالیسی های مهم خود را که قبل از کانفرانسِ بن برای ان طرح ریخته شده بود,توسط بلبله اندازی اعتقادی پیش برده است. کافیست یک چشمک زند و تعدادی غلمان وار, کمر خدمت بر بندند وگویند"مرا کار فرما که خدمت کنم".

مثلاً در ارتباط به همین مضمونِ ثقافت اسلامی گویم که هر ازچندی متهم میشود وبه بهانهء نقدِ آن,تیرِ هامان به سوی خدای موسی پرتاب میگردد.

ثقافتِ اسلامی لابد فشرده های از موضوعاتِ عقیدهء اسلامی را داشته باشد حالا کدام بخشِ آن حذف شود؟مثلا بهشت وجهنم؟ پس این همه آیات قرآن متعلق بعث ونشور را چه میکنید؟ مثلاً لزوم شریعت؟ پس این همه آیاتِ احکام را چه میکنید؟ مثلاً قباحتِ کفر وحسنِ اسلام؟ پس اینهمه واللذین آمنوا والذین کفروا, را چه میکنید؟.مثلاً ممانعتی برای إشغال خطه های اسلامی نباشد وکلمهء استعمار بکار نرود واز این قبیل؟ این همه دلائل نقلی وعقلی لزوم استقلالیت و مصونیتِ خاک و دفع تجاوز را چه میکنید؟ ها یادم آمد انچه در مذمت ارتداد است حذف گردد؟ با موانع ناشی از ارتداد در مسائل خانواده مندرج قانون مدنی که حتی در زمان کمونستها تغییر نخورد,چه میکنید؟

ها اگر میگویید که همه حذف گردند اینکه معقول نیست به چنین مرحلهء رسیده باشید که دین یک ملت را به گروگان گیرید. جایگاه اجتماعی شما در کدام سرحد است تا چنین کنید؟ خانوادهء بشار الاسد با انهمه زبر دستی وپشتیبانی تاریخی فرانسه ادعای مسلمانی وحتی مذهب حنفی میکرد.

اگر بحث افراط باشد افراط خو همین است که با مردم واعتقاد مردم سرِ ستیز گرفته شود,افراط این است که به نفع اسلام ستیزی اختطاف تعلیم اموزش صورت گیرد,افراط خو این است که دربیست سال حکومت استعماری جوِ دو مرکب را توزیع کرده نتوانی.افراط خو اینست که اقلیت کوچک زمام امور اکثریت را در دست گیرند.

قانون اساسی افغانستان در حفظ مبانی اسلامی بلکه تطبیق احکام مطابق مذهب معین,صریح است افزون براینکه یک سلسله از آشوبهای که از ان گوشه تا گوشهء دیگر افغانستان مشهود است نتیجهء چنین زعم فاسد است که ملت ها عاجز اند یا غافل اند در حالیکه شاید چنین نباشد.

هی…بکجا چنین شتابان……یک کمی اینطرف سیل کن بچم. .

یقیناً اتحاد نظر شرط نیست ولی رعایت حق جامعه شرط است.نخبویتِ استعماری مرفوض است.حتی اگر سوءِ نیتی از چنین طرح در بین نباشد بازهم بیان واضح تشخیص نقاط ضرر که متفق علیه اند,لازم است تا تعبییر نادرست نگردد.

بعضی عزیزان بهتر است بدانند که, جزئیات در تشکیلِ کلیاتِ سیاسی نقشِ مهم دارند وزوال اجتماعی را برای احزاب یا اشخاصیکه غافل از چنین درک اند مرتب میسازد,همین است که حکومت های شیاد و نهادهای خطرناک برای تلافی زوالِ اجتماعی خود,مهامِ إبطالِ اعتقادی را برای دیگران که ضعیف الطبع اند میسپارند وخود احیاناً در معرضِ حامی اعتقادِ ملی قد مینمایانند.

به تعبیر مولوی:

وارهان مارا از این نفسِ پلید

کاردش تا استخوانِ ما رسید.

در بخش دیگر به دفع یک دو شبههء دیگر إن شاء الله لندکوتاه زیر همین عنوان.خواهم گفت