آرشیف

2014-11-15

ضیا باری بهاری

ما بدخشی را از روی خط فکری اش می شناسیم، نه به نسبت قوم و تبارش پاسخ به نوشتۀ دکتورعنایت الله شهرانی

 
 
 

 ما بدخشی را از روی خط فکری اش می شناسیم، نه به نسبت قوم و تبارش پاسخ به نوشتۀ دکتورعنایت الله شهرانی

 
در ارتباط به ریشه های تباری زنده یاد محمد طاهر بدخشی:
 

از مدتی بدین طرف نوشته های تبارجویانه و قومگرایانه ای بعضی از قلم بدستان و مقاله نویسانِ  میهن ما در سایت ها و تارنما های انترنیت توجه ام را به خود معطوف داشته بود؛ اما به سبب عدم علاقمندی به این مسایل و بویژه بخاطر وضعیت بحرانی و مصیبت بار کشور عزیزم افغانستان که سوگمندانه در حال حاضر از نظر حساسیت های قومی و تباری بیشتر از هر زمانی آسیب پذیر است به این یاوه سرایی ها و سخن پردازی های بی مفهوم و مبــتذل چندان اهمیتی قایل نشده و نمی خواستم که خویشتن را در این آشفته بازار سیاست بازان قبیله گرا مصروف بسازم. بازار به اصطلاح مبارزات قومی و تباری این افــراد، در این اواخر چنان گرم است که حتا بعضی از نخبگان و فرهنگیان کشور، با القاب داکـتر و انجنیر و پروفیسور نیز به جمع این آشوبگران پیوسته و بحیث سخنگویان اصلی، نه تنـها در پی هویت سازی و جعلکاری تاریخ کشور اند که حتا در صدد تغییر جغرافیایی منطقه نیز برآمده اند؛ نوشته های نفاق افگنانه در برخی سایتها و برنامه های مبتذل بعضی از تلویزیون ها گواه این مدعاست. یکی حدود و ثغوری قوم و تبار خویش را در سرزمین های مرو و خیوه و ماورای ارال جستجو می کند، دیگری از ایران و توران گز می کند و کسانی هم از پشتونستان بزرگ حرف می زنند. متآسفانه این بیماری تباه کن مثل طاعون در میان عده ای از تبارگرایان چنان شیوع یافته است کــه در انبیق لابراتوار های جامعه شناسی و انسان شناسی شان به جز از هویـت تراشی و تبارسازی دیگر چیزی را به آزمایش نمی گیرند. این در حالیست که در اثر جنگهای تحمیلی سه دهۀ اخیر، شالودۀ تمام پیوندهای اجتماعی (قومی، تباری، خانوادگی و…) هموطنان شریف ما در حال گسستن است.
چندی پیش نوشته ای را به قلم جناب عنایت الله شهرانی زیر عنوان «ما بدخشانی ها هم بدخشی را می شناسیم» در یکی از سایت ها به خوانش گرفتم، صادقانه باید اذعان نمود که انتظار نداشتم که از مغز متفکر یک «پروفیسور» چنین خامۀ مبــتذل و بی محتوا بیرون آمده و به این اندازه جعل کاری و دروغ پردازی در حق شخصیت های ملی و فرهنگی کشور از جمله زنده یاد محمد طاهر بدخشی بیرحمانه صورت بگیـــرد. آقای شهرانی در حالیکه خود در مورد ریشه های تباری مرحوم بدخشی جعلکاری نموده است، اما برخلاف، ظالمانه دیگران را به تقلب و خیانت متهم می نماید. در همین لحظه که این نامه را می نویسم کلام خوبی از نهرو بیادم آمد که زمانی به دخترش ایندرا گاندی، در نامه ای از زندان چنین نوشته بود: «بیشتر ما بسیار کوچک فکریم وعاقل نیستیم. آیا ما چه حق داریم آنقدر گستاخ باشیم که تصور کنیم که فقط ما از حقیقت کامل با خبریم و به این جهت گلوی همسایۀ خود را بفشاریم و او را از گفتنی حقیقتی که به آن معتقد است باز داریم؟ ممکن است که ما در بارۀ آن چه می گوییم حق داشته باشیم، اما ممکن هم است که همسایۀ ما نیز حق داشته باشد.»
 
آقای شهرانی! وقتی که شما از تبار ترکی بدخشی حرف می زنید، پس نباید برآشفته شوید که دیگران از ریشه های دیگری تباری او نیز یاد می کنند. این یک واقعیت انکار ناپذیر است که نسب بدخشی نه تنها به تاجیکان و اوزبکان که حتا به دیگر اقوام افغانستان نیز می رسد؛ شاید محدود دوستانی اطلاع داشته باشند که مادرِ پدر بزرگ بدخشی از چترال بود. چسپیدن به مسایل قومی و زبانی به نفع خلق های زحمت کش افغانستان نیست، و این بحث های غیراکادیمیک انسان را خُرد می سازد. باز اگر شما می خواستید در مورد زنده یاد بدخشی چیزی بنویسید، باید به خویش و تبار بدخشی مراجعه می کردید، به نزدیکان بدخشی مراجعه می کردید و یا بسیار خوب می شد که منحیث یک «پژوهشگر» در باره خط فکری و اندیشه های بدخشی چیزی می نوشتید، در این مورد خود را زحمت داده تحقیق می کردید، تا بدینوسیله گوشه ای از حقایق را برای آگاهی نسل های بعدی به حافظه تاریخ می سپردید. شما با این عمل نادرست، در نقش های مختلف از قاضی گرفته تا سارنوال و تبارشناس و غیره تبارز کرده اید. گاهی کیسه های بدخشی را تلاشی نموده شناسنامه «تذکره» او را تفتیش می کنید، تا هویت تباریش را تثبیت کنید، زمانی به خصوصیات شخصی او تمسک می جویید و به زندگی شخصی او غرض دار می شوید، و باز به آزمایشگاه تبارشناسی خود رفته، می خواهید تبار انسان ها را از روی رنگ خون شان به آزمایش بگیرید؛ طوریکه در مقالۀ تان نوشته اید، که گویا یکی از حاضرین در مجلسی گفته باشد: "…آیا میران بدخشان تورک بودند یا تاجیک و محمد طاهر بدخشی از نگاه خون و زبان به کدام ملیت ارتباط دارد."
آقای شهرانی! البته تا هنوز در جایی دیده نشده است که ملیت انسان ها را از طریق خون شان شناسایی کنند، که شما با این کشف جدید می خواهید قوم و تبار انسان ها را از روی رنگ خون آنها شناسایی کنید!
اختلاف خلق بـــــــــــیدل در لباس افـــــتاده است    ورنه یکرنگ است خون در پیکر طاووس و زاغ
خوانندگان محترم! آقای شهرانی در مقالۀ شان برای وارونه ساختن هویت تباری و اصل و نسب بدخشی از هر وسیلۀ استفاده سوء کرده اند، از نام شخصیت های با نفوذ ترکان شریف افغانستان، از مرحوم رحمانقل بای (زعیم قرغیزهای پامیر) از خوانین لقی در شمال و دیگران یاد نموده و حتا از نام فرزند بزرگ بدخشی زنده یاد بایقرا استفاده ابزاری نموده است. نکته دیگری که جناب شهرانی در نوشته خود بسیار به آن اشاره نموده است عبارت از لهجه ها و گویش های مختلف ترکتباران افغانستان است، تا بدینوسیله وانمود بسازد که بدخشی فقط ترک بود، « کسانی اصل و نسب او را تحریف نموده اند» بنأً از زبان های ترکی و اوزبکی و لهجه های گوناگون ترکتباران غیور افغانستان برای این مقصد دست آویز می سازد؛ که گویا زنده یاد بدخشی به زبان ها و لهجه های مختلف ترکی تسلط کامل داشته و با دوستان ترک و قرغیز خود به همین زبانها و لهجه ها صحبت می کرده است. چنانچه در بخش های از مقالۀ شان چنین دروغ پردازی نموده اند«درین روز ها سیمین سال شهادت رهبرمدبر وسیایتمدارکشورمان ارواح شاد محمد طاهر بدخشی را دوستان   و پیروانش با نوشتن مقالات پرمحتوا درسایت ها تجلیل نمودند. چون زادگاه شهید سعید بدخشی و نگارنده بدخشان است. بناء فامیل های مان را بخوبی میشناختیم، و اتفاقاً هردو، دردو منطقه تورکی زبان آن ولایت چشم بدنیا کشوده بودیم …. در همین سالیکه پامیریان نمایش نقاشی داشتند، فصل زمستان بود،روزی مرحوم حاجی رحمانقل خان، خان پامیر بدفترم در پوهنتون کابل تیلفون کرد تا به نزدش در ریاست سرحدات و قبایل که باشگاه مهمانان پامیری ها بود بروم. چون در آن جا شدم گفت « طاهر جان » مرا به نان دعوت کرده با ید با من بخانه اش بروی، من بصورت قطع از رفتن معذرت خواستم ولی خان بسیار اصرار می ورزید،بالا خره به مرحوم بدخشی تیلفون کرد وی گفت که خوب است هر دو یتان بیا ئید. وقتیکه بخانهً شان رسیدیم شخص مرحوم بدخشی و یکنفر دیگر تشریف داشتند. در سابق وقتیکه با ارواح شاد بدخشی صحبت میکردیم وی به لحجهً [لهجه] اوزبکی ارگو چی ها و من به لحجهً [لهجه] تورکی اوزبکی خاشی ها با هم سخن میگفتیم، تورکی اوزبکی مرحوم بدخشی بخاطریکه ادیب بلند سویه بود بمراتب از تورکی اوزبکی من با سویه و ادیبانه بود.»
آقای شهرانی! متأسفانه مرحوم بدخشی به زبان اوزبیکی حرف زده نمی توانست، چه رسد به آن که به زبان های «تورکی» و قرغیزی با کسی صحبت کرده باشد، و گذشته از آن زبان مادری بدخشی فارسی (دری) و زبان مادری پدر و پدر بزرگش نیز فارسی بود، وقتیکه بدخشی مکتب و مدرسه را به  زبان مادری خود ختم کرده باشد، در خانه و بیرون از خانه به فارسی صحبت کرده باشد و هیچ وقت زمینه آموزش و فراگیری زبان ترکی و یا اوزبیکی برایش فراهم نشده باشد؛  پس چگونه می توانست به زبان غیر مادری خود تکلم کند؟! همین حالا صد ها نفر از خویش و تبار و دوستان بدخشی، از جمله محترم الحاج محمد حسن برادر محمد طاهر بدخشی، شاهد و حاضر اند که آن زنده یاد به زبان اوزبیکی صحبت کرده نمی توانست، که اکثر آنها را شما از نزدیک می شناسید، پس چرا شما این حرف های دروغ و بی اساس را به نشر می رسانید، هدف و مقصد شما از این حرف های بیهوده چیست، که حتا به شادروان بدخشی نیز تهمت نموده و از شناسنامۀ «تذکره» او نیز به دروغ دست آویز ساخته و بحیث کارت هویت تباری، استفاده نا جایز نموده اید، چنانچه در قسمت از مقالۀ تان این اراجیف را چنین دنبال کرده اید: «…آنروز در اول به فارسی صحبت کرد ولی بعد از دو سه دقیقه با خان پامیر اندک اندک به لحجهً [لهجه]  قرغزی که آمیخته با تورکی اوزبکی بود صحبت نمود. من بشوخی به حضورش گفتم که بدخشی صاحب « تقلید کبک » چون بسیار دراک بود و بزودی پی می برد. شوخی مرا جدی گرفت و به اتاق دیگر تشریف بردو در آن اتاق ورقهً تذکره تابعیت افغانستان را باخود آورد، اول خودش با جهر خواند و بعد تذکره را بدستم داد که بخوانم، دیدم که در تذکره نوشته بود « محمد طاهر ولد محمد ذاکر ولد ملا محمد ناصر از ارگو در قوم اوزبیک »، من بحضورش عرض کردم که شوخی بود و نه از راستی بعدأ دانستم که موضوع را بخاطر خان پامیر جدی گرفته بود.»                                                                                                 
اما جناب شهرانی غافل از آن که خویش و تبار بدخشی در ارتباط به این دروغپردازی ها و یاوه سرایی ها بی تفاوت نه نشسته و خود را مکلف میدانند تا در این رابطه حقایق را قسمی که لازم است جهت آگاهی خوانندگان محترم برملا بسازند. چنانچه آقای عبدالهادی بدخشی برادر زاده بزرگ محمد طاهر بدخشی چندی پیش در واکنش به این دروغ پردازی های آقای شهرانی و بعضی از همفکران شان برایم گفتند: «… مدتی است که در ارتباط به اصل و نسب کاکایم [ محمد طاهر بدخشی] سخنان نادرست و غلط در بعضی از سایت ها به نشر رسیده است که کاملأ دور از واقعیت می باشد… باید جلو این گونه یاوه سرای های زیانبار هرچه زود تر گرفته شود… تذکره ام در نزدم موجود است و در آن به اساس تذکرۀ پدرم ملیتم تاجیک ثبت گردیده است. پدرم [مرحوم عبدالشکور] با کاکایم در شهر فیض آباد شناسنامه «تذکره» گرفته بودند که این اسناد در آرشیف ریاست احصائیۀ ولایت بدخشان و هم در وزارت داخله در کابل موجود است، نمیدانم چرا جناب شهرانی این حرف های غلط را به  نشر رسانده است … پدرکلان های ما هم اوزبیک بودند و هم تاجیک، از نظر من وارد شدن به این بحث های قومی و تباری کاری  خوب نیست، اما وقتی می بینیم که در ارتباط به ریشه های قومی بزرگان خانوادۀ ما حرف های دروغ و ساختگی را چاپ می کنند ما ناگزیریم حقایق را طوری که است برملا ساخته و به اطلاع هموطنان خود برسانیم.»
 
 در اینجا یک نکته را می خواهم اضافه نمایم که شناسنامۀ شادروان محمد طاهر بدخشی در دفتر ریاست احصائیه مرکزی ولایت بدخشان در شهر فیض آباد به شرح زیر ثبت است: اسم محمد طاهر ولد محمد ذاکر ولدیت محمد ناصر ــ  محل تولد گذر میرشکاران (محمد رحیم بای) ــ زبان مادری «مورنی ژبه» دری ــ عمر 39 ساله 1353 ه.ش ــ شغل در وزارت معارف ــ جلد 5، صفحه 84، نمبر 260.
آقای شهرانی برای آن که ذهنیت ها را در رابطه به هویت تباری بدخشی دیگرگون کرده باشند، در نوشته های خود همیشه به منطقۀ ارگوی ولایت بدخشان (که اکثر مردمان آنجا اوزبیک تبار استند) سخت چسپیده اند که گویا بدخشی در منطقه ارگو به دنیا آمده است و پدر کلان های شان با سلطان حسین بایقرا عموزادگی داشته و حتا بدخشی با مرحوم غلام سرور دهقان کابلی «اودر زاده» می باشند. چنانچه در بخش از مقالۀ شان تصویر دلخواه خود را از بدخشی  چنین نقاشی نموده اند: «بلی مرحوم محمد طاهر بدخشی از تورکان اوزبیک ارگوی بدخشان است و اصلیت وی از اولادهً شاهان تیموری در بدخشان، و درقوم به شاخهً برلاس ارتباط دارد. محل حکومت پدر کلانهای بدخشی در منطقهً قلعهً ظفر قریب کشم در کنار رود کوکچه قرار داشت. ارتباط مرحوم محمد طاهر بدخشی با الحاج غلام سرور دهقان که شجرهً اش بدست من قرار دارد از همین درک رابطۀ فامیل ها میباشد، زیرا غلام سرور دهقان نواسهً میرزا الوغ بیگ مشهور است و با هم به اصطلاح کابلی ها « اودرزاده ها » بودند هم چنان ارواح شاد بدخشی اسم فرزندش را « بایقرآ گذاشته بود که سلطان حسین بایقرآ نیز از عمو زاده های پدر کلان های بدخشی میباشد که علاقمندی بدخشی را بنام او نشان میدهد.»
 
عجب دروغ های شاخداری! نمیدانم آقای شهرانی این نسبت پیوند خویشاوندی مرحوم بدخشی را با اولادۀ تیمور گورگانی و شادروان حاجی سرور دهقان کابلی از کدام منبع بدست آورده و چگونه به تصویر کشیده اند که مثل دیگر نوشته های خود از آن ذکری نه نموده اند.
 
آقای شهرانی! ما بحیث خویشاوندان نزدیک بدخشی با اطمینان به شما گفته می توانیم که مرحوم بدخشی با زنده یاد دهقان کابلی کدام «اودر زادگی» نداشتند، اگر مرحوم دهقان کابلی با زنده یاد بدخشی «اودرزاده ها» می بودند با الحاج محمد حسن و محمد محسن برادران محمد طاهر بدخشی و یا با دیگر وابستگان نزدیک شان نیز خویش می بودند، که البته چنین نیست و این سخنان شما نیز کاملآ غلط و ساختگی است. البته طوری که زنده یاد بدخشی در شجرۀ خانوادگی خود درج نموده اند:  «میرزا رشید بیک مغل بیگی جد ششم یا هفتم [بدخشی] هم زمان به دوران امارت امیر یاری بیک در گذر میر شکاران شهر فیض آباد بدخشان و نواحی و اطراف آن، خم میر، سرغله، دشت سید بایی، زردیو و جرم مسکن گزین شدند»؛ اما در منطقه ارگو، که شما و بعضی از دوستان از روی بی اطلاعی و یا عمدأ، مرحوم بدخشی را به آن جا نسبت می دهید، تا زمان ازدواج دوم مرحوم محمد ذاکر خان هیچ کس از جمع خانوادۀ بزرگ «میرزا زاده ها» و خویشاوندان نزدیک شان در آنجا ها زندگانی نداشتند. بنأ منطقأ قابل پذیرش نمی باشد، که جناب شما به نسبت بعضی ریشه های تباری اجداد بدخشی، آن زنده یاد را با امیر تیمور گورگانی و یا سلطان حسین بایقرا پیوند عموزادگی می بندید، این کشف جدید شما نیز به فکاهی می ماند که  شادروان حاجی سرور دهقان کابلی را از جمله نواسه های میرزا الغ بیک شناسانده اید.آفرین به این هنرمندی!                                                               
آقای شهرانی با این طرز دید و شیوه خاص تذکره نویسی و نامه نگاری خود تاریخ را مسخ نموده اند، جناب شان در حالیکه با این دروغپردازی ها هویت تباری بدخشی و دیگر شخصیت های ملی و تاریخی کشور را مثل گذشته مغرضانه تحریف نموده اند؛ اما برخلاف غیر منصفانه به راهروان و شاگردان آن زنده یاد چنین تهمت بسته اند«دانسته نشد که چه اتفاق افتاد که یاران با وفای دوران حیات بدخشی،اکنون هویت اصلی او را جعل مینمایند. و از اینکه پیروان و شاگردان او به اصلیت آن شا دروان تقلب و خیانت می ورزند، پس مردم بیچارهً افغانستان از آن تقلب کاران چه توقع خدمت را داشته باشند، البته روی سخن به  بزرگان «سازا» که براه اصلی بدخشی روان هستند نیست… حیف و صد حیف که پیروان خود بدخشی که خود را پیرو خط بدخشی میگیرند در شجره و نسب او خیانت مینمایند و اینست مردی و وفاداری با همرزمان، از اینجاست که تاریخ را جعل کاران به غلط به اخلاف میگذارند. آیا تورک بودن بدخشی گناه اوست که موضوع را از چشم ها کتمان مینمایند؟ گویا اینکه اگر بدخشی تاجیک باشد پیرو او هستیم و گرنه نیستیم و در پی افکار و اندیشه هایش نمی باشیم. که بااین افعال خویش روح پاک بدخشی را نارام میسازند.
 
واه واه "بگی که نگیردت" این است نویسنده توانا کشور که دیگران را به نا حق به خیانت و دروغگویی متهم می سازد؛ اما خودش حتا یک حرف راست ندارد!
گر مسلمانی از این است که حافظ دارد     وای اگـــر از پی امروز بود فــــردایی                            
 آقای شهرانی! حال زمان آن دوران ها گذشته است که «تاریخ را جعلکارن به غلط به اخلاف بگذارند» شما تشویش نداشته باشید، در حال حاضر مردم از عقل و شعور کافی برخور دار اند که خوب را از بد و بد را از بد تر تفکیک نمایند؛ اما افسوس وقتی که استادان مثل جناب شما از آدرس «کانون های بزرگ فرهنگی» حقایق را وارونه می سازند و برخلاف به دیگران تهمت می بندند، پس مردم بیچاره ما چه امیدی به آینده فرزندان شان داشته باشند و چگونه به شما و امثال شما اعتماد کنند. شما با این برخورد ناعاقبت اندیشانه خود زمینه بهره برداری را برای کسانی مساعد می سازید که نفاق ملی را دامن می زنند و می خواهند ظلم و ستم را برای همیشه بالای خلق های زحمت کش و مظلوم افغانستان اعمال کنند. شما با این افکار خود هیچ تفاوتی با آنها ندارید ــ با آنهایی که شهر زیبای کابل را به ویرانه تبدیل کردند و هم میهنان شریف ما را بنام های اوزبیک و هزاره و تاجیک و پشتون … به جان هم انداختند.
 
آقای شهرانی! شما از نام بدخشی و بدخشانی ها حرف می زنید، اما افسوس خلاف توقع آنها عمل می کنید، یک لحظه خود را به تفکر وا دارید و به اطراف خویش نظر اندازید که به غیر از جناب شما کسانی هستند که بدخشی را از شما خوبتر و بهتر می شناسند. اخلاقأً شما یک بار خود را زحمت می دادید و از خانوادۀ بدخشی و از دیگر خویشاوندان و اقارب شان معلومات حاصل می کردید و باز در این باره چیزی می نوشتید، شما بحیث یک «استاد» حتا یک حرف مستند ندارید. شما خود حقایق را دگرگون نموده و دیگران را محکوم می کنید که گویا هویت تباری بدخشی را جعل نموده اند و شاگردانش در شجره و نسب او خیانت کرده اند. در حالیکه تا هنوز کسی شجرۀ مرحوم بدخشی را نه نوشته است که در اصل و نسب او خیانت شده باشد؛ البته برای اولین بار مختصر زندگینامۀ مرحوم بدخشی زیر عنوان «محمد طاهر بدخشی بنیاد گذار سازا» در شماره اول جریدۀ میهن، (نشریۀ مرکزی سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان) در کابل به نشر رسیده بود (اول عقرب 1367 خورشیدی) که در آن از قوم و تبار بدخشی یاد نشده بود. و بار دیگر به مناسبت بزرگداشت از بیست امین سالروز شهادت آن بزرگ مرد در مجلدی بنام «یاد نامۀ محمد طاهر بدخشی» زیر عنوان (اگر یک فرد سرگذشتی داشته باشد) به قلم آن زنده یاد اقبال چاپ یافته بود، که مرحوم بدخشی قبلن در مورد پیوند های تباری خویش در آن اشاره نموده بود. تا جای که من اطلاع دارم یاد نامه ای مذکور در نزد شما موجود است، اما نمیدانم که شما در نوشته های خود چرا آن را نادیده گرفته اید؟! سال گذشته این نگارنده نیز به استناد از زندگینامۀ بدخشی و چند یادداشت دیگر، فشردۀ زندگینامۀ آن زنده یاد را تهیه نموده و در بعضی از سایت ها به نشر رسانده بود که از قوم و تبار بدخشی در آن ذکر نشده بود. البته در این سال های اخیر به ارتباط  کارنامه ها و خط فکری مرحوم بدخشی خاطرات و مقالات پژوهشی زیادی از جانب  راهروان، دوستان و ارادتمندان آن زنده یاد به نشر رسیده است که اکثرأ در راستای  افکار و اندیشه های سیاسی و فرهنگی بدخشی بحث صورت گرفته است، نه  روی پیوند های تباری و قومی آن زنده یاد. اگر دوستان در نوشته های شان در ارتباط به قوم و تبار بدخشی چیزی نه نوشته باشند، کدام جرمی را مرتکب نشده اند و یا احیانأ اگر در جایی از آن ذکر نموده باشند، باز هم جرمی را مرتکب نشده اند که شما آنها را به خیانتکاری متهم می نمایید؟ این شما استید که می خواهید بدخشی را فقط به قوم و قریه خاص افغانستان منسوب و وابسته بسازید. نزد شاگردان و راهروان  زنده یاد بدخشی قبل از همه  افکار و اندیشه های ملی و مردمی بدخشی اهمیت و ارزش دارد نه پیوند های قومی و تباری اجداد بدخشی به امیر تیمور گورگانی و یا ابومسلم خراسانی!
بسیار تعجب آور است، کسانی که در گذشته از نزدیکی با زنده یاد محمد طاهر بدخشی و مکتب او سخت در حذر بودند، که مبادا در نزد عناصر ارتجاعی و محافل حاکمه (به اصطلاح خود شان) به گروه «ستمیان» نسبت داده شوند؛ اما امروز از معرفت و قرابت با بدخشی و بزرگان «سازا» حرف می زنند!
 آقای شهرانی! این چندمین بار است که شما دنبال این حرف های بیهوده می گردید، خدمت شما هموطنم می خواهم یک نکته را خاطر نشان بسازم که ترک و تاجیک در افغانستان به اندازه باهم خلط گردیده اند که اکثرأ به مشکل می توان آنها را از نظر تباری و قومی از هم دیگر تشخیص و تفکیک نمود. ترکان و تاجیکان با مشترکات عمیق تاریخی، فرهنگی و خانوادگي که دارند در حقیقت یک قوم بزرگ به حساب می آیند. باز اگر شما خود شجرۀ بدخشی را تحریف نمی کردید، من با این حرف های تباری و قومی شما کدام کاری نداشتم، این که بدخشی ترک بود یا تاجیک برایم بی تفاوت است و در باره ترک بودن و تاجیک بودن آن زنده یاد نیز چیزی نمی نوشتم؛ اما شما مرا مجبور ساختید تا به حیث یکی از خویشاوندان بدخشی، به جواب این یاوه سرایی های شما بپردازم؛ زیرا شما به صفت یک هموطن بدخشی منبع اطلاعات غلط برای دیگران می باشید.
 
خوانندگان ارجمند! چنانچه چند ماه پیش به اساس این اطلاعات کاذب آقای عنایت الله شهرانی، مقالات دیگری به همین سیاق به قلم دو هموطن دیگر نیز در بعضی از سایت ها به  نشر رسیده بود که به بهانه ای یاد بود از سی امین سالگرد شهادت زنده یاد بدخشی چیزهای مشابهی نوشته بودند. جالب این است که حرف های مشترک این دوستان نیز همه بر محور هویت های تباری و زبانی می چرخد؛ طور مثال آقای همایون سرخابی در قسمت از مقالۀ خود چنین نوشته اند: «در سال های1342 الی 1345 فضای سیاسی کشور آبستن تحولات ژرف و فعالیت های ملموس سیاسی بود این قلم نیز دانش آموز دانشکده حقوق وعلوم سیاسی دانشگاه کابل بود که با شاد روان بدخشی معرفت حاصل کرد… در یکی از روز های اخیر هفته و یکی از همان سال ها محترم برنا آصفی که خود از جمله روشنفکران پر تلاش و مبارزان شناخته شده و پیش گام فاریاب زمین است با علاقمندی خاصی از دانش آموزان هم تبار و هم دیار خود جهت تبادل افکار و معرفت با بدخشی بزرگ دعوت به عمل آورد. این کمترین نیز همراه با رفقای هم تبار خود روانه منزل آنها شد و با گرمی مورد استقبال قرار گرفتم بدخشی بزرگ با قدرت خلاقه و بیان و استعداد سرشار و خدا داد خویش بعد از تعارف لازم با جملات کوتاه، پر محتوا و سحر آمیز خود به زبان اوزبیکی و لهجه شیرین بدخشی چنان ما را مبهوت ومجنون خویش نمود که زبان خامه از ذکر و بیان آن عاجز است… روان شاد بدخشی در مورد اهمیت و ارزش زبان مادری برای هر قوم و تبار به کلام ماندگار حضرت مولانا بلخ استناد فرموده و آنرا چنین دکلمه نمودند: آن یکی گر نیم نان گم کرده است   آن دیگر نیم جهان گم کرده است  زهر باشد شیر مادر بر کسی کو زبان مادران گم کرده است … بدخشی شهید علاوه نمودند: هم زبانان عزیز میمنگی من! شما تنها نیستید هم زبانان شما از ولایت هرات تا زادگاه من ولایت بدخشان بخصوص در فیض آباد و ولسوالی های خاش، ارگو، درایم، سریغ ایلان وغیره مناطق بدخشان زیاد و چشم امید به شما جوانان دوخته اند….
 آقای سرخابی با این دروغپردازی های اغراق آمیز خود خواسته اند آفتاب را با دو انگشت پنهان بسازند؛ اما بی خبر از آن که زبان مادری بدخشی همین زبانِ است که جناب سرخابی نوشته های شان را بواسطه آن در صفحات انترنیت به نشر می رسانند و از کلام ماندگار مولانای بلخ مدد می جویند. جالب تر از آن این که نام های ولسوالی های را که از قول مرحوم بدخشی در نوشته خود بدروغ ذکر نموده اند، سخت به خطا رفته اند، "دروغگو حافظه ندارد" چنانچه به هموطنان بدخشانی ما بهتر معلوم است که این مناطق تا سال های نود خورشیدی جزء از نواحی و اطراف شهر فیض آباد و ولسوالی جرم محسوب میشدند. (ولایت بدخشان در آن زمان دارای پنج ولسوالی، بنام های درواز، اشکاشم، جرم، کشم و واخان بود) پس بدخشی مرحوم چگونه در حدود پنجاه سال پیش این روستاها و محلات را بنام ولسوالی های ارگو و درایم و خاش و… به جناب سرخابی قلمداد کرده باشند؟! این ژاژخایی ها و دروغ پردازی ها همه در زیر یک سقف مغرضانه تهیه شده و این اباطیل، سخنان بدخشی بزرگ نیست.
آقای سرخابی! این که شما در مورد شخصیت های ملی و فرهنگی کشور، از جمله محمد طاهر بدخشی می نویسید، البته این حق مسلم شما و هر نویسنده ای دیگر است؛ اما شما این اجازه را ندارید که از نام شادروان محمد طاهر بدخشی  و از ریشه های قومی و تباری هموطنان شریف ما استفاده های سوء نموده و آن زنده یاد را نیز در تهیه این دروغنامۀ خود شریک بسازید. متأسفانه شما با این افکار و اعمال خود جفای بزرگی را در حق بدخشی بزرگ روا داشته اید. بدخشی تنها در فکر ترکان و یا تاجیکان میمنه و بدخشان نبود، او بخاطر درد ها و رنج های بیکران همه خلق های زحمتکش و ستمدیدۀ افغانستان، هم پشتونها، بلوچها، هزاره ها و نورستانی ها … نگران بود و بخاطر نجات آنها می اندیشید و مبارزه حق طلبانه می کرد، چنانچه در راه این آرمان بزرگ جان شیرین خویش را فدا نمود. پس نباید شخصیت فراقومی بدخشی را وابسته به یک قوم و قریۀ افغانستان منحصرساخت!
 به قول استاد واصف باختری: «اندوه برما اگر بپنداریم که او زندانی حصار تنگ تنگچشمی های سرزمین برتر، قبیله برتر و ملیت برتر بود. اندوه برما که اگر بپنداریم که او در ویرانه های تاریخ تنها در جستجوی «شکوه» گمشدۀ قبیلۀ خویش بود و اندوه بزرگتر برما که همۀ ما هم در آوان عسرت تاریخی خویش از او نان آگاهی قرض گرفتیم و هم دشنامش دادیم.»
 
پیش از این بر رفتگان افسوس می خوردند خلق      می خورنــــــــد افسوس در ایام ما بر زندگــــــان
 خیلی تأسف آور است، که کشور در خون شط میزند، دهشت افگنان بین المللی و تروریستان هر روز فاجعه می آفرینند، انسانهای مظلوم و بی گناه در زیر سقف کلبه های خاکی و ویرانه خود خواب راحت ندارند، فرزندان معصوم شان درمیان امواج طوفان ها، در مسیر اروپا و امریکا و آسترلیا نصیب نهنگ ها و حیوانات دریایی می شوند؛ اما بعضی از «روشنفکران و پروفیسوران» کشور ما در فضای آرام این کشورها مصروف کالبد شکافی اقوام و تبار منطقه اند. آیا گاهی فکر کرده اند، که خدای ناخواسته اگر باز جنگ دیگری از ریشه تباری در بگیرد، افغانستان و منطقه در آتش آن تباه خواهد شد، هم تر می سوزد و هم خشک، هم ترک می سوزد و هم پشتون و تاجیک و هزاره  و نورستانی و قرغیز و…چنانکه از سی سال به این طرف از دیده های اشکبار مادر این میهن متصل خون می چکـــــد. دوستان ارجمند، وقتی که ما خود را شهروندان اصیل افغانستان می دانیم و می خواهیم این کشور را با همین آب و خاکش و با همه بدبختی ها و خوشبختی هایش از آن خود بدانیم؛ آخر چرا دیگر در خارج از مرزهای این کشور «در ویرانه های تاریخ» در جستجوی رویا های واهیی سرگردان باشیم. نباید دیگر از نام شخصیت های ملی و فرهنگی افغانستان بنام های ترک و تاجیک و پشتون و هزاره استفاده های سوء نمایم، چه اوزبیک باشیم، چه تاجیک و پشتون و هزاره و….
 
از این زیاد نمی خواهم باعث ضیاع وقت خوانندگان محترم شوم، فقط برای آگاهی آن عده کسانی که بی قرار در پی هویت و هویت سازی محمد طاهر بدخشی اند، یادداشت های زیر را که به قلم بدخشی  نوشته شده است نیز ضمیمه این نوشته می سازم.
اما قبل از آن یک نکته را می خواهم خاطر نشان بسازم، که وکیل محمد ذاکر پدر محمد طاهر بدخشی دو بار ازدواج نموده بود که همسر اولش دختر افسقال لطف الله "لطفی" یکی از خانهای محلی تاجیک بود؛ ثمره ازدواجش دو پسر بنام های عبدالشکور و محمد طاهر بود، و از ازدواج دومش که دختر مرحوم توفلنگ بای از ترک های ارگو است  صاحب چهار فرزند شدند، دو دختر و دو پسر، که پسرانش بنام های محمد حسن و محمد محسن می باشند. بدین ترتیب قسمی که مرحوم بدخشی در شجرۀ خانوادگی "میرزا زاده ها" نوشته اند: مادر عبدالشکور و محمد طاهر بنت لطف الله لطفی، تاجیک شیوه چی است، مادر محمد حسن و محمد محسن بنت توفلنگ بای از ترک های ارگو بوده است. مادر وکیل محمد ذاکر بنام بی بی حنیفه تاجیک رازی باش بـــوده است. مادر ملا ناصر و میرزا صابر چترالی بوده (ملأ ناصر پدر بزرگ محمد طاهربدخشی) میرزا عزیز پدر ملأ ناصر و میرزا صابر از هر دو جانب پدری و مادری ترک مغل بوده است. و بعد از او نسل های بعدی شان همه از نگاه  تباری مختلط اند. در این جا این نبشته را با بیت های از مولوی خاتمه می دهم.
حق پدیدست از میـان دیـــــــگران       همچو ماه اندر میان اختــــــــــــــران
دو سر انگشت بـــــــر دو چشم نه       هیچ بینی از جـــــــــــهان انصاف ده
گر نبینی این جـــهان معدوم نیست       عیب جـــز زانگشت نفس شوم نیست
تو ز چشم انگشت را بر دار هیـن        وانگهانی هـــــرچ می  خواهی ببین
در پایین این صفحه بخش های از زندگینامۀ محمد طاهر بدخشی و شجرۀ خانوادگی «میرزا زاده ها» را که به قلم زنده یاد بدخشی نوشته شده بود، جهت آگاهی آن عده از دوستان که در جستجوی هویت تباری او استند، قسمأً به نشر می رسانم، و در فرصت مناسب مکمل این اسناد به دسترس خوانندگان محترم گذاشته خواهد شد.
در خاتمه شایان تذکر می دانم تا از همکاری بیدریغ محترم الحاج محمد حسن و جناب عبدالهادی بدخشی که شجرۀ خانوادگي «میرزا زاده ها» و بعضی معلومات دیگر را لطف نموده در اختیارم قرارداده اند، ابراز سپاسگزاری صمیمانه و خالصانه نمایم.
ضیا باری «بهاری»                                                                                                            

                                                                                  
 ما بدخشی را از روی خط فکری اش می شناسیم، نه به نسبت قوم و تبارش پاسخ به نوشتۀ دکتورعنایت الله شهرانی
 
 ما بدخشی را از روی خط فکری اش می شناسیم، نه به نسبت قوم و تبارش پاسخ به نوشتۀ دکتورعنایت الله شهرانی
 
 ما بدخشی را از روی خط فکری اش می شناسیم، نه به نسبت قوم و تبارش پاسخ به نوشتۀ دکتورعنایت الله شهرانی

.اپی تذکرۀ جاوید مازیار «بدخشی» فرزند زنده یاد محمد طاهر بدخشی.  

 ما بدخشی را از روی خط فکری اش می شناسیم، نه به نسبت قوم و تبارش پاسخ به نوشتۀ دکتورعنایت الله شهرانی