آرشیف

2014-12-28

محترمه حسینی

لحظــــه دیگر بمان

 

 

درپس آیینه  های بی صدا  لحضه  دیگر بمان
تا که احساست کنم  ای عزیز بی نشان
لحضه ای  دیگر بمان تا که از جاهای  دور
از همان برج بلند دره های سوت وکور
از میان خوشه  ها از میان گریه ها
لابلای سوت بار از صدای چشمه ها
ازکنار نسترن  جنب گلبانگ امید
گریه های بی صدا  شاخه ها ی ازنوید
ازبلوراشکها ازشقایق های ناب
ازبلندای سکوت از نگاهی پرشتاب
از شکستن های بغض از دم آهی بلند
از محبت های کور از صدای پرگزند
لحضه دیگربمان تاکه احساست کنم
بغض من هم ماندی است تاکه احساست کنم
هردم این موج صدا پرطلاطم می شود
بعداندک لحضه ای تا ابد گم می شود
می زند بر قلب من نقش دریای امید
با همان رنگ صبوری می زند بانگ امید
لحضه ای دیگربمان لحضه ای دیگر بمان
تا که احساست کنم ای بی نشان