آرشیف

2015-3-21

استاد شاه محمود محمود

فیروزکوه را بیرون از جام جستجو کرد!

فیروز کوه نه به عنوان کوه در افغانستان که از عظمت و بلندی در جغرافیای سرزمین مان قد افراشته است بلکه به مثابه پایتخت امپراطوری دودمان غوری از نام ونشان پرافتخار و نیکنام و باصلابت ؛ تاریخ کشورما را برجسته نموده است . با این همه عظمت و شکوهمندی مؤرخین و نویسندگان تا هنوز بصورت قطع نتوانستند موقعیت آنرا مشخص نمایند . هریک دلایل خود را دارد و نشانه های ارایه میدارند که فیروزکوه را به نمایش بگذارند . در کل رد پای فیروزکوه مبهم وتا حال از تصور به دور است .
در قرون وسطی « شهر های اسلامی» مفهوم خاصی از شهر را ارائه می دهند، در این مفهوم ارزش ها و نگرش های اسلامی تجلی می یابند. این ارزش ها و نگرش ها در ساخت عناصر شهری متبلور می شوند
در ساخت مورفولوژیکی شهرهای قرون وسطی کشور های اسلامی تا جاییکه در تمام کشور ها عوامل مؤثر چون :  
دیوار شهر   ، بازار  ، ارگ یا قلعه نظامی  ، مسجد با مناره ها ؛ مدارس که با ساخت بافت و بناهای شهری و مسکونی مردم عوام ؛  که هرکدام ارزش و نماد و مظهری از مفاهیم و ارزش ها و تجلی بسیاری از مفاهیم اسلامی می باشد. وجود دارد . باید فراموش نکذد که بسیاری از ویژگی های شهر اسلامی حاصل تجلی مفاهیم دین اسلام است که برای زندگی مردم یک شهر ارائه شده است.

نامگذاری فیروزکوه :
نام فیروز کوه از سلسله کوهی بنام فیروز کوه گرفته شده است و این سلسله کوه از شمال دولت یار در شرق چغچران ولایت غور شروع شده به شمال غرب هرات در قریه قزل بولاق ختم میشود، درپای این سلسله کوه دریای هریرود جریان داشته و این دریا فیرزو کوه را از سیاه کوه جدا میکند
ابوالفدا در کتاب جغرافیای خود این جا را پیروزکوه گفته و کوه سبز معنی کرده است.  با اعتبار به همه کوه سبز است که کوتل آنرا سبزک گفته اند و آن ولایت هرات را به ولایات شمالی اتصال میدهد
به قول منهاج سراج جوزجانی شهر فیروز کوه را ملک الجبال قطب الدین محمد غوری در دههء چهارم سده ششم هجری بنا نهاده است و قبل از آن مقر او ورساد  بوده است، چون ملک الجبال در 547 هجری قمری کشته شد به قول جوزجانی عمارت شهر مهمل گذاشته شد، آنگاه سلطان بهاءالدین بن سام از سنگه ( سنجه ) به فیروز کوه آمد و شهررا عمارت کرد و بناها و قصر های سلطنت را به اتمام رسانید جلوس او به فیروز کوه در ( 544 هـ ) اتفاق افتاد (1)
طوریکه معلوم است در عصر سامانیان و اوایل غزنویان نامی از فیروزکوه برده نشده است در حدود العالم ( قرن چارم هجری ) تاریخ بمینی ( اوایل قرن پنجم هـ ) قسمت باقیماندهء تاریخ بیهقی ( نیمه اول قرن پنجم هـ ) وزین الاخبار گردیزی ( 421 هـ ) از آن ذکری نرفته است هنچنان جغرافیه نگاران پیشین دورهء اسلامی مانند این خرداد به، اصطخری، مقدسی و این حوقل نامی از فیروز کوه نبرده اند، تنها یاقوت حموی ( 621 هـ ) نخستین جغرافیه نگاری است که مختصر ذکری از این شهر دارد
شهر فیروز کوه قصر های مجللی داشته که یکی هم برکوشک ( کوشک بالا ) بوده است دراین قصر از نظر صنعت معماری، منظره ورواقهای مهندسی خیلی عالی کار شده بود این قصر دارای پنج گنگره هر کدام ( 2 ضرب 3 ) گز از طلا و جواهرات ساخته شده و درآن همای طلا یی که هر کدام به اندازه  یک شتر جسامت داشت بر بالای قصر جا داده شده بود و اینها را سلطان غیاث الدین غوری بعد از فتح اجمیر طور تحفه با دیگر هدایا از طرف سلطان بزرگ غور شهاب الدین غوری به فیروز کوه فرستاده بود ؛ حاصل کرد .  راورتی هم موقعیت فیروز کوه را در همین ساحه و در قسمت علیای هریرود تعیین مینماید  و مرحوم عبدالحی حبیبی برآن است که اکنون جایی به نام کوشک در جنوب غرب منار جام موجود است و کوهیی به نام کوه کوشک دارد. همچنان دو جای به نام ارگ و بازار برکنار شمالی مجرای هریرود به طرف شمال غرب منار جام واقع است و محل فیروز کوه در همین نواحی میباشد.  البته نام جام خود در درهء جام درناحیهء شهرک واقع است، از این همه نکات بالا میتوان نتیجه گرفت که فیروز کوه میان چغچران و تیورهء کنونی بین قسمت علیای هریرود و فراه رود و در نواحی شهرک کنونی موقعیت داشته است .

جام ،  فیروزکوه  نیست !
در طول پنجاه سال اخیر نظریات ضد و نقیض در مورد موقعیت فیروزکوه پایتخت امپراطوری غوری افغانستان انتشار یافته است . موجودیت منار جام بصورت رسمی ؛ در سال 1943 م بار اول بواسطه والی هرات مرحوم عبدالله ملکیار ؛ به کابل اطلاع داده شده بود و مرحوم احمدعلی کهزاد توظیف گردید تا آن منار را از نزدیک دیده و نظریات خود را طی مقاله به مردم و جهانیان گزارش داد . در آن وقت نسبت جریان جنگ دوم جهانی دنباله  موقعیت جام منحیث یکی از پایتخت ها امپراطوری غوری  امکان پذیر نبود . در حقیقت بعد از آن که اندره ماریک با مشاهده منار جام نظریات خود را در یک مجله المانی در سال 1959 میلادی انتشار داد. و صرف با دیدن یک منار در کنار دریای هریرود در منطقه جام ؛ موقعیت فیروزکوه را تعیین و مهر تایید زد .و بدون کدام دلیل علمی آنرا شهر معروف فیروزکوه فکر کرد . (2)  طرفداران وی این نظریه را گسترده تر توضیح دادند . اما عده از دانشمندان هنوز این نظر را مورد شک و تردید قرار داده اند  .

در این مختصر قبل از آنکه به نظریات موافقین و مخالفین این طرح بپردازیم : بیایید خودمان عالمانه متوجه این باریک بینی شویم .
– آیا موجودیت یک منار که احتمالا با در نظرداشت قطعه زمینی که از چند بسوه بیشتر نیست؛ قبول خواهیم کرد شهر بزرگی بنام فیروزکوه در آنجا موقعیت داشته باشد . که شامل ارگ و اردوگاه نظامی با سازو برگ و اشپزخانه و مهمات و دهها مواد یدکی باشد ؟
 – آیا منیحث یک محصل تاریخ و یا شهروند ولایت غور می پذیرید شهر فیروز کوه در میان دو کوه که فقط با راه باریک که تنها شترسواران میتوانند راه کشاید ؛ خواهد بود .
– آیا یکبار نزد خویش تعمق نموده باشید : قوای بزرگی که سرزمین فارس و خوارزم و هند را فتح نمود آنهم به تعداد بیشتراز سی یا چهل هزار نفر عسکر و سرباز ؛ در یک زمان معین با ارابه ها و حمالان و مواد خوراکه و… از این راه باریک چگونه گذشته باشد ؟
– آیا یکبار حدس زده اید :افواج و عساکر برای دفاع از خود و مردم و برعکس برای رسیدن به هند و فارس و دفاع از حملات احتمالی دشمن این تعداد افراد با استفاده از این راه باریک؛  چه زمانی را خواهد گرفت ؛ تا به مقصد رسید ؟
– آیا یکبار متوجه شده اید که شهر به بزرگی فیروزکوه با عمله و فعله آن، خانواده شاهی و اقارب و صد ها خانواده دیگر ( به یادداشت های تیمور لنگ مراجعه شود ) در کجا زندگی داشتند در میان این دوکوه جای بودباش اصلا به چشم نمیخورد ؟
 – آیا با دو خرابه که در بالای کوه در کنار منار جام که احتمالا از ساخته های ساسانیان اند ؛ ما را به موقعیت فیروزکوه  رهنمون مینماید ؟
– آیا آنهاییکه ادعا دارند جام ، فیروز کوه است ، تاریخ این امپراطوری را انقدر کوچک می نگرند که پادشاه و سلطان تنها برای نگهداری خود بیایید درغار ها پنهان شود در حالیکه سلطان نه تنها حفاظت خود و فامیل خویش ، بلکه باید از مردم و لشکریان خویش محافظت نمایند؟
– آیا میتوان موجودیت یک مسجد که به قول طرفداران جام – فیروزکوه که انهم در سیلاب مدهش که نشانی از مسجد باقی نگذاشت چگونه این منار که متصل مسجد بوده ؛ استوار مانده و از آن سیل آسیب ندیده است ؟
– آیا آنچه جوزجانی در طبقات ناصری  از تحایف سلطان شهاب الدین غوری که در بالای گنگره های مسجد نصب شده بود و همای طلایی به بزرگی شتر و ملحقات آن درسرازیر شدن آن سیل که سنگ و تهداب  مسجد را هم باقی نگذاشت و هرکس دراین گیرودار برای زنده ماندن تلاش میکردند آن اشتران طلایی را چگونه نجات دادند تا بعدا سلطان غیاث الدین غوری آنها را برای اعمار مسجد جامع هرات استفاده نمایند ؟

بنابران با در نظرداشت مواد فوق موقعیت فیروزکوه در جام بعید به نظر میخورد و نظریه ماریک و طرفداران او را نمیتوان پذیرفت .

اگر باردیگر به عقب برگردیم نظریه ماریک  عمر طولانی نداشت به زودی توسط دانشمندان دیگری رد شد و جای انرا نظریه لارنس لیشنیک گرفت .اخیرالذکر بنابر مطالعات که در جام و دیگر نقاط ولایت غور انجام داد ؛ تیوره را منحیث پایتخت امپراطوری غوری به جهانیان معرفی نمود . دلایل که او ارایه داشته است با ساخت و ساز شهر های قرون وسطی اسلامی مطابقت دارد . در این جا من در مورد موقعیت و بُعد مسافه  تیوره تا باغ ارم پایتخت « تفریحی » سلطان غیاث الدین غوری صحبت نمیکنم . این مطلب را دانشمندان دیگری هم برشمرده اند . اما موقعیت و توپوگرافی تیوره مورد بحث من میباشد . این شهر بالای تپه های قرار دارد که دریای هریرود و فراه رود از دو کنار آن میگزارد . با درنظرداشت ارگ و مقرامپراطوری غوری در چنین محل مطابقت با ساختمانهای قرون وسطی دارد که تمام شهر ها بالای تپه ها که ساحه دید وسیع داشته و برای دفاع از هرطرف مناسب باشد اعمار گردیده است . مثال های برجسته انرا در داخل افغانستان به خوبی مشاهده کرد : ارگ هرات ( فلعه اختیار الدین ، بالاحصارکابل و دیوار های بالای کوه شیردروازه و آسمایی و دروازه های آن ، ارگ قندوز( کهن دژ) ، ارگ قندهار  و شهر قدیمه قندهار که توسط نادر افشار ویران شد تا دیگر افغانها از آن برای دفاع استفاده نه نمایند ، بالاحصار غزنی و شهر عزنی دوره غزنویان ، ارگ و بالاحصار گردیز و قلعه فریدون در فراه و شهر بلخ و دههای دیگر . بنابران فیروزکوه نیز خالی از این مزایا بوده نمیتواند . با درنظرداشت موقعیت فعلی تیوره ؛ بخوبی میتوان دید  که تیوره – فیروز کوه منحیث مرکز و شهر امپراطوری بزرگ غوری جای مناسب و بهتر از این جای دیگر بوده نمی تواند .
دلیل دیگر که تیوره را منیحث فیروزکوه معرفی میتوان کرد همان مرکزیت قلعه فیروزکوه با دیگر قلاع غور که هرکدام آن در مقطع زمانی حیثیت مرکز و قلعه نظامی را داشت ؛ دارد . دانشمندان این نظریه هم کم نیست فریه فرانسوی که در سال  1845 م  از غور دیدن نموده است قلعه سنگی که در نزدیکی قلعه خیسار و قلعه فخرآباد شهر غلغله بامیان ( از ساخته های ملک فخرالدین شنسبانی ) موقعیت داشته و از آن نام میبرد . قابل یاداوری است قلعه خیسار هم از ساخته های سلطان غیاث الدین غوری 588 – 599 ه- ق است .(3)
بعد از انکه فیروزکوه توسط چنگیز ویران شد حکومت غوریان کرت هرات از قلعه خیسار بیشترین استفاده را برده است . از قلعه های دیگریکه مناسبت های نزدیکی و قرابت  با فیروزکوه داشت .از قلاع مندیش ، آهنگران ، کاسی ، چهل ابدال ، زرنی و… میتوان نام برد . راههای منتهی به این قلاع با مرکزیت تیوره منحیث پایتخت امپراطوری غوری خالی از دلچسپی نیست . امروز هنوز رسیدن به این قلاع با راه قدیمه هزار سال قبل ؛ نشاندهنده ارتباط تیوره با آنها می باشد .
آنچه امروز ما را به این نظریه بیشتر نزدیک مینماید اصطلاح و گویش مردم است که ویرانه های بالای تپه های تیوره را با برج های متعدد به ( غور ) معروف بوده است که در کنارشاخه از فراه رود واقع است و نزدیک به علیای دریای هریرود میباشد . این نظریه را میجر راورتی در ترجمه و تعلیق طبقات ناصری بیان داشته است .
ضمنا هولدج در سال 1884-1885 م وارد غورشد و خرابه های وسیعی تیوره که نزد اهالی به غور معروف و در کناریکی از شاخه های فراه رود واقع است عبارت از فیروزکوه می دانست . ( 4 )
آنچه استاد عزیزاحمد پنجشیری در جغرافیایی تاریخی در صفحه 74 به نقل یاقوت حموی درمعجم البلدان اورده است بیشتر موقعیت تیوره را به مثابه فیروزکوه روشن مینماید :  فیروزکوه قلعه حصینی است آبش از چشمه است .
این نظریه یاقوت را ؛ حمدالله مستوفی در نزهـت القلوب نیز به این شکل اورده است : فیروزکوه قلعه حصین است مابین هرات و غزنین که دارالملک حکام غور و هوایش به سردی مایل است  آبش ازچشمه و مصانع است .(5)
موقعیت امروز چشمه ها و کاریز ها در تیوره نطریات فیروزکوه – تیوره را تقویت مینماید . در حالیکه جام از این قاعده مستثنآ است .
ضمنا حافظ ابرو دراثر خویش واضح نموده است که فیروزکوه تختگاه سلاطین غور بودو تا کنون اثر عمارات ایشان در آن موضع باقی است ، ده مزرعه دارد که حالا معمور است و در ایام سلاطین غور در غایت معموری بوده است . ( 6 )
امروز در مورد اصطلاح ( مزرعه ) رقم دقیق ارایه نشده است اما حافظ ابرو در مورد غور مینویسید که که : غور صد و ده و دویست ، سیصد مزرعه باشد که معمور است . ( 7) که سهم فیروزکوه ده مزرعه میباشد . اما یقینا هر مزرعه چند بسوه نبوده که شما در اطراف منار جام می بینید بلکه هر مزرعه بالاتر از ده جریب و حتی بیشتر خواهد بود که از چشمه ها و مصانع آب میگرفت
قابل یادآوری است کلمه مزرعه به معنی « زمین کشت شده » نیامده است و اگر نه تذکر جداگانه این کلمه معنی نداشت زیرا وجود کشت زار در پهلوی هر دهی از بدیهیات است . دراین جا استعمال مزرعه به معنی  محل مسکونی یادشده است . چنانچه میخوانیم : و برین عرصه قریب هشتصد پاره دیه و مزرعه که به حقیقت هر دیهی از شهری معتبر و هر مزرعه از دیهی بزرگتر با کشت اصناف و اسکان معمور و قایم . (8)
پطروشفسکی از روی حواشی یکی از نسخ مجالس النفایس امیرعلی شیرنوایی در مورد تفاوت ماهیت دیه و مزرعه مینویسد : اگر مساحت دیه به چهار صد طناب ( زمین آبی ) بالغ گردد « قریه » نامیده میشود و اگر مساحت مزبور مسکون باشد و 300 طناب و یا کمتر باشد مزرعه محسوب میگردد . (9)
با این توضیح مختصر از مزرعه حافظ ابرو میتوان نتیجه گرفت که جام گنجایش ده مزرعه را نداشته است به خصوص که مزرعه با « دیه » تفاوت دارد . دهات شامل مردمان قدیمه بوده و اراضی خویش را خودشان کشت مینمودند  درحالیکه مزرعه بعد از اعمار فیروزکوه جدیدا احداث گردیده است و در آن روستاییان و دهقانان به کار گرفته میشدند . شامل املاک فیودالی و تا حدودی وقفی است که مزارعه گر در آن توظیف میگردد. برای مزارعه میتوان دو اصطلاح مسکونی و زراعتی را همراه نمود .   
دور نمیرویم کتاب روضـات الجنات فی اوصاوف مدینه الهرات از معین زمچی اسفزاری که امروز با چاپ های متعدد در تمام کتابفروشی ها موجود است در مورد غور مینویسد: در قدیم الایام غور عظیم معمور بود ، عمارات رفیع و قصور بدیع و قلاع منیع داشته و همیشه دیار از لوث بدعت و ناشایستگی ها پاک میبود …. (10 )
با این کلمات روضات الجنات متوجه شویم : ایا امکان آنهمه ابادی های که شمرده است در اطراف منار جام و حتی در جام وجود داشته باشد . به خصوص انانیکه از نزدیک این محل را دیده اند امکان اعمار این همه ساخت وساز وجود داشت .یقینا جواب تان « نی » خواهد بود  پس روی چه منظور اصرار در موقعیت جام – فیروزکوه دارید .
فراموش نکنیم آنچه در طبقات ناصری آمده است که فیروزکوه دارای دو دروازه ترایین و ریگ پست بوده است . این جمله کوتاه نشاندهنده فیروزکوه بزرگی را نمایندگی دارد که دارای دروازه ها میباشد . (11)
برای اثبات این مطلب ؛ یکی از مآخد که مربوط قرن 15 میلادی است و خود شخصا فیروز کوه را دیده است و برای فتح فیروزکوه یا فیروز آباد  و آنهم راه دور ودرازی را طی نمود استفاده نمایم . این فرد همان تیمور گورگان  مشهور به تیمورلنگ است . موصوف فتوحات و یادداشت های خود را به زبان ترکی نوشت بعدا به زبانهای مختلف ترجمه شد . در یکی از ترجمه های دری – فارسی که از زبان فرانسوی است یادداشتهای وجود دارد که ما را به مرکز امپراطوری غوری ها رهنمون میسازد :
تیمور که برای انتقام گیری از کشتار دوصد و پنجاه طلایه ( پیشقراولان ) خویش راه فیروز کوه را گرفت از جنوب  اسکندر ( قندهار)  و بعدا بامیان که در آن زمان متصل غور بود وارد فیروز کوه شد . تصویر که او از فیروزکوه ارایه میدارد در ضمن نبرد با غوری های است که : بنابر نوشته تیمور سواران غوری بعد از کشتار افراد تیمور در بیرجند اسپ های انها را گرفته و به طرف فیروزآباد ( فیروزکوه ) رهسپار شدند و انها از کنار آب که یقینا همان دره هریرود است ؛ ره گشوده اند تا کم آب نشوند . هنگامیکه تیمور به طرف غور حرکت نمود فصل خزان بود . تیمور خود اعتراف میکند که : « ….. بعد از ورود به اسکندر من وارد کشوری شده بودم که میباید در هر فرسنگ انتظار خصم راداشته باشم. من نسبت باوضاع کشوری که وارد آن شده بودم آشنائی نداشتم … ( 12 )
در مورد فیروز آباد مینویسد که : « … وقتی شهر(فیروزآباد) نمایان گردید هوا بشدت سرد بود اما برزمین برف دیده نمیشد.من ازمشاهده آن شهر که بالای تپه ومحصورازیک حصارسنگی بفکر فرورفتم.چون پیش بینی می نمودم که محاصره فیروزآباد خیلی طول خواهد کشید ومن نمیتوانم حصار شهررا ویران کنم فکراینکه خود را ببالای تپه برسانم مرا بخود مشغول میکرد چون میدانستم .صعود ازآن تپه اشکال دارد.اما درپای تپه چشم من بیک قشون افتاد ومعلوم شد که(ابدال کلزایی) درآنجا برای نبرد آماده شده است ….
اگراین قشون بشهر فیروزآباد برود ودرپناه حصارسنگی قرار بگیرد ما برآن غلبه نخواهیم کرد مگربعد ازگذشتن یک یا دوسال ازمحاصره شهر. بافسران فهمانیدم که فیروزآباد شهری است سرد سیری وسکنه شهر مثل تمام سکنه مناطق سرد سیری عادت دارند که آذوقه وسوخت زمستان را یکجا فراهم می کنند واینک تمام خانه های شهرپرازآذوقه وسوخت است واگرما مجبور شویم که شهررا محاصره نمائیم مدافعین که آذوقه دارند ازپا درنمی آیند. ما نباید مجال بدهیم که سربازان(کلزایی) ازمیدان جنگ خارج شوند و  بشهربروند وبدون توجه بمیزان تلفات باید امروز جنگ را خاتمه بدهیم .
تیمور با مهارت های جنگی و داشتن باروت که غوری ها از آن بی خبربود و یا احتمالا فکر نمیکردند که در جنگ تن به تن از آن استفاده شود آرایش جنگی شان متزلزل شد، اما مقاومت را ادامه دادند تا اینکه : تیمور تصمیم گرفت تا به طرف شهر برود و خود را بالای تپه برساند و دروازه شهر را با باروت انفجار دهد .
« …. برای من اشکال نداشت که بعد ازفرود آمدن شب. درپای شهرفیروزآباد بسرببرم ومنتظر روزدیگرباشم. من خیمه ای داشتم از نمد ووقتی آن خیمه افراشته می شد ودرخیمه رامی بستم درون خیمه گرم میگردید که گوئی فصل تابستان است. ولی یک سردارجنگی باید غم سربازان خود رابخورد ودرفکرخویش نباشد زیرا سردار بدون سرباز آنهم درکشورخصم محکوم بنابودی است. من میدانستم که هرگاه سربازان من. شب زمستان را دربیابان بسرببرند خود واسپ شان بهلاکت میرسند وعزم داشتم قبل ازاین که هواتاریک گردد خود رابه شهر برسانم 
لذادرحالی که جنگ بین سواران من وسواران پیاده(ابدال کلزایی) ادامه داشت با عده ای ازسربازان که کیسه های باروت دردست داشتند راه شهر را پیش گرفتم. ازبیابان.یک جاده سربالا بسوی شهرمیرفت ومن وسواران بتاخت ازآن جاده بالا رفتیم وچنان شتاب داشتیم که وقتی به بالای تپه رسیدیم اسپ ها ازنفس افتاده بودند. هیچکس ازشهردفاع نمی کرد ولی سکنه شهروقتی نزدیک شدن مارا دیدند دروازه فیروزآباد را بستند.   
با مطالعه "سرگذشت تیموربه قلم خود او؛ درمی یابیم که موصوف برای باراول شکست موقتی خود را می پذیرد . اوباراول است که درمقابل جنگجویان غوری خود راعاجزمی بیند وتکتیک نظامی شان را تائید میکند

اما تیمورمیدانست باگذشت شب نمی تواند پیروزی بااوباشد سردی هواومقاومت غوریان یکجا

گردیده ؛ شکست اورا حتمی می ساخت اما دست یابی اوبااستفاده جدید ازباروت جرئت حمله مجدد را به وی میسرساخت ….

وقتی به دروازه شهررسیدیم سوارانی را که بامن بودند سه دسته کردم دسته ای را مامورنمودم که ازاسپ ها فرود بیایند وباسرعت زیاد زیردروازه شهرچند حفره بوجود بیاورند دسته دیگررامامورکردم  که  مواظب حصارباشند وهرکس را خواست برسربازان ما سنگ ببارد با تیر بزنند. دسته سوم مامورشدند که مواظب عقب باشند چون بعید نبودکه (ابدال کلزایی) بعد ازاین که فهمید ما بطرف شهررفته ایم عده ای ازسربازانش را عقب مابفرستد تامارا به هلاکت برساند
چند نفرکه بالای حصارنمایان شدند هدف تیرسربازان من قرارگرفتند. معلوم میشد که رسیدن ما پشت دروازه شهر. برای سکنه فیروزآباد. غیرمنتظره بود وآنها انتظار نداشتند که ما به دروازه شهربرسیم وتصورمینمودند که پادشاه (غور) درپای تپه جلوی مارا خواهد گرفت.زیرا با این که ما را پشت دروازه میدیدند برای نابود کردن ما اقدامی موثربعمل نمی آوردند. معهذا من پیش بینی میکردم که بعد ازورود بشهر جنگی خونین بین ماوسکنه فیروزآباد درخواهد گرفت. زیراسربازان (کلزایی) که سربازان مرا با تلوار نصف کردند سکنه همان شهربودند وهنوزعده ای ازهمان سربازان درشهروجود داشتند که می توانستند برای ما تولیداشکال کنند ….
به سربازان تفهیم نمودم ؛ بعد ازاین که وارد شهرشدند با صدای بلند اذان بگویند این که نزد (کلزایی) ها اذان نشانه صلح است وچند تن ازسربازانم مامورشدند پس ازورود { به} شهر جارچی شوند وجاربزنند که جان ومال و ناموس سکنه شهر درامان است واگرمقاومت نکنند کسی باآنها کاری نخواهند داشت سربازانم کیسه های باروت راکه باخود آورده بودند در حفره هائی که زیردروازه بوجود آمده قراردادند وآتش زدند ودروازه شهر با صدای هولناک تپه را لرزانید  و درهم شکست وفروریخت وسربازان من آذان گویان وارد شهر شدند …
سربازان من که وارد شهرشدند میباید ارگ شهررا بتصرف درآورند وهرجا را که برای  سکونت  سربازان مفید است اشغال نمایند. خود من وارد شهرنشدم زیرا درپای تپه هنوز جنگ جریان داشت  ….
بعد ازاینکه مطمئن شدم جنگ خاتمه یافته وارد شهرگردیدم وقدم به ارگ نهادم زنها وفرزندان (ابدال کلزایی) را ازارگ بیکی ازخانه های شهرمنتقل کردند وکسی مزاحم آنها نشد زیرا من گفته بودم که جان ومال وناموس کسانیکه درشهرهستند مصون است. بعد ازاین که ارگ راازنظر گذرانیدم گفتم که درآنجاچراغ وآتش  بیفروزند  وازارگ خارج شدم تا محل های سکونت سربازان خود را وارسی نمایم
مسجد شهرراکه مسجد بزرگ بود وهمچنین عده ای ازخانه های وسیع را اختصاص بسکونت سربازان که دربین آنها مجروح فراوان بود دادم وامرکردم که ازسوخت موجود درشهربرای گرم کردن آن اماکن استفاده نمایند وبه سربازانم غذای گرم بخورانند پس ازاینکه اطمینان حاصل کردم که سربازانم جای گرم دارند و مجروحین مورد مداوا قرار میگیرند وبرای اسپ ها اصطبل وعلیق فراهم گردیده به ارگ مراجعت نمودم و درطالار{تالار} آن نشستم
وسط تالاریک منقل بزرگ پرازآتش نهاده بودند وچند مردنگی تالارراروشن میکرد.(مردنگی عبارت بود ازیک چراغ شبیه "لاله بزرگ" که فتیله ای وسط آن درروغن می سوخت وحباب شیشه ای استوانه ای شکل آن فتیله را احاطه میکرد .مترجم) ( 13 ) 
این یادداشت های تیمور به خوبی میرساند که فیروزکوه ( فیروزآباد ) نه در بلندی یک کوه با دو ویرانی سنگی احتمالا همان ارگ دختر که نه مساحت و نه موقعیت آن به ارگ میماند و یک منار در معرض سقوط موقعیت داشت . نه در جام ایکه ماریک و طرفدارانش آنرا عنوان مینمایند . بلکه فیروزکوه پایتخت امپراطوری غوری ها بالای تپه های تیوره که امروز ما شاهد آن هستیم موقعیت داشت . نکات کلیدی که تیمور نام برده است که :  
– موقعیت شهر فیروزکوه است بالای یک تپه با وجودیکه برا ی اطفال صعب العبور است اما اسپ ها با سرعت بلند میشود .
– دیوار قلعه و شهر فیروزکوه است که در بالای آن سربازان برای دفاع اماده بودند و موجودیت دروازه شهر است که توسط تیمور با باروت تخریب گردید .
– ارگ فیروزکوه است با تالار بزرگ .
– مسجد بزرگ که گنجایش صد ها نفر را داشت .
– منازل و قلعه های داخل شهر است که مردم زندگی عادی خویش را پیش میبردند .
– تپه که بالای آن شهر فیروزآباد ( فیروزکوه) اعمار شده بود ، مقابل خویش دشت وسیع داشت که کم از کم بیشتر از 4 یا 5  هزار نفر با هم در نبرد بودند  .
– تیمور ادعا میکند که تپه را دور زده تا افراد ابدال کلزایی هنگام بالا شدن وی به بالای تپه متوجه نشود .

این نکات خود بیانگر آنست که دره باریک جام و هرویرد ؛ فیروزکوه بوده نمیتواند . نه محل به آن وسعت برای نبرد دارد که آن تعداد افراد در یک وقت در زدو خورد مشغول باشد  و نه اطراف منار جام و نه ویرانه های قلعه دختر… در بالای  کوه محل بودباش یک شهر را احتوا میکند .

 اما یک نکته را نمیتوان از یاد برد که ؛ امپراطوری غوری ها برای استحکام قدرت خویش و جلوگیری از حملات بیرونی و استوار نگاه داشتن امنیت داخلی ؛ تمام راه های را توسط برج های ترصدی و تهانه های دارای اهمیت نظامی محافظت مینمودند چنانچه یک سلسله برج های خشت خام برفراز تپه ها جهت حفاظت راه ها ساخته بودند همچنان قلعه های دفاعی و نظامی محل مناسبی برای نگهداری زندانیان سیاسی بوده است . (14)
اما امکان آن میرود که از این خرابه های بالای منار جام منحیث یکی از محل ترصد و حفظ امنیت دره هریرود استفاده شده باشد.
در این جا لازم به یاداوری است که دریای هریرود در طول تاریخ بنام دریای فیروزکوه مسما نبوده است آنانیکه ادعا دارند قاتلین سلطان غیاث الدین محمود از آب فیروزکوه عبور نمود . فراموش نموده اند که دریای ایکه در تیوره جریان دارد . نام خود را در آن وقت از همین شهر فیروزکوه گرفته باشد  .

کاربرد نام فیروزکوه در تاریخ :
 بنابر قول منهاج السراج جوزجانی در طبقات ناصری فیروز کوه از ساخته های قطب الدین محمد ملک الجبال میداند بنابر قول جوزجانی بعد از وفات ملک عزالدین حسین  ملک قطب الدین که سهم حکمروایی وی ولایت ورسار ( ورساد یا ورشاد ) بود  برای گسترش سلطنت و مرکز با صلابت که شآن  حکمروایی را به نمایش بگذارد در صدد محل بزرگتر و سدید تر شد بنا « موضعی طلب کند تا قلعۀ حصین وموضعی شگرف بنا کنند که مر حضرت را شاید. به اطراف ، معتمدان فرستاد تا رآی او بر موضع فیروزکوه قرار گرفت وقلعه وشهر فیروزکوه را بنا فرمود .  اما ازتقدیرات آسمانی میان ملک الجبال –  که به فیروزکوه بود – ودیگر برادران مناقشتی افتاد ، ملک الجبال ازبرادران خشم کرد وبه طرف غزنین رفت . . . این ملک الجبال ازحسن وجمال نصیبی تمام داشت ومروت به کمال. چون به غزنین رسید ، دست بذل ومروت برکشاد ومحبت او دردل خلق به حکم الانسان عبیدالاحسان ، بیخ زدن گرفت ومستحکم گشت. خلق غزنین اورا دوست گشتند.  جماعت حساد بروی بیرون آمدند وازوی به سمع بهرام شاهی رسانیدند که به نظرخیانت درحرم پادشاهی می نگرد واموال بذل می کند تا برپادشاه خروج کند.بهرام شاه فرمان داد، تااورا درخفیه شربت مهلک دادند وبه رحمت حق پیوست. اوراهم به غزنین دفن کردند وخصومت ومکاوحت بدین سبب، میان خاندان محمودی ودودمان شنسبی  و آل ضحاک ظاهرشد. (15)

فیروزکوه  بعد ازکشته شدن ملک  الجبال  مهمل گذاشته شد اما بنابرقول جوزجانی می نویسد
چون ملک الجبال به غزنین رفت وعمارت شهر فیروزکوه مهمل گذاشت ، سلطان بهاالدین ازسنگه به فیروزکوه آمد وشهر راعمارت کرد وآن بناها وقصرسلطنت را به اتمام رسانید وقلاع غور بنافرمود . . . و جلوس او به فیروزکوه در سنۀ اربع  واربعین  وخمسمائه 544 ه- ق بود. چون حضرت فیروزکوه به فرمان او عمارت پذیرفت . چهارقلعه حصین در اطراف ممالک غور و گرمسیر و غرستان و جبال و هرات بنا فرمود، و قصر کجوران گرمسیر و غور و قلعه شورسنگ بجبال هرات و قلعه بندار بجبال غرستان و قلعه فیروز میان غرستان و پارس . (16)
این بار اول است نامی از فیروز کوه در یک اثر تاریخی به چشم میخورد و جوزجانی از آن یادآوری کرده است . بعدا مؤلف تاریخ فرشته از فیروزکوه نام میبرد: ملوک غور و غزنین و اول ایشان قطب الدین محمد است و به ملک الجبال اشتهار دارد و داماد بهرامشاه غزنوی است و فیروزکوه را بنا نهاده، دارالملک ساخت و جهت شکارگاه قریب دو فرسنگ از دو طرف دیوار کشیده جا به جا قصر های ملوکانه ساخت روش سلاطین بزرگ پیش گرفت . (17)
جملات فوق نشان میدهد که ملک الجبال برای ایجاد شهر فیروز کوه در میان کوهها سرگردان نبود بلکه جای مناسب که اقتدار او را به نمایش بگذارد؛ شد . بهترین گزینه همان بلندی های تیوره است که تا امروز بقایای زیادی از آن برج ها در گوشه و کنار آن دیده میشود . انانیکه مدعی اند که ملک الجبال برای دفاع از حملات دشمنان به خصوص غزنوی ها به جام در ارتفاعات فیروزکوه ؛ پایتخت را ایجاد نمود باید اظهار داشت که ملک الجبال به خاطر این دفاع درغارها پنهان نمیشد بلکه در کنارمردم خویش ( فرق نمیکند شامل چه تعداد بوده )  سلطنت خویش را به پیش ببرد .و فرشته بخوبی نوشته است که دو دیوار به مسافت دو فرسنگ اعمار کرد و قصر های ملوکانه ساخت .
ابوالفدا به نقل از دارالمشترک در تقویم البلدان آورده : پیروزکوه به معنی کوه سبز است و آن قلعه ای است استوار و دارالملک جبال غورباشد . غور بلادی است میان هرات و غزنه ، آنجا قرارگاه آل سام از ملوک غور و در جای دیگربه استناد ابوسعید مینگارد: قاعده غور شهرفیروزکوه است .(18)
نکته بارزی که جام ، فیروزکوه نیست . تا امروز هیج یکی از نویسنده گان و مؤرخین این ادعا را نداشته است که فیروزکوه را قطب الدین ملک الجبال در جام اعمار نموده است . نه منهاج السراج و نه فرشته و نه حمدالله مستوفی و حتی مؤرخین دوره تیموریان هرات و آل کرت غور . فیروزکوه شهر جدید ی بود که با تصمیم ملک الجبال یکی از فرزندان هفتگانه ملک عزالدین در تپه های تیوره احداث و بنابر وفرت سنگ در غور قلعه مزبور از سنگ اعمار شد . بنابران آنرا حصار کوهی خواند . فیروزکوه که تاریخ گواه برانست خیلی زیبا و مزین به ارگ و قصر های مجلل و باشکوه بوده است . یقینا حملات چنگیز انرا به ویرانه مبدل نمود اما بقایای آن  دوباره ترمیم و با ورود تیمور شگوفایی از خود به جا گذاشته بود .

 

منهاج السراج هرگز منار جام را ندیده است !

جوزجانی در هیچ جای از طبقات ناصری از منار جام که با گذر زمان در حدود 800 سال هنوز استوار است . نام برده باشد .زمانیکه ما در هر مطلب نقد و انتقاد داریم  و سنگ طبقات ناصری را برسینه میکوبیم . آیا این کتاب را ورق زده اید و یا خط خوانی نموده اید ؟ که هرگز نگفته است فیروزکوه – جام ویا جام – فیروزکوه . آیا باور دارید که جوزجانی در قصر فیروزکوه در حرم سلطانی تولد( 589 هـ ق )  و نشونما نمود و درس خواند و بالاخره جوان شد اصلا با تمام مزایای خویش هرگز از منار جام صحبت نه نموده است . احیانا اگر فیروزکوه جام میبود و جوزجانی ؛ کم از کم روز پنج وقت نماز را در مسجد فیروزکوه – جام  میخواند چگونه امکان داشت از آن در گوشه ایی از طبقات ناصری نام نبرد . ویا از مسجد فیروزکوه با طول و عرض آن با شگوفایی و گنگره ها و … صحبت مینماید . در حالیکه منار حداقل 35 مرتبه از قد منهاج السراج بلند بود ؛ نام نبرده است . به خاطریکه هرگز منهاج السراج ؛ منار جام را ندیده است . موصوف در مسافرت های خویش اصلا طرف هرات نیامد . اولین سفر او به بست بود( 613 هـ ق ) و از آنجا به رسالت سیستان نزد ملک یمین الدین بهرام شاه میرود . و بعدا زمانیکه به هند مسافرت نمود از طریق جنوب ؛ غور را ترک نمود . باید بپذیریم که جوزجانی دره هریرود که منار جام در قلب آن قرار داشت ندیده است . موصوف مسافرت های در شرق غور داشته است . تولک را بار اول درسال  ( 617 هـ ق ) و بار دوم در سال ( 620 هـ ق )  ، گزیو و تمران ( 618 هـ ق ) و قلعه خیسار ، قهستان و فراه و سیستان بدید . در سال (624 هـ ق ) بعد از بودباش در قلعه خسیار به غزنه آمد و بالاخره از طریق دره گومل و وادی دره دریای سند به بنون و از آنجا به اچه رفت .

جوزجانی که خود در فیروز کوه تولد شده بود چگونه مناری که با چنان عظمت که مقابل اش قرار داشت چشم بپوشد و  دریگانه  اثر خویش طبقات ناصری از آن نام نبرد . و یا اینکه با وجودیکه در دامن این خانواده بزرگ شد چگونه امکان دارد از بزرگترین اثر تاریخی – دینی این دودمان در کتاب خویش چشم بپوشد . فقط یک دلیل است که جام ، فیروزکوه نبود . و این منار ضمیمه مسجد بزرگی فیروزکوه نیست . ورنه جوزجانی  این بزرگترین دست آورد تاریخی غیاث الدین محمد سام را امکان نداشت که در طبقات ناصری با آب وتاب انعکاس نمیداد .

پس نتیجه میگیریم که جوزجانی؛  که در طول زندگی طفولیت و جوانی و حتی تا رسیدن به مناصب سفیر ؛ یکبار هم از این محل دیدن نکرده است . روی این منظور به یقین جام ؛ فیروزکوه نیست .

دلایل اعمار منار در تقاطع دو دریا :
سلطان غیاث الدین محمد سام با دید و خاطرات سیستان و منار سیاه پوش آن به این نتیجه رسیده بود تا یکی از یادگارهای خویش را در محل اعمار نماید تا تآثیرات آن به اقصی ملل برسد .
دره هریروده زاده همان دریای بزرگی است که از نقاط مرتفع کوه بابا درلعل وسر جنگل از دره‌های خوک کشته سرچشمه گرفته است ، اصلآ ساحه آب بخش هریرود وبند امیر بوده ولایت غور را از بامیان جدا ساخته معاونین اولی هریرود عبارت اند از دریای لعل وسرجنگل که هردوی آن در حصه دولت یار باهم یکجا شده به استقامت غرب، از قلب شهر چغچران شمال منار تاریخی( جام ) کمنج دره تخت چشت واوبی جریان می‌یابد. از آنجا به طرف هرات و سرحد ایران و جریان خویش را طی میکند تا به ترکمستان فعلی میرسد .
از نظر تاریخی هریرود همان ( راه ادویه ) است که از هند آغاز و تا هرات امتداد می یافت وبه راه ابریشم وصل میگردید .این دره در طول تاریخ مسیر کاروان های تجارتی را مسیر میداد و در دو طرف آن شهرهای اعمار و یا مردمانی مسکن گزین شدند تا مواد و لوازم دستی خویش را با کاروانیان فوق به ره ابریشم برسانند .
از جمله شهرهای بزرگ که در این مسیر قرار داشت لاهور و پشاور و ننگرهار و کابل وغزنی و بامیان و غور و هرات بود . البته این مسیر با شترسواران به اسانی طی میگردید . آب و خار و سبزه به آسانی دستیاب میشد .
یکی از دلایل ایکه سلطان غیاث الدین غوری را واداشت تا این منار را دراین دره اعمار نماید یقینا همین موقعیت دره هریروده به مثابه راه تجارتی بوده است . باید خاطرنشان نمود راه که بامیان و غور را به هرات وصل مینمود همین راه بوده است . روی این منظور سلطان تصمیم به چنین یادگار بزرگ زده است . فراموش نکنیم سفرا که ازبغداد و ماورالنهر وارد هرات میگردیدند تماما این دره باریک را طی مینمودند و با دیدن این منار به حیرت می افتادند بنابران در بازگشت ؛ خاطره این منار را با خود در سرزمین های خویش حکایت مینمودند .
ثانیا آنچه مؤرخین عنوان نموده است که این منار را به خاطر کامیابی های فتوحات هند اعمار نموده است بعید به نظر میآیید چون در هیچ یک از کتبه های منار از چنین موفقیت نام برده نشده است . ضمنا در قرون وسطی و ماقبل آن ؛  تمام آبدات تاریخی ارتباط به اعتقادات دینی داشته تا سیاسی و نظامی . مانند بت های بامیان ، و معابد هده و لوگر و قندهار و سرخ کوتل ….منار های سلاطین غزنوی و منار جام و منار های هرات همه صبغه دینی داشته دارد .
ثالثا بارزترین انگیزه که سلطان غیاث الدین محمد سام غوری را واداشت تا منار را دراین دره اعمار نماید همان روش و تسامح مذهبی و دینی موصوف بوده است . سنگوپتا محقق و باستان شناس هند در مورد آبدات  باستانی افغانستان ، میگوید منار جام در ساحۀ آباد شده که  برای جمعیت یهودی و یا عبری افغانستان مقدس بوده است. در میان قریۀ جام ومنار، قبرستان یهودیان وجود دارد، منطقۀ مذکور بنام کشکک یاد میشود. بناّ تا سلطان غیاث الدین غوری به احداث چنین یک بنای با عظمت ، کنار دریای هریرود، در یک درۀ دور از چشمدید و منطقۀ زیست مردم  و محاصرۀ تنگ کوه های صعب العبور بلندِ  تا ۲۳۰۰ متر مرتفع ، که اطراف آنرا چند دیوار پخسه یی و یک ذخیرۀ آب گرفته و ظاهراً آثاری از تمدن و زندگی در اطراف آن نمی باشد؛  اقدام نماید.احتمال می رود به دلیل مقدس بودن برای اقلیت یهودی غور؛ منار اسلامی جام درینجا اعمار شده است. درج سورۀ نزده قرآنکریم در رویکار منار نیز به همین سبب میباشد .این سوره در مورد بی بی مریم است و تولد بدون پدر عیسی ع از رحم وی و نیز ازپیامبران ؛ ابراهیم ع ، اسحق ع و یعقوب ع نامبرده است  که توسط الهام خداوند ج رهنمایی شدند. همچنان در این آیات برای آنانکه به اسلام ایمان می آورند مزایای بهشت و

برای کسانیکه معتقد به ایشان نبودند، بیم از دوزخ وعده داده می شود . (19)
سلطان غیاث الدین در پهلوی آنچه در بالا آمده است این جامعه اقلیت یهودی؛  که اقتصاد فیروزکوه و هرات را بدست داشت تفهیم نماید که دین اسلام  با وسعت و کامل بودن خویش ، بیگانه از ادیان سماوی گذشته نیست . موصوف میخواست با این انگیزه جامعه مسحیت و یهودی را به خود و جامعه اسلامی نزدیک سازد و آنها را تشویق نمایند تا در شناخت دین اسلام دیر نکنند .

پایان سخن :
دانشمندان و محققین آنچه راجع به موقعیت فیروزکوه برشمرده اند قابل درک و مباحثه است . این متن با درنظرداشت اثار و اسناد تاریخی یکبار دیگر بر موقعیت فیروزه کوه – تیوره  پافشاری دارد . و انچه دلایل که نزد من موجود بود ارایه شد . راه مباحثه باز است . زمانی تحقیق پایان نیافته است . درست است جنگهای 36 ساله تحقیقات باستانی شناسی را کند نموده است اما هنوز امید باقی است که اثار و مواد بدست اوریم تا تاریخ امپراطوری غوری هارا فروزان تر تجلی دهد .
من ادعا ندارم که این مطالب پایان کار ما است هر دانشمند نظرات خود را دارد . اما انچه مینویسیم با دلایل و اسناد باشد . اسناد و حقایق تاریخی را با احساسات و وابستگی های قومی و ملی و ولایتی تحریف نکنیم . آثار قدما را بازنویسی نکنیم و به امانت نویسنگان دستبرد نزنیم  و به دلخواه خویش تغییراتی نیاوریم . شاید تغییراتی اندکی ؛ گناه بزرگی تاریخی باشد که در حق مؤلف و کتاب های قدما انجام میدهیم . آنچه دیگران تحریف نمودند آن عمل را نباید دوباره تکرار کرد . از خود داستان درست نکنیم . دلایل نویسندگان را باید گوش نمود و به پاسخ پرداخت . در غیرآن تلاش نکنیم تا افکار عامه را با یادداشت های خویش مغشوش نمایم . هر نوشته ما خدمتی به تاریخ گذشته ما باشد تا در لابلای آنها جوانان ما راه باز نمایند و در اعمار جامعه عاری از تفاوت ها و تبعیضات اقدام نمایند .
 

منابع و مآخذ :

1 –  جوزجانی – منهاج السراج ، طبقات ناصری ، ج اول ، تحشیه و تعلیق و تصحیح از پوهاند عبدالحی حبیبی ، کابل ، 1342 هـ ش ، ص 337 .
2 – ماریک – اندره ، منار جام  ، ترجمه : شاه علی اکبر شهرستانی، مجله ادب ، ش اول ، س 1354 هـ ش ، ص 97 – 99 .
3 – پنچشیری – عزیزاحمد ، جغرافیایی تاریخی غور، پوهنتون کابل،1360 هـ ش، ص 93 .
4 –   پژواک – عتیق الله ، غوریان ،  کابل ، 1345 ،ص 11 . همچنان رک : شهر های اریانا ، مجله اریانا ، ش 9 ، سال سوم و هکذا:  سالنامه افغانستان ، سال اول ، 1312 هـ ش ، مقاله : غوریان از نعیمی .
5 –  مستوفی – حمدالله ، نزهة القلوب ،به اهتمام محمد دبیرسیاقی ، تهران ، 1346 هـ ش ،  ص 179 .
6 – حافظ ابرو – شهاب الدین ، جغرافیایی حاافظ ابرو ،( ربع خراسان ) به اهتمام و حواشی رضا مایل هروی ، تهران ، 1349 ، ص 30 – 31 .
7 – حافظ ابرو ، ایضا ، ص 29 .
8 – پطروشفسکی ، کشاورزی و مناسبات ارضی در ایران عهد مغول ، مترجم کریم کشاورز ، ج اول ، تهران ، ص 556 ، سال 1354 هـ ش .
9 – سیستانی – محمد اعظم ، نظام بهره داری از زمین در افغانستان قرون وسطی ، کابل ، 1362 هـ ش ، ص 82 – 80 .
10 ­– اسفزاری – معین الدین ، روضات الجنات فی اوصاف مدینة الهرات ، چاپ سیدکاظم امام ، تهران ، 1347 هـ ش ، ص 355.
11 – جوزجانی ، اثر قبل الذکر ، ج اول ، ص 378 .
12 – تیمور- امیر ، منم تیمور جهانگشا ، گردآورنده : مارسل بریون  (سرگذشت تیمورلنگ بقلم خود او) مترجم . ذبیح الله منصوری ، کتابخانه مستوفی ، تهران ، 1382 ، ص 229 .   
13 – تیمور ، ایضا ، ص 229 – 240 .
14 – جوینده – میراحمد ، مترجم : باستان شناسی افغانستان ، تالیف : الچین و هموند ، مجله هرات باستان ، ش 2 ، کابل ، 1361 هـ ش ، ص 24 .
15 – جوزجانی ، اثر قبل الذکر ، ج اول ، ص 335 – 336 .
16 – جوزجانی ، ایضا ، ص 337 .
17 – هندوشاه – محمد قاسم ، تاریخ فرشته ، ج اول ، تصحیح و تعلیق و توضیح از دکتر محمد رضا نصیری ، تهران  ،1387 ، ص 198 .
18 – ابوالفدا – عمادالدین ، معجم البلدان ، ترجمه : عبدالمحمد آیتی ، سال 1349 ص 541.
19 – سنگوپتا – آر ، قطب منار « قطب منار، آیا درساختمان قطب منار تاثیر افغانی موجود  بود؟ » دی تایمز آف اندیا ،   30 جولایی 1978 ، مترجم استاد شاه محمود محمود ، مجله باستان شناسی افغانستان ،کابل ، ش 2 ، س  1358 هـ ش .