آرشیف

2019-10-17

علم عبدالقدیر

فلسفه رسالت اتمام حجت است
رسالت پیامبران در دنیا رسا ندن پیام خدا به بندگان او بمثابۀ اتمام حجت است وگرفتن حساب ودادن جزا بخاطر عدم پذیرش  دعوت وعقیده از صلاحیت پروردگار است نه پیامبران وپیروان شان..خداوند ج در دسا تیر متعدد به پیامبرش ابلاغ مینماید که
(فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ؛) [۹] ترجمه: ای پیامبر ! تو عهده ‌دار رسالت و ابلاغ احکام الهی به مردم هستی و رسیدگی به حساب آنان به عهده ما است.». یعنی  مسئولیت تو تنها تبلیغ ورساندن پیام  واحکام خداست ، آنانکی نمی پذیرند وتمرد می ورزند جزائی شان  نیز بر عهدۀ ماست.لذا هیچکس بخاطر پذیرش عقیده ودین مجبور نمی شود چون باز گشت همه بسوی خداست و این خداست که برای منکرینش در ر.ز قیامت جزا میدهد.این مسئله در سورۀ غاشیه بصورت تفصیلی بگونۀ ذیل بیان شده است.
(افذکر انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر الا من تولى و کفر، فیعذبه الله العذاب الاکبر، إن إلینا إیابهم ٍ ثم إن علینا حسا بهم)
ترجمه:پس تذكّر بده ای پیامبر ، چون تو تنها  تذكّر دهنده‌اى، و بر آنان سيطره و تسلّطى ندارى (كه  ایشان را به ايمان آوردن مجبور سازی).مگر آن كس كه روى گرداند و كفر پيشه كرد پس خداوند خودش او را به بزرگترين عذاب مجازات مى‌كند.) یقینا بازگشت آنان به سوى ماست. آنگاه حسابشان هم بر ماست.) آیه های سوره غاشیه بما درس میدهد که  اجبار در تحمیل عقیده از منظر دین مردود است وهر کس باید با اراده واختیار خود بخدا باور داشته باشد وبرضا ورغبت خویش عمل کند چون بر جبر واکراه حکم شرعی مر تب نمیشود خداوند ج به پیغمبر ش می گوید که تو با تبلیغ ، انذار وتبشیر حس خدا جو ئی را که فطرتا در وجود هر انسان خفته ونهفته است بیدار کن (فذکر انما انت مذکر )وظیفه تو تذکر دادن است، لست علیهم بمصیطر تو مسلط بر آنها نیستی یعنی وظیفه تو این نیست که مردم رابه جبر و زور به سوی دین بیاوری.اگر مردم گوش نکردند و اطاعت نکردند تو مسئولیت آنها را نداری..ان الینا ایابهم ثم ان علینا حسابهم .خواهی نخواهی باز گشت شان بسوی ماست وما بحساب شان می رسیم.
عدۀ استثنا را به سیطره  وتسلط راجع کرده اند  گو اینکه  کسا نیکه تمرد ورزیده اند تسلط بالای شان توسط جهاد محقق میشود که با  ملا حظه ودرک مفا هم آیه های بعدی ضعیف به نظر میآید چون خداوند ج میفر ماید یقینا بر گشت شان بسوی ماست وحساب وکتاب شان هم بر ماست پس استثنا به تذکر راجع میشود نه تسلط .یعنی کسیا نیکه تمرد کردند وکفرورزیدند  تذکر برای شان سودی ندارد  وکفر ورزید خداوند ج عذابش میدهد ومرجع ومأب هرکس بسوی اوست. رسالت پیامبران تنها براى اتمام حجت است و وقتى پیام رسید ولی هیچ اثرى نکرد دیگر تذکر لازم نیست,  خداوند ج به حضرت موسی وهارون فرمود  شما حتی فرعون را به شکل نرم به پذیرش دین خدا دعوت کنید (فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى) با فرعون به نرمى سخن بگویید شاید پند گیرد یا بترسد. ااما اگر پیام به ایشان رسید و آنها رو برگرداندند و کفر ورزیدند دیگر ادامه تذکر لازم نیست چون  مو عظه بى اثر است. این جاست که خداوند ج میفر ماید دوری شما نیز  از منکرین  به نحو أحسن وشایسته باشد. ( واهجرهم هجرا جمیلا)  خداوند دعوت را بشکل احسن هدایت داده  وهمچنین مجادله ودر صورت عدم پذیرش دوری جستن بشکل نیکو وأحسن( ادعوا الی سبیل ربک بالحکمة والموعظة الحسنة وجادلهم بالتی هی أحسن.) دعوت با حکمت ،مو عظه آحسن مجادله أحسن ، وفاصله گرفتن هم باید به شکل أحسن باشد.

اصل در عقیده وعمل اخیار است نه جبر واکراه:
هدایت بندگان برضا خود شان ومشیت وارادۀ الهی توام است ، فشار واراده هیچکس تاثیر ندارد حتی پیامبران، حتی اگر پیامبر ص دوست داشته باشد کسی ایمان بیاورد باز هم تصمیم شخص با اراده الهی گره ایمان وهدایت را محکم میسازد نه فشار وزور پیامبران ولشکر …کسانیکه بزور ایمان میآورند باید همیشه زیر سایه زور زندگی کنند که به عاقبت شان وجوابدهی در روز واپسین هیچ سودی ندارد.چنا نچه خداوند به پیامبر ص فرمود(  إنک لا تهدی من أحببت ولکن الله یهدی من یشاء)
: هدايت و ضلالت از سوى خدا است در آيه ۲۱۳ سوره بقره مى خوانيم و الله يهدى من يشاء
: خداوند هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مى كند. و در آيه ۹۳ سوره نحل آمده است :( و لكن يضل من يشاء و يهدى من يشاء): ولى او هر كس را بخواهد هدايت مى كند و هر كس را بخواهد گمراه . شبيه اين تعبير در مورد هدايت و ضلالت و يا يكى از اين دو در آيات زيادى از قرآن مجيد به چشم مى خورد. از اين بالاتر در بعضى از آيات صريحا هدايت را از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نفى كرده ، به خدا نسبت مى دهد، چنانكه در آيه ۵۶ سوره قصص مى خوانيم : انك لا تهدى من احببت و لكن الله يهدى من يشاء: «تو هر كس را دوست دارى هدايت نمى كنى ، ولى خدا هر كس را بخواهد هدايت مى كند! و در آيه ۲۷۲ سوره بقره مى خوانيم : ليس عليك هداهم و لكن الله يهدى من يشاء: «هدايت آنها بر تو نيست ، ولى خدا هر كس را به خواهد هدايت مى كند». ولی پیامبران تنها دعوت میکنندوهدایت به اختیار مردم وارادۀ الهی صورت میگیرد، اما  مطالعه سطحى اين آيات و عدم درك معنى عميق آنها سبب شده است كه گروهى در تفسير آنها به  گمراهی رفته  زير آوارهاى مكتب «جبر» مدفون گردند، حتى بعضى از مفسران معروف از اين آفت مصون نمانده ، و در اين پرتگاه هولناك سقوط كرده اند، تا آنجا كه هدايت و ضلالت را در تمام مراحل ، جبرى دانسته ،  چون تضاد اين عقيده باعدالت و حكمت خداوند روشن بوده ترجيح داده اند كه اصل عدالت را منكر شوند، تا اينكه خطاى خود را اصلاح كنند، اصولا اگر ما قائل به اصل جبر باشيم مفهومى براى تكليف و مسئوليت و ارسال رسولان و انزال كتب آسمانى  واختیارباقى نخواهد ماند.
پیروان مكتب اختيار معتقدند هيچ عقل سليمى نمى تواند اين سخن را پذيرا شود كه خدا گروهى را مجبور به پيمودن طريق ضلالت كند و بعد آنها را به خاطر اين كار اجبارى كيفر دهد، و يا گروهى را به اجبار هدايت كند و بعد بى جهت به آنها جز او پاداش ارزانى دارد، مهمترين تفسیر این است : – منظور از هدايت الهى هدايت تشريعى است كه از طريق وحى و كتب آسمانى و ارسال پيامبران  وعلما و درك عقل و وجدان صورت گرفته است ، اما پيمودن راه در تمام مراحل بر عهده خود انسان است . البته اين تفسير با بسيارى از آيات هدايت سازگار است.