آرشیف

2014-12-30

زکریا فصیحی

فــــــــــــــــــرزند میهن

 

به دوست عزیز هم محله ام در هرات، علیرضا رضوی وقتی شنیدم از طریق بورسیه در دانشگاه شیراز ایران، رشته اینجینری راه سازی پذیرفته شده و البته به همه فرزندان میهنم که برای فردای کشورشان تلاش می کنند. ناقابل است، اما رسم موران است ران ملخ برای سلیمان بردن.

«سلام ای هموطن فرزند میهن
امید پاک و نیرومند میهن»[1]

تویی امید فرداهای کشور
که فروردین کنی اسفند میهن

تن رنجور میهن چاک چاک است
ربوده گربه ها دلبند میهن

لبانش خشک و کامش خیلی تلخ است
به یغما رفته چای و قند میهن

پر از گرد و پر از خاک و غبار است
کتاب «گاتها»[2] و «زند»[3] میهن

بود پای وطن در بند و زنجیر
بیا بگشا گره از بند میهن

به امید که روزی باز گردی
بسازی راه و سدّ و بند میهن

گل و گندم به صحرایش بکاری
که در لب گل کند لبخند میهن

زنی با تار علم و سوزن عشق
به زلف مشتری پیوند میهن

رود آوازه اش تا ماه و مرّیخ
نباشد در جهان مانند میهن

برای کوری چشم حسودان
بگیری مجمر و اسپند میهن

به راه توست چشم غور و غزنی
مزار و کابل و هلمند میهن

جلال آباد و بلخ و قندهارش
هرات و تُرخم و غوربند میهن

بیایی و حساب از نو بگیری
دو سه چندان نمایی چند میهن

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[1]. وامی از شاعر ناشناس که از زبان داوود شنیده بودم.
[2]. مقدس ترین بخش اوستای زردشت، پیغمر بلخی.
[3]. تفسیر پهلوی اوستا.