آرشیف

2014-11-22

ساغر رشیدی

عــشـــــق

 

باور داشتم برمیگردی

به خانه تنگ دلم 
با دمیدن سبزه ها 
وطلوع خورشید 
به کلبه ویرانم 
برمیگردی 
با پیام آتشین برایم قصه میخوانی 
به بهانۀ برمیگردی 
برای دیدارم با شاخه گل سرخ 
به یاد و بود از گذشته ها 
با شکستن قفل درم 
برمیگردی 
با بستر از پرنیانی 
به راه رسم پیشین 
بر میگردی 
به حصیر خانه ام 
با نقش عشق تو بسته بود 
باور داشتم بر میگردی 
ای گمشده سالها 
برمیگردی تنها به من باش 
دور مرو ز پیشم 
با عشق میخوامت 
برای همیش 
با من باش 

 

1388/4/18