آرشیف

2014-11-15

ضیا باری بهاری

عجب زمانه ای!

 

عجب زمانه ای!

 

 

همه جا دکان رنگ است، همه رنگ میفروشند 
دل من به شیشه سوزد، همه سنگ میفروشند*

درود به روان پاک شهدای اردوی ملی افغانستان عزیز! درود به آن وطنپرستان، آزادگان و مجاهدان واقعی که در یک قرن اخیر بخاطر آزادی و آبادی میهن دوست داشتنی ما جان های شیرین شان را فدا نموده اند! تفو به آنهایی که در طول سی و پنج سال تمام، وطن را آلۀ دست بیگانگان نموده اند؛ مردم را فقیر و در بدر ساختند؛ فساد را گسترده ساختند؛ استبداد را حاکم ساختند؛ بچه بازی را به یک عنعنه عام تبدیل نموده اند؛ اختلافات قومی را دامن زدند؛ معلم و دانش آموز را سر بریدند؛ خبرنگار را حلق آویز کردند؛ مکتب و مدرسه را به آتش کشیدند؛ سگ جنگی و مرغ جنگی را رایج ساختند و مزارع گندم و جو و جواری را به کشتزارهای تریاک و چرس تبدیل نموده اند. تفو به آنانی که قاچاق و تولید هیروئین را پیشه همیشگی خود و خانواده های خود ساخته اند؛ معادن و جنگلات کشور را مال شخصی خویش و تبار خود نموده اند؛ شیرپور کابل را به شیرچور تبدیل نمودند؛ خاک و سنگ افغانستان عزیز و استخوانهای اجداد و نیاکان ما را بوجی بوجی به پاکستان و عربها به فروش رساندند. تفو به آنهایی که قاچاق دختران و پسران جوان و نو جوان را به دوبی و دیگر کشورهای عربی مروج ساخته اند؛ کلام خدا و مقدسات مردم را به بازی گرفته و با سو استفاده از اسلام محمدی، قلب آسیا را به مرکز آتشفشان منطقه تبدیل نموده اند. تفو به آنانی که زن را، این گوهر آفرینش را در چهار حصار خانه ها زندانی ساخته اند و مدارس اسلامی را به مراکز فعالیت های تروریستی و قرارگاه های بنیادگراهان افراطی تبدیل نموده اند. تفو به آنانی که طالبان جاهل را بر مردم مستضعف افغانستان مسلط نمودند، که امروز جلو این هیولا وحشی را کس گرفته نمی تواند.

 

افسوس بحال مردم ستمدیدۀ افغانستان!

امروز در صفحه فیس بوک نظرم به نوشته جالبی بر خورد، که روشنفکر نمای از «جهاد» سخن رانده بود؛ وجدانم آرامم نگذاشت، عجب زمانه ای، روزگار طوری دگرگون گشته است که امروز گرگ و میش از یک آبشخور آب می خورند، «چپی» دیروز امروز پکول جهادی به سرگذاشته است و از جهاد حرف می زند، تکنوکرات دیروز دریشی و نکتایی را در امریکا و کاندا و آسترلیا و فرانسه بدور انداخته و تسبیح بدست و ردای عرب بدور خود پیچیده است و از شریعت اسلامی(!) و "اسلامی ساختن اردوی ملی" حرف می زند، تو گویی در مدتی که او در امریکا بود خدای نا خواسته مردم افغانستان بی دین و کافر شده باشند. جهادی دیروز بعوض تنبان و دستار خود، شلوار و دریشی اروپایی به تن نموده است و شب و روز از این بلندگو و از آن بلندگو بانگ دمکراسی سر می دهد. عجب زمانه ای! شاید در این قرن بیست و یک این جدید ترین نو مُدل از دمکراسی وارداتی باشد، که در انبیق لابراتوارهای نظام سیاسی افغانستان و در زیر چتر بیش از چهل کشور متمدن جهان ظالمانه به آزمایش گرفته می شود. بهر حالت با اندوه ودرد باید یاد آور شد که در این آشفته بازار سیاست بازنده اصلی همیشه مردم در خون و خاک غنودۀ افغانستان بوده است، که امروز هم، در آستانه انتخابات 2014 در انتخاب خود از میان این نامزادان مات و حیران مانده اند، که به چه کسی باور کنند؛ چون همهی آنها غالبأ در شکل و شمایل خود کاملأ با هم همرنگ و شبیه اند، که بقولی هموطنی بین شان تفکیک بد از بدتر خیلی ها دشوار شده است. البته من به عبا و قبای بنیادگرا های افراطی، طلبه ها و طالبان نکتای پوش که همهی آنها دو روی یک سکه اند، کاری ندارم؛ اما در حیرتم که این همه تظاهر، رذالت، مردم فریبی و پست فطرتی روشنفکران قلابی تا چه وقت دوام خواهد کرد!؟
ای کاش این روشنفکران قلابی همه از مادر سترون زاده می شدند، که دیگر نسل «روشنفکر» در کشور ما تولید مثل نمی کرد.

*بیت بالا از زنده یاد رازق فانی