آرشیف

2023-5-15

عبدالقیوم ملکزاد

شهدخت جهان‌ آرا بیگم

 

فاطمة الزمان، جهان آرا دختر صاحب‌صورت و ذی‌سیرتِ پنجمین امپراتور بزرگ افغانستان وهندوستان: (شهاب‌الدین محمد شاه جهان) بود.(1)

 پیش از ارائۀ حدیثی چند در مورد این شاهدخت عارفه و با فضیلت، بایسته خواهد بود که نگاشته آید:

همین اکنون چند تفریحگاهی که در پایتخت کشور ما وجود دارد، از جمله باغ بابر، و باغ شهرآرا، بیشتراز سیاحتگاه‌های دیگر، ورد زبان باشندگان کابل و گردشگران است؛ به خصوص نذر لب کودکان نیازمند به آرامش و تفریح سالم و بانوانی که سالهاست کوله‌بار خستگی را بر دوش می‌کشند و با فرا رسیدن آخر هرهفته و ایام تعطیل، مشتاق استنشاق هوای لطیف و گوارای آن دو باغ دلافروز و باغ های دیگر کابل می‌شوند، تا با سپری کردن ساعاتی در میان آنها، اندکی کوله بار خستگی از دوش جان بر افگنند.

باغ شهرآرا، یکی از چندین باغ زیبایی است که شاهدخت بیگم جهان آرا، آن را در کابل ساخته بود و کماکان شادابی آن، دیده ها را فروغ می‌آفریند…!

پس سپاسگزار باید بود بابر بزرگ و فرهنگ‌گستر را و ابراز امتنان باید کرد احفاد مسئولیت شناس، افتخار آور و تمدن پروری که منوط به آن سلاله اند، و ماجور باد همۀ آنانی که خدمتگزاران راستین بودند و دروازه های عزت و سربلندی را به روی نسل های بعدی کشودند…!

 

اینجا سخن از شاهدخت با فضیلتی مسمی به جهان آرا بیگم است که پیرامون کارنامه های درخشان آن، سخنان زیادی در صفحات تاریخ درج می‌باشد.

تاریخ تولد او، ماه مارچ 1514 ترسایی ذکرشده است.

آنگاه که جهان آرا، در گلشن سیزدهمین بهار زندگی خرام کاشت، شاهد تاج پوشی پدر بزرگوارش: شهزاده خرم شد؛ شهزاده ای که به مقام شاهنشهی فراز آمد و متعاقباً با لقب ” شاه جهان” مشتهر گردید.

شاهدخت پس از آنکه از گردنۀ صباوت عبور کرد، از یُمن توجه شایان خانوادۀ دانش پرورش، پس از سیراب شدن از چشمۀ جوشان قرآن، خوشه چین خرمن علوم متدوال روز شد و به سان برادر نامدارش: (دارا شکوه)- که توانسته بود به سرعت پله های فضیلت را بپیماید و در ستیغ کمال و علوم مختلفه، از جمله فلسفۀ هندویزم (2) و…، عروج کند- جهان آرا نیز در این سفر مبارک، از وی عقب نیفتاد؛ هرچند مسیر رفتن به قلۀ مراد، قسماً متفاومت انتخاب شده بود! به عبارت دیگر شاهدخت رغبت داشت، بیشتر از هر مسلک دیگر، در عرصۀ عرفان و ادبیات چهره آراید و از همین‌رو نامش رشتۀ اندیشه اش، در کنار سایر علومی که به آنها دسترسی داشت، در بندِ دو حبل یاد شده (تصوف و ادبیات) ژرف تر گره خورد؛ با آنکه در بهره‌گیری از خوان علوم دیگر، چون قرائت قرآن، تجوید، خط و زبان فارسی-[دری] و…، نیز به قدر کافی امعان نظر داشت. (3)

به قول راسخون:” [جهان آرا] زنی فاضله و ادیب و شاعر بود، در دربار پدرش تربیت یافت. مادرش بانو بیگم از محبان علم و علما و ملقب به ممتاز محل بود. وی علوم اسلامی و فنون ادب را در کاخ سلطنتی نزد علمای هندوستان فرا گرفت و در فنون شعر و سخن سرای سرآمد اقران و از شاعران مشهور فارسی زبان هندوستان شد.”

وی از قریحۀ شایان‌ِوصف و فوق‌العاده ای بهره ور بود، چندان‌که ذکاوت عالی و فراستش درهر انجمنی زبانزد این و آن گشت و شاهدختی شد مشهور بر” روشن کنندۀ چراغ تیموری. نوشته اند: در جنب فضایل متذکره، داشتن حسن ملیح و گیرا، امتیاز دیگری بود که بر میزان شهرت وی افزود.

در اینجا می‌سزد از سیمای دو ویژگی درخور ستایش دیگرش نیز پرده برگرفت که عبارت بودند از داشتن استعداد سخنوری، و دیگری: داشتن کسوت تصوف یا عرفان بر دوش، که قبلاً نیز اشارتی بدان داشتیم.

بیگم برای تثبیت جلو جهیدنش در مسیر سلسلۀ چشتیه، به ترتیب و نگارش ” رسالۀ صاحبیه” مبادرت کرد که در ماحول جایگاه عرفانیِ مراد و پیرش: ملاشاه بدخشی می چرخید.(4)

به قول بختاور خان، جهان آرا بیگم از مریدان شاه محمد بدخشی [معروف به ملاشاه بدخشی] بود. وی نخستین  زنی از سلسلۀ بابریان محسوب می‌گشت که به مشایخ چشتیه پیوستند. (5)

“مونس الارواح” نام کتاب دیگری از جهان آرا بیگم است که در سال 1049 اندر باب احوال خواجه معین الدین چشتی (6) و برخی از خلفای چشتیه پرداخته شده است.

این کتاب با الهام از تالیف “سفینة الاولیا” تالیف دارشکوه ( برادر جهان آرا) به رشتۀ تحریر در آمده است. جهان آرا نام کتاب خود ( مونس الارواح ) را تیمناً از کتاب “انیس الارواح” تصنیف خواجه معین الدین چشتی، اقتباس کرده است؛ (7) تنها با یک تفاوت که به یکی واژۀ ” مونس” به کار برده شده و بر دیگری، “انیس”!

از نام کتاب داراشکوه می‌توان استباط کرد که او نیز در گرایش به سمت عرفان بی‌رغبت نبوده، اما به میزان بلندِ ارادت خواهرش:(جهان آرا)!

جهان آرا در ارائۀ نقشه های تعمیرات و ساختمان ها، دارای فکر خیلی رسا و توانا بر سر بوده. به گونه نمونه، طرح نقشه و دیزاین مسجد جامع آگره را، حاصل اندیشۀ هنرپرور او دانسته اند و احداث باغ های خرم واقع در چندین دیار، چون: دهلی، بیهار، پانی پت، سوات، امبالا، کشمیر، کابل و…، و هم ایجاد کاروانسرا هایی درلاهور و…،از باقیات صالحاتی شمرده می‌شوند که از فکر بلند او نشئت گرفته اند.

بدین سخن نیز پرداخته شده است که حفر جوی بزرگ علی مردان شهر خان‌آباد کندز و ایجاد حوض بزرگی در آن منطقه، به ابتکار او صورت گرفته است که بعداً سهولت قابل توجهی به ساکنین آن دیار، به بار آورد.

“باغها و بناهایی که در عهد ( شاه جهان)، [عمدتاً با طراحی و توجه همه جانبۀ دختر فاضله اش جهان آرا] در نقاط مختلف ساخته شده، مانند تاج محل، مسجد مروارید آگره، قلعۀ سرخ، مسجد جامع دهلی و باغهای شالیمار لاهور و سری نگر، باغ مشهور “پری محل” در کشمیر، هنوز هم موجب اعجاب تماشا گران می‌باشد.”

این شاهدخت، از استعداد خداداد و فوق العاده‌ای بهره داشت.وی ضمن عارفه صوفیه، ادیبه، مهندس، نقاش، طراح بودن و داشتن قدرت سخنوری، از کریمانۀ لطف پدر، لقب “پادشاه بیگم” را نیز از آن خود ساخت.

در جنب کارنامه های ماندگار آن شهدخت‌بیگمِ فرهیخته و خدمتگزار، این نیز به ثبت رسیده که وی در طول عمر،هرگز تن به ازدواج نداد. (8)

به تأیید تحقیق فرزانۀ کشور (دکتور عنایت الله شهرانی)، اگر او را نیروی فطانت و دور نگری همراه نمی‌بود، بسی مشکل می‌نمود از پی در گذشت مادر عزیزش: ( ممتاز محل)، در ازالۀ اختلافات ذات البینی برادران، به عنوان بانوی نخست، یا جانشین ممتازمحل و یا هم به عنوان کسی‌که متصدی امور خانوادۀ سلطنتی شده بود، نقشی موثر و سازنده بیافریند و برای تثبیت جایگاه برادرش: (اورنگزیب عالمگیر) – شاهنشۀ ساعی و مُصر در تطبیق شریعت شمرده می‌شد- سعی فراوان به خرج دهد و از آن تلاشها، نتیجۀ قابل توجه و ملموسی، به دست آورَد. (9)

گویند: جهان آرا به پیمانۀ وسیعی مهر پدر را در دل داشت، بالمقابل، پدربزرگوار، یعنی شاه جهان نامدار نیز، سهم محبت خود را چند برابر از سایر فرزندان، برای جهان آرا، در نظر می‌گرفت، گویی مسابقۀ خیری میان آن دو راه می‌افتاد.

افزودنیست: سلسلۀ گورنیان را بر خلاف تبلیغات سوء کینه‌وران، رسم همیشگی در برابر بانوان به خصوص دختران شان چنین بود. و این در حالی بود که شاهنشاه مقتدر(شاه جهان) علی رغم تمایل دخترصوفیه اش به دنیا و ما فیها، علاوه بر اعطای لقب ” پادشاه بیگم”، ماهوار، هفتاد هزار روپیه مقرر داشت و به قولی سالیانه شش لک (شش صد هزار روپیه) به وی اختصاص داده شده بود. (10)

اما،همان‌گونه که “حسنی” و منابع دیگرنوشته اند: وی مقرری سالیانۀ خود را در امور خیریه به مصرف می‌رساند.

در دایرة‌المعارف نیز تذکر رفته است که : ” او [جهان آرا] خانقاهی در لاهور ( مفتی لاهوری، ج1، ص 66) و مسجد اکبرآباد رابنا کرد و برای ساختن این مسجد دستور داد، برخی خانه های اهالی را به بهای مناسب بخرند تا مردم خورسند باشند. (11)

در کتاب دکتر شهرانی ( زنان برگزیدۀ خاور زمین) آمده است:

“در پهلوی تامین نفقه (هزینۀ زندگی) شش سالۀ جهان آرا بیگم، حدود چهل هزار دانه یاقوت در اختیار وی قرار داده شد، اما جهان آرا رغبتی برای داشتن و ذخیره کردن آن نشان نداد، صرف غربا و مساکین می‌کرد و بخشی را برای اعمار ابنیه و باغ‌های زیبا، به کار می‌گمارد.” ( با آرایش و تغییر عبارات )(12)

در فرازی از کتاب دکتور شهرانی- که با منبع قرار دادن کتاب ” آثار واحوال ملاشاه بدخشی” نوشتۀ آقای فضل الرحمن فاضل، پرداخته است- اشارت رفته که جهان آرا، به دلیل گرایش ژرفی که بر تصوف داشت، آهنگ آن کرده بود درسلک مریدان ملاشاه بدخشی قرار گیرد. (13)

ملا شاه بدخشی کسی بود که قبل از وی پدر جهان آرا ( شاه جهان پادشاه) و برادرش ( دارا شکوه) به وی دست ارادت داده بودند.

به اساس مبنع متذکره: ” جهان آرا با وساطت برادرش: داراشکوه مرید ملاشاه می‌شود. او (جهان آرا) در اثرش “صاحبیه” می‌نگارد:

” من نامه های سراسر اخلاص و عقیدت، به او می‌نگاشتم؛ باری به دست خویش نان و سبزی پختم و به او فرستادم. ملا شاه تا یک ماه اعتنایی نکرد و می‌گفت: ” مرا با دنیا داران و پادشاهان چه کار؟” باری من جسارت کردم و این شعر را درنامه درج نمودم:

گر میسر شود آن روی چو خورشید مرا

پادشاهی چه، که دعوای خدایی بکنم!

سر انجام او به اساس این احساس راستین، به پاسخ نوشتن آغاز کرد. یک‌بار به منزلش رفتم، او از دور مرا دید و به حیث مرید حقیقی اش پذیرفت.”

تاریخ در گذشت جهان آرا بیگم (1092) برابر با (1617) میلادی ذکر یافته است که  سلسلۀ گوهرعمر عزیزش درآن سال، به بند(67) تار زندگی آویخته بود، و به گونه‌ای که خودش وصیت نموده بود، مزارش را در دهلی، کنار آرامگاه خواجه نظام الدین اولیا، موسوم به قبرستان “زر زر بخش” برگزیدند و بیت زیرین را – که حاصل درخت فکر خودش بود- در لوح مزار حک کردند:

به غیر سبزه نپوشد کسی مزار مرا

که قبر پوش غریبان، همان گیاه بس است.

……………………………………

  • شاه جهان، در بیستم ربیع‌الاول سال ۱۰۰۰ ه‍. ق، زاده شده و در ۱۶ رجب ۱۰۷۶ ه‍. ق، دیده از این جهان فرو بسته است.
  • داراشکوه درعلوم مختلف، از جمله فلسفۀ هندویزم و مقایسۀ آن با مذاهب دیگر و نیز در علوم ادبیه و تاریخ، شهرت جهانی داشت و تا کنون بر سر نوشته هایش در دانشگاه ها، تیزس های دکتورا می‌نویسند. ( دکتورشهرانی- زنان برگزیدۀ خاور زمین، ص 61)
  • دانشنامۀ جهان اسلام ( دایرة المعارف اسلامی).
  • تحت همین عنوان، سعدی شیرازی نیز رساله ای دارد که با تصحیح مرحوم مجتبی مینوی، به صورت فشرده در سال 1353 به چاپ رسیده است. اما رسالۀ صاحبیۀ جهان آرا بیگم در سال 1051 دراحوال شاه محمد بدخشی نگاشته آمده، در سال 1399 به وسیلۀ محمد اسلم در لاهور به چاپ رسیده است. ( راهی،ص 410)
  • بختاور خان، ج 2، ص 410؛ د اسلام، چاپ دوم، همانجا و نیز ر- ک به کنبو، ج 3، ص 96.
  • شیخ معین الدین حسن سجزی چشتی، مشهور به خواجه معین الدین چشتی که در سال 633 قمری در اجمیر شریف هند درگذشت. برپایۀ نوشتۀ ویکی پیدیا: برخی اورا سیستانی، برخی هروی وبرخی هم سمرقندی دانسته اند که با معزالدین محمد غوری در سال 588 عازم هند شد وبعد در اجمیر متوطن گردید.
  • منزوی، ج 11، ص 898.
  • د- اسلام، چاپ اول، ذیل ماده.
  • کنبو، ج 1، ص 192- 193؛خافی خان نظام الملکی، ج1، ص396- 400، حسنی همانجا.
  • همان،
  • رجوع شود به لاهوری ج1، حصۀ دوم، ص 252، حسنی همانجا.
  • زنان برگزیده خاور زمین – دکترشهرانی.
  • بدخشی، شاه محمد(د 1072ق/1662م)، فرزند قاضی آخوند ملاعبدی (عبدمحمد یا عبداحمد مشهور به ” ملاشاه” ملقب به “آخوند” ومتخلص به شاه” صوفی،شاعر، عالم، عارف ونویسندۀ سلسلۀ قادریه بود.اصلش از بدخشان است و در دهۀ آخر سده ده قمری در روستای ارگسا از توابع بدخشان چشم به جهان گشوده. تاریخ ولادت در منابع مختلف میان سالهای 990 تا 998 آورده شده است. (دانشنامۀ اسلامی).