آرشیف

2014-12-28

محمداسحاق فایز

سپاسنامــــــــه

 

 

مهر می تابد و گرمم می کند
من خُنَک خورده چه خواهم غیر از این
آن قلم را کاو به گرمی مهروار
می دهد این گرم جانی،  آفرین
 
وقتی از سفرحج برگشتم،  دوستم احمد سعیدی، مژده دادکه فرزانه روزگار استاد یگانه، با قلم مهربانش اقلیم "پاییزی ها"ی مرا تابیده است و از گرمی چنان تابیده است که پاییزی ها را بهاروار می بیند و اینگونه است چشم انداز یک دوست فرهیخته و فرهمند.
نه من در خور آن مهربانی ها بودم ونه پاییزی ها را این مایه بود ولی چه می توان کرد،  از دوست و فرزانه گان غیر از این نمی توان انتظار برد.
پاییزی های من، گرچه سرزده از ذهن خسته و ناتوان من اند ولی همچنان مایه گرفته اند از سرزمین کرخت و به خلصه رفتة من که فقط عاطفه  ومهر را کم دارد.
در سرزمینی که غیر از جنگ و ستیزه، اقبالی ندارد، چه میتوان خواند غیر از پائیزی ها و آنهم از پائیزی همانند من.
یگانه، با مهربانی این پائیزی هارا خوانده  و تقدیر کرده است. من شرمنده از این که نتوانستم دراین مدت سطر های مهر بخش نوشته یگانه را بخوانم و زود تر بجوابش تهنیت و سپاس بگویم.
اینک که قدمم دوباره به خاک سرد و خون آلود کابل رسید،  آن نبشته را خواندم و نتوانستم جزاین سپاسنامه را بنویسم. یگانه، این دوست کوچک خودش را بزرگ دیده است واگر نه،  نه من در خور آن ستایش هستم و نه پائیزی ها سزاور آن ستودن.
قلم و اندیشه و جان آن عزیز همیشه و در تمام ادوار عمر توانا و قریحه اش شور انگیز و خیزان باد!
اسحاق فایز
کابل- 2جدی 1388