آرشیف

2016-2-7

مسعود حداد

ســیــــلاب اشــــــک

دروادیِ عشق وطلب، مجنونترازمن، دیده یی؟
دربین دل هاچون دلی، پرخونتر از من، دیده یی؟

با یاد رخسار ولبت،  آتش زدی در جان من
لب های مستی آفرِ، می گونترازمن ، دیده یی؟

باران ذوقت روز وشب ،از اسمانِ  دیده ام
سیلاب اشکِ حسرتی،جیهونتراز من، دیده یی؟

در دشــت دامان وفا ، سـرمیزدی گهگه بتا
درلاله زار  آرزو ، مفتونتر ازمن دیده یی؟

ازامر وازنهیت همی، طاعت مرا واجب شدی
بین غلامانت بگو  ، مأدونتر از من دیده یی؟

بانام خود حامی شدی،هم مونس ویاور شدی
هم دلبر وهمدم شدی؛مصئونتر از من دیده یی

«حداد» شـــد فرهاد تو ،با تیشــــۀ بیـداد تو
هرآن ودم بریاد تو، مسجونترازمن دیده یی؟

مسعود حداد
5فبروری 2016