آرشیف

2014-12-15

ابراهیم ساغری

ســــــــــاغــــر

جگرخون آمدی از سوی ساغر
پـريـشـان ديـدهٔ گـيـسـوی سـاغر

شود چشم فلک از اشک پر خون
بـيـاد قـامـت سـر و دلجوی ساغر

مکان علم و دانش گشته ويران
بـبـازی بـرده انـد آبــروی سـاغر

بخاک غـلـطـيـده سيمای معارف
شکسته قـوت و بـازوی سـاغـر

جـهـالـت شده باز حـاکـم ميدان
فـشـرده بـا لـگـد گـلـوی ساغر

شياطين کوردلان جهل و ظلمت
نفاق افگنده اند در کـوی ساغر

به آتش کشيدند ليسه و نسوان
شکستند حرمت صبوحی ساغر

اگـر تـقـديـر بجنبد خـار شود گل
صبا آرد بـه گلـشـن بـوی ساغر

زکـان مـعرفت سـرچشمهٔ علم
شـود آب روان بـر جوی ساغر

ساغری ـ مکتب و دانش و تعليم
يـقـيـن بـاشد هـمين آرزوی ساغر

 

اين شعر به پيروی از شعر زيبای جناب محترم (علم) صاحب تحت عنوان ( زساغر گر نويسم دل شود خون) سروده شده است و اميد وارم جناب موصوف از ناحيهٔ صلاحيت خويش کار مفيدی برای مردم ساغر انجام دهند. به اميد موفقيت