آرشیف

2015-6-17

زکریا فصیحی

ســـــر گــشــتـــه

 

شد فاعلاتن فاعلاتن کار روزم
تا در منای عشق تو جان برفروزم
 
پروانه­سان بال دل افسرده­ام را
با شعلۀ شمع غمت شبها بسوزم
 
تا کی به آفاقی که از آن می­درخشی
چشم غبار آلودۀ خود را بدوزم؟
 
ای کاز ازل معلول عشقت بوده­ام من
سرگشتۀ آن عشق رویایی، هنوزم
 
گفتم غم دل را که با تو گفته باشم
با آنکه آگاهی تو خوب از حال و روزم
 

زکریا فصیحی 24/3/94