آرشیف

2016-6-25

مسعود حداد

ســتــــــــــوده

گهی جان و گهی جانان تو هستی
گهی درد وگهی درمان تو هستی

به جزء نامت،به عالم منکرهستم
مرا دین و مرا ایمان تو هستی

منِ بیچاره ،غرقِ بحرِ عشقت
رئیس و رهبرِ ناوگان تو هستی

چنان در قید زلفت، پای بندم
که من محبوس و،زندانبان توهستی

نه تنها من، هزاران می ستاید
ستوده در گلِ بوستان تو هستی

به هرکی لایقش را، تحفه یی داد
به«حداد » هدیۀ یزدان تو هستی

مسعود حداد
23 جون 2016