آرشیف

2015-4-5

استاد شاه محمود محمود

سرنوشت خزاین و گنجینه های سلاطین غزنوی و غوری به کجا انجامید؟ قسمت دوم

 

ادامه قسمت اول

سرنوشت خزاین شهاب الدین و غزنی :
شهادت سلطان معزالدين غورى چنان نا به هنگام بود که تمام امراء غورى را در يک تنگنا قرار داد، جانشين یی سلطان، جنگ و نبرد ميان عم زاده گان، برادرزاده و غلامان يا بندگان را سبب شد. درين هنگام اختلافات که بين امراء و اکابر سلطان که جنازه او را حمل مى نمودند در پشاور  بوجود آمد، عده اى تلاش داشتند جنازه را به باميان و يا غور و عده ديگر مى خواستند آنرا در غزنى دفن نمايند. 
فرشته مى نگارد که: خواجه مؤيد الملک بن خواجه محمد سجستانى امراء و سران سپاه را با خود متفق ساخته در محافظت خزانه که چهار هزار شتر بار بود از ايشان قسم و سوگند گرفت و غلامان سلطان شهيد را که مى خواستند خزينه را تاراج نمايند به تهديد و تخويف مانع آمد و جنازه آن شاه جم جاه را برداشته به حشمت و عظمت هر چه تمامتر متوجه غزنين شد، خاطر خواجه مؤيدالملک و امراى اتراک به سلطنت غياث الدين محمود بن سلطان غياث الدين محمد بود و امراى غور در سرخيال سلطنت بهاء الدين سام داشتند از اين سبب چون به حوالى فرشاور رسيدند، بين الفرقين مخالفت تمام به ظهور رسيد. خواجه مؤيد الملک راهى که به کرمان نزديکتر بود مى  خواست روانه شود چه که تاج الدين ايلدگز (يلدوز) که يکى از غلامان سلطان شهاب الدين بود و نهايت اخلاص به سلطان غياث الدين محمود داشت در آنجا بود، مى خواست خود را به او رساند و امراى غور اراده داشتند که از راهى سير کنند که به باميان نزديکتر باشد تا خزانه را به بهاء الدين سام و اصل نمايند و بر سر اين مقدمه نزديک بود که شمشير در ميان يگديگر نهند و کار ضايع سازند. خواجه مؤيد الملک پيش امراى غور رفته، ملايمت بسيار نمود و به دلايل و براهين خاطر نشان ايشان کرد که مناسب آن است که از راه شنوران (شنوار) و کرمان روانه بايد شد و آنگاه از راه شنوران متوجه غزنين شدند و از قبايل افغان و کفار تيراهيه (تيراه) زحمت بسيار کشيده، چون به نواحى کرمان رسيدند، تاج الدين ايلدگز (يلدوز) به استقبال محفهء سلطان بيرون آمد. همين که نظرش بر محفه افتاد از اسپ فرود آمده زمين ادب ببوسيد و بعد از آن دامنه محفه را برداشته کالبد سلطان به نظرش در آمده، دستار از سرش برداشته و پيراهن دريده، گريه و زارى آغاز کرد و ماتم را تازه ساخت. (۳۶)
بالاخره  بتاريخ بيست و دوم شعبان همان سال محفه سلطان شهاب الدين را به غزنى آورده و در حظيره اى که براى دخترش ساخته بود دفن نمودند خزاين زر و نقره و جواهر از او به جا ماند عبارت از پنج صدمن الماس و ديگر نقود و اموال که از قياس خارج است و همين خزانه و اموال يکى از عوامل بود که امراء و سلاطين غورى را بجان هم انداختند. 
قبل از همه سلطانان باميان، علاء الدين محمد و جلال الدين على پسران سلطان بهاء الدين سام باميانى باستدعاء امراء غور چنانچه سپه سالار سليمان شيش و سپه سالار خروش و ديگر معارف دارالملک غزنين از طرف باميان به غزنى آمدند. 
علاء الدين محمد سام باميانى که برادر بزرگتر بود به تخت نشست و امراء حاضر از ترک و غورى همه در بيعت او آمدند، و خزانه غزنين که از کثرت اموال و نفايس گنج قارون را ده يک محصول خود شمردى، جمله بطريق مناصفه قسمت کردند. سهم جلال الدين باميان که برادر خورد تر بود دوصدو پنجاه حمل شتر از زراعين و مرصيعنه و ظرايف زر و سيم برسيد که بطرف باميان برد. (۳۷)
اما این همه خزینه به جلال الدین مذکورپایدار نماند بنابر بیان منهاج السراج سلطان محمد خوارزمشاه به بامیان لشکر کشید و سلطان را دستګیر و به قتل رسانید و تمام آن خزاین که از غزنین آورده بود و خزاین بامیان را به تصرف خویش در آورد  . در مورد خزانه غزنی جوزجانی نکاتی بیشتر دارد که: بعد از شهادت سلطان شهاب الدین غوری « آنچه اموال غزو در خزانه غزنین جمع شد٬ در خزانه هیچ پادشاه نشان ندادند تا به حدی که خواجه اسمعیل خزانه دار علیه الرحمه در حضرت فیروزکوه گفت: بوقت آوردن تشریف نزدیک ملکه جلالی دختر غیاث الدین محمد سام که از جواهر در خزینه غزنین از یک جنس الماس که نفیس ترین جوهرهاست بیک هزار و پانصد من موجود است٬ دیگر جواهر و نقود را برین قیاس همی باید کرد» (۳۸)
یکی از خزینه بزرگ دیگر با نگاشتۀ منهاج سراج در طبقات ناصری معرفی شده است ؛ قصر برکوشک عمارتیست که در هیچ ملک و حضرت٬مثل آن به ارتفاع و تدویر و ارکان و منظر ها ورواقات وشرفات هیچ مهندسی نشان نداده است و بر بالای قصر پنج کنگره زرین مرصع نهاده اند٬ هریک در ارتفاع سه گز و چیزی ٬ و در عرض دو گز٬ پر همای زرین « هریک بمقدار شتر بزرگ نهاده٬ آن شرفات زرین و هما» سلطان غازی معزالدین از فتح اجمیر بوجه خدمتی و تحفه به حضرت سلطان غیاث الدین محمد سام فرستاده بود با بسیار تحف دیگر٬ چنانچه حلقه زرین « با زنجیر زرین وخربزه»  ( پوهاند عبدالحی حبیبی در حاشیه طبقات ناصری از ایلیوت ج ۲ ص ۶۲۲ نقل میکند که چهار خربزه که هریکی وزن سه صد من داشته است و گویند نقاره های بزرگ بشکل خربزه بوده است  )  که دایرۀ آن پنج در پنج گز بود با دوکَوْس زرین که بر گردون آوردند و سلطان غیاث الدین آن حلقه وزنجیر وخربزه را در پیش طاق مسجد فیروزکوه  بفرمود تا بیاویختند وچون مسجد جامع را سیل خراب کرد، آن کَوْس وحلقه وزنجیر وخربزه را بشهر هرات برده ومسجد جامع  هرات را بعد از آنچه بسوخته بود از آن وجوه عمارت کردند( ۳۹) .
در جای یگر از بخشش و بذل سلطان غیاث الدین محمود پسر سلطان غیاث الدین محمد سام آورده است که : تا روزی از روز ها در سال دوم از ملک او پسر عم که خواهرزاده سلطانان بود٬ ملک تاج الدین چون برحمت حق پیوست ٬ و از وی وارثی نمانده بود٬ اموال و خزاین او از نقود و زرینه و سیمینه مالی وافر٬ به خدمت سلطان آوردند٬ سلطان فرمان داد : تا در برکوشک که درمیان فیروزکوه بود جشنی و مجلس بزمی مهیا کردند ونشاط و عشرت فرمود٬ از نماز پیشین تا نماز شام تمام آن نقود را از دراهم و دنانیر ٬ چه در بدر ها٬ چه در همیانها بود٬ جمله به دریچهای قصر بیرون ریختند٬ و هر صنف از اصناف خلق حضرت چون بزم عام وانعام خاص و عام بود ٬ خیل خیل بپای قصر می آمدند٬ و خودرا در نظر او میداشتند ٬ و هر صنف را نصیب کامل میفرمود٬ و از طبق و صراحی و شمعدان و طشت و آفتابه و نقلدان و حوضک و بارکش و کاسه زرین ونقره گین ٬ چنانچه در آن بخشش زیاده هزار برده از غلام وکنیزک را از مالکان خود بازخرید و تمام شهر از آن بخشش پر زر شد. (۴۰ )
 
پایان سخن :
آنچه به خوانش گرفتیم  سرگذشت شاهان و سلاطنیی بود که برای انباشتن ثروت و خزاین و رسیدن به مرام سیاسی خویش  راه های دور ودرازی را طی مینمودند و سردی و گرمی فاصله ها را برخود هموار میکردند و جان هزاران نفر را به قربانی میگرفتند.صبحت از محمود غزنوی و معزالدین غوری است که با سرعت عمل سرزمین های حاصل خیز پنجاب که به مراتب از کوه های خشک و بی آب وعلف افغانستان ثروتمندتر وبا طراوت تر بوده ٬ علاقه و دلچسپی خویش را نمایان ساخته بودند .
این دو نفر نه اولین کسانی بودند که به خاطر رسیدن به چنین هدف ٬ راه هند را پیش گرفتند و نه آخرین سلاطینی بودند که هندرا تحت تصرف و حمایه خویش درآورده بودند .قبلا این راه را اسکندر مقدونی و کنشکا و  بعدا چنگیز و تیمور وبابر و احمدشاه درانی پا به پای آنها طی کردند.  مشابهات و تفاوت های بین آنها وجود دارد که آنها را به هم وصل مینمایند . در قدم اول تمام آنها خواهان سرزمین و ثروت هند بودند . عده بیشتر بدست آوردند وعده هم کمتر . برخی در حواشی هند رفت و  برخی دیگر تا مرکز و آنطرف نیمه قاره اسپهای خویش را رسانید.
نکته مشترک آنها این بود که با درایت و کاردانی  کتله وسیع مردم را گرد هم جمع آوری کنند و به سوی یک 
ه هدف  مشترک سوق بدهد .
 آنچه بیشتر به نظر میرسد برخی از این تعداد موفق شده بودند تا اقوام و مردمان متفاوت را تحت یک لوا سوق و اداره کنند. بدون در نظر داشت ملیت و زبان و منطقه و محل . دو نفر اعتلای کلمة الله را پیشاپیش خویش قرار داده و تحت سایه آن صد ها بت خانه و ستوپه و معابد را ویران نمودند و دست به ثروت هنگفت آن برده و خزاین خویش را پرنمودند و آن دیگری ظاهرا به خاطر احیا و تعمیم قدرت و بدست آوری مالیات و انباشتن ثروت از طریق دیگر.
حملات محمود به هند از امور تصادفی و فاقد اهمیت دایمی بود با درنظر گرفتن رونق تجارتی پرسود میان چین و مدیترانه  حفظ و کنترول آسیای مرکزی بیشتر اهمیت داشت تا در هند. قصد غزنویان در هند با وجود ایکه شعار دینی را همراه داشت انباشتن خزانه های غزنی از ثروت هند بود. آنچه مؤرخین را به شگفتی وامیدارد سرعت محمود در انجام لشکرکشی های مکرر هفده گانه اودر هند و با همان سرعت اردوکشی به آسیای مرکزی است .
این لشکرکشی ها یکی از مشخصات سلطنت محمود بود در سال ۳۹۱ هـ ق = ۱۰۰۰م جایاپلا ها را بشکست و سال بعد در سیستان حمله برد. سالهای ۳۹۵ -۳۹۷ هـ ق = ۱۰۰۴ -۱۰۰۶م شاهد حملات مکرر او به ملتان هستیم . این شهر به علت تسلط بر سند سفلی اهمیت استراتیژیک داشت . در سال ۳۹۹ هـ ق = ۱۰۰۸ محمود به پنجاب یورش برد و با ثروت بیکران به غزنی برگشت .سال بعد به غور تاخت.
به وضوح دیده میشود اردوکشی ها جداگانه در نواحی کاملا متفاوت و جدا از یکدیگر نشاندهنده تحرک ونیروی کافی با برنامه ریزی دقیق اجرأ میشد. محمود حملات خویش را در هند در هنگام برداشت خرمن آماده مینمود تا نیازهای تدارکاتی سپاه براورده شود.
از جانب دیگر معابد هند مخاذن مقادیر هنگفت پول نقد و بت های طلایی و جواهرات و نذورات  مردم بودند. مؤرخی مینگارد که طمع محمود برای طلا سیر نشدنی بود . از سال  ( ۴۰۱ تا۴۲۸ هـ ق = ۱۰۱۰ تا ۱۰۳۶م ) هدف محمود شهرهای مذهبی هند بود : ماتورا ٬ تانسیر٬ قنوج و سرانجام سومنات . ثروتی که در سومنات جمع شده بود٬ شهرتی جهانی داشت . آشکار بود که محمود به آنجا حمله خواهد کرد . علاوه برحرص به مال اندوزی ٬ انگیزه مذهبی نیز مزید برعلت بود . درمیان مسلمانان سنت گرا شکستن بت ها و ویران کردن بتخانه ها یکی از پرثواب ترین اعمال دانسته میشود . حمله به سومنات هیجان بسیار ایجاد کرد که شرح آن قرنها در خاطره هندیان ماند و شخصیت محمود و دیگر فرمانروایان مسلمان هندی را لکه دار ساخت. ( ۴۱)
محمود در سال ( ۴۲۲ هـ ق = ۱۰۳۰ م ) مرد . مردم هند دوباره راحت شدند و آمدن و یورش اورا به هند همسان آمدن کوشانی ها وسکایی ها و یفتلی ها دانستند انها توانسته بودند در جامعه هند حل و جذب شوند . در حالیکه بازمانده گان محمود غزنوی  چنان نبودند که مزاحمتی برای هندیان بار آورد .
اما در اواخر قرن دوازدهم میلادی سلطان دیگری بنام معزالدین محمد غوری پیشوایی سپاه واردویی را داشت که راه هند را پیش گرفته بود . هندیان غرق اوهام پرستی و منازعات داخلی خویش بودند و آمادگی ایکه برای دفاع از محمود داشتند دیگر دربین شان دیده نمیشد .
معزالدین غوری که برای رسیدن به هند مدتها قبل انگیزه داشت برخلاف دیگران که از تنگه خیبر حمله میبردند ٬ از راه گومل این سوقیات را به پیش برد. دلیل عمده همانا موجودیت تاج الدین یلدوز بود که در سنقران و کرم حکومت داشت و مایحتاج اردوی بزرگ سلطان را آماده مینمود.  بنابران موفقیت معزالدین غوری در سال ۵۷۸ هـ ق = ۱۱۸۲ م سبب شد که فرمانروایان محلی سند باجگزار او شوند.
تفاوت بین اردو کشی محمود ومعزالدین در یک نکته خلاصه میشود که اولی الذکر فقط طوفانی بود زود گذر ؛ ویرانی و تباهی و بدست آوردن غنایم را همراه داشت در حالیکه معزالدین غوری در صدد پایه گذاری کشوری سلطنتی در هند بود و تنها قصد گرفتن غنایم نداشت او دریافته بود که نواحی بالای سند و پنجاب ثروتمند است میخواست ان نواحی را دایمی در اختیار داشته باشد .
نکته دیگر که معزالدین را علاقمند به رفتن هند نمود موجودیت بقایای غزنویان بود که در لاهور حکومت داشتند و امکان آن میرفت دوباره قوت بگیرند و غزنی مورد تعرض دوباره آنها گردد. به این منظور تمام تلاش خویش را به خرچ داد تا آنها در قدم اول از سر راه خویش بردارد و در سال ۵۸۱ هـ ق = ۱۱۸۵ م به این مأمول موفق شد.بعدا به سلطنت  های راجپوت ها حمله بردو با پرتوی راج درآفتاد در جنگ تراین معزالدین شکست خورد اما در سال بعدی ( ۵۸۸ هـ ق =۱۱۹۲ م) موفق شد آنهارا شکست داده دهلی و اجمیر را به تصرف خویش درآورد . 
چنانکه در فوق پرداخته شد معزالدین غوری در سال ۶۰۲  هـ ق = ۱۲۰۶ م  مورد سؤ قصد قبیله کوهکران واقع شدو شهید گردید اما برخلاف گذشته این امر باعث عقب نشینی نیرو های معزالدین نگردید . موصوف مصمم بود که متصرفات هندی خودرا حفظ کند و جانشینان او این سیاست را ادامه دادند. با وجودیکه امپراطوری غوری ها در افغانستان دوام نیاورد اما پس از مرگ معزالدین هسته مرکزی هویت سیاسی در هند بوجود آمد که به سلطنت غلامان یا سلطنت دهلی شهرت یافت .ارزیابی ها هندی غلط از آب درامد و این تازه واردان   تا حدود ۷۰۰ سال دیگر سرزمین هند را مآمن مطمین برای فرمانروایی خویش درآوردند.
 
زیر نویسها :
۱ ـ  زرین کوب ـ داکتر عبدالحسین ٬ روزگاران ( تاریخ ایران) تهران ٬ چاپ دوم ۱۳۷۹٬ ص ۴۱۳ ـ ۴۱۴ .
ضمنا رک :  بوسورث ـ کلیفورد ادموند٬ سلسله های اسلامی٬ ترجمه: فریدون بدره ای ٬ تهران ٬ انتشارات بنیاد فرهنگ ایران٬ ۱۳۴۹ ٬ ص ۲۶۹.
۲ ـ ناظم ـ داکتر محمد ٬ حیات و اوقات سلطان محمود غزنوی٬ ترجمه: عبدالغفور امینی٬ کابل ٬ انجمن تاریخ وادب٬ کابل ٬ ۱۳۱۸٬ ص ۹۶ .
۳ ـ میرخواند  ـ  روضة الصفا ٬ تصحیح جمشید کیانفر٬ ج ۶ ٬تهران ۱۳۸۰٬ ص ۲۱۹۶ .
۴ ـ  هندوشاه ـ محمد قاسم ٬ تاریخ فرشته ٬ تصحیح و تعلیقات از داکتر محمد رضا نصیری٬  ج اول ٬
تهران ٬ ۱۳۸۷٬ ص ۹۴.
۵ ـ  هندوشاه ٬ ایضا ٬ ص ۹۴
۶ ـ گردیزی ـ ابوسعید عبدالحی بن ضحاک٬ زین الاخبار٬ به کوشش میرزا محمد خان قزوینی ٬ تهران ٬ ۱۳۱۵ ٬ ص ۵۹.
۷ ـ هندوشاه ٬ اثر قبل الذکر٬ ص ۱۰۰٬ همچنان رک : هروی ـ خواجه نظام الدین احمد٬ طبقات اکبری٬ ج اول٬ ایشیا تیک سوسایتی ٬ بنگال ٬ ۱۹۲۷ ٬ ص ۱۲ .
۸ ـ جرفادقانی – ابوالشرف ناصح ٬ ترجمه تاریخ یمینی ٬ به اهتمام جعفر شعار٬ تهران ٬ ۱۳۵۷٬ ص ۳۸۲.
۹ ـ ناظم  ٬ اثر قبل الذکر٬ ص ۱۶۳ .
۱۰ ـ خلیلی ـ خلیل الله ٬ سلطنت غزنویان٬  انجمن تاریخ افغانستان ٬ کابل ٬ ۱۳۳۳ هـ ش ٬ ص ۲۲۸ – ۲۲۹.
۱۱ ـ هندوشاه ٬ اثر قبل الذکر٬ ج اول ٬ ص ۱۴۹ .
۱۲ ـ هروی ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج اول ٬ ص ۲۶ .
۱۳ ـ هندوشاه ٬ اثر قبل الذکر٬ ج اول ٬ ص ۱۵۵.
۱۴ ـ جوزجانی – منهاج السراج ٬ طبقات ناصری٬ تصحیح و تحشیه وتعلیقات از پوهاند عبدالحی حبیبی٬ ج اول ٬ کابل ٬ ۱۳۴۲ ٬ ص ۳۲۳.
۱۵ ـ  خان ـ شیرمحمد ٬ تاریخ خورشید جهان ٬لاهور٬۱۳۱۱ هـ ق ٬ ص ۶۶.
۱۶ ـ غبار ـ میرغلام محمد٬ افغانستان و نگاهی به تاریخ آن ٬ مجله کابل ٬ ش ۱۱ ٬ ۱۳۱۰ ٬ ص ۵۴ .
۱۷ ـ حبیبی ـ پوهاند عبدالحی ٬ تاریخ افغانستان بعد از اسلام ٬ ج اول ٬ کابل ٬ ۱۳۵۷ ٬ ص ۱۳۶.
۱۸ ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر٬ ج اول ٬ ص ۳۲۹.
۱۹ ـ جوزجانی٬ ایضا ٬ ص ۳۳۱.
۲۰ ـ خواند میر ـ غیاث الدین بن همام الدین الحسینی٬ حبیب السیر فی اخبار افراد البشر ٬ ج ۴ ٬ تهران ٬ ۱۳۳۳ ٬ ص ۶۰۵.
۲۱  ـ هندو شاه ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج اول ٬ ص ۲۱۶ . ضمنا رک : هروی ٬ اثر قبل الذکر٬ ص ۴۰ .
۲۲ ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر٬ ج اول ٬ ص ۳۵۸ ٬ در حالیکه این واقعه  را هندوشاه در تاریخ فرشته در سال ۵۷۲ هـ ق = ۱۱۷۶م ذکر میکند . هندوشاه ـ محمد قاسم ٬ تاریخ فرشته ٬ نولکشور٬ ۱۲۸۱ هـ ق ٬ ص ۵۶ .
۲۳ ـ هندوشاه ٬ ایضا ٬ نولکشور٬ ص ۵۷.
۲۴ ـ جلالی ـ علی احمد٬ مطالعه تاریخ افغانستان از نگاه عسکری٬ ج اول ٬ کابل  ۱۳۴۳٬ ص ۳۹۳ .
۲۵ ـ دولا فوز ـ ث ـ ف ٬ تاریخ هند٬ ترجمه : سید محمد تقی فخر داعی گیلانی٬ تهران ٬ ۱۳۱۶ ٬ صص ۴۱ ـ ۹۴ .
۲۶ ـ هندوشاه ٬ اثرقبل الذکر ٬ نولکشور٬ ص ۵۷ .
۲۷ ـ هندوشاه ٬ ایضا ٬ ص۵۶.
۲۸ ـ هروی ٬ اثر قبل الذکر ٬ ج اول ٬ ص ۳۸ ـ ۳۹ .
۲۹ ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر٬ ج اول٬ ص ۴۰۱.
۳۰ ـ جوزجانی ٬ ج اول ص ۴۰۴ . هندوشاه در تاریخ فرشته هم این تاریخ را مورد تایید قرار میدهد . 
رک : هندو شاه ٬ تاریخ فرشته ٬ تحشیه وتعلیق از داکتر محمد رضا نصیری ٬ ج اول ٬ ص ۲۱۴ .
۳۱ ـ   شاملویی ـ حبیب الله ٬ تاریخ ایران ٬ تهران ٬۱۳۴۷  ص ۳۵۹ ٬ ضمنا رک : حبیبی ٬ تاریخ مختصر افغانستان ٬ کابل ٬ ۱۳۴۶ ٬ ج اول ٬ ص ۱۶۳
۳۲ ـ  جوزجانی ٬ ج اول ٬ ص ۴۰۳ .
۳۳ ـ  ثابت ـ محمد ابراهیم ٬ سلطان شهاب الدین غوری ٬ کابل ٬ ۱۳۴۴ ٬ ص ۸۹ ـ ۹۰ .
۳۴ ـ هندوشاه ٬ اثر قبل الذکر ٬تعلیقات محمد نصیری٬ ج اول ٬ ص ۲۱۴.
۳۵ ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر٬ ج اول ٬ ص ۳۷۵.
۳۶ ـ هندوشاه ٬اثر قبل الذکر ٬ با تعلیقات نصیری٬ ج اول ٬ ص ۲۱۶.
۳۷ ـ جوزجانی ٬ اثر قبل الذکر٬ ج اول ٬ ص ۴۰۸.
۳۸ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ج اول ٬ ص ۴۰۴ و ص ۳۹۱ .  رک : محمود ـ شاه محمود ٬ تاریخ دولت مستقل غوریان ٬ کابل ٬ ۱۳۸۶٬ ٬ ص ۱۴۸ .
۳۹ ـ جوزجانی ٬ ایضا ٬ ج اول ٬  ص ۳۷۵ .
۴۰ ـ جوزجانی٬ ایضا ٬ ص ۳۷۶ .
۴۱ ـ تاپر ـ رومیلا ٬ تاریخ هند ٬ ترجمه : همایون صنعتی زاده ٬ ج اول ٬ قُم ٬ ۱۳۸۷٬ ص ۳۱۲ .