آرشیف

2014-12-27

مسعود حداد

زنــــــــــدگی دیگر

ناهید ما سوی آسمان سر کشید 
جامۀ عشق ِ زُحل در بر کشید

ره بسوی اوج ِعرفان کرد ورفت
جان را تسلیم جانان کرد ورفت

رفت ناهید لیکن ازخودنام ماند
نام نیک بر لوحه ای ایام ماند

بر شکست او سنت جُهال را
برزمین زد ذوق پول ومال را

سرو ثابت ،تابع نوسان نشد
در سیاست مثل این وآن نشد

از حلقوم مظلوم زن فریاد کرد
خویش را از قعر چاه آزاد کرد

گفت مردم! مرد سالاری بس است
زن ستیزی کارخاشاک وخس است

زپای زن گسست بندِ اسارت
که نام زن نرفت دیگر به غارت

نعره زد از منبر مجلس چنان
گرفت ازدست مردان سوقِ عنان

همچو شاهین پر زد از اوج نبرد
مغز پوچ حُکام را آورد به درد

گفت به حاکم ،مرتجع وفاسدی
آذریم ما، آتشیم ما ،تو دودی

برفت مادردلم برپیکرش سوخت
ولی مرگش بما چیزی بیاموخت

بیاموختم خادمان را مرگ نیست
همچو قبرخادمان هیچ ارگ نیست

کس نباید هیچ از مرگ بیم کرد
زندگی را مرگ او ترسیم کرد

هرکی را اندک تفکربرسراست
مرگ شروعِ زندگی ِدیگر است

مسعود حداد
16سپتامبر 2014