آرشیف

2016-6-27

محمد آصف همراز

ربـــابــــه و هـنــر نـقـاشــــی

در شرایط امروز کشورما انسان ها محکوم به درد و رنج روزگار است، نبود شغل، ناامنی، فقر و مهاجرت از مواردی اند که هرلحظه هموندان مان را به شکنجه می کشد اما در این میان انسان های هستند که با لبخند هایش  امید های از دست رفته­ ای مان را باز می دهد و اعتماد به نفس که در وجودمان قبل ها مرده بود، دوباره زنده می کند این شخص جزء روبابه محمدی کسی دیگر نیست.
 

ربابه و هنرنقاشی

دیروز با جمع از فرهنگیان خانه فرهنگ آسیا به دیدار ربابه محمدی نقاش معیوب که با دندان هایش هنر نقاشی را زنده می کند، رفته بودیم، او خیلی ظریف کار می کند و هوشمندانه برخورد می نماید و منی که از نقاشی چیزی را نمی فهمم ولی در خیلی از نمایشگاه ها اشتراک کردم خلاصه به اثارهای نقاشی شده  اش خیره شدم وچنان ظریف و قشنگ کار کرده بود که  چشمان مخاطب را  به عمق هنر نقاشی می کشاند و برای مخاطب حس عجیبی را حمل می کرد؛ حسی که مملو از درد است و ناتوانی فزیکی، وقتی می بینی پنسل را به دندان می گیرد، خیره می شوی به یک آدم ناتوان و لی توانمندتر از خیلی  ها و این کار باعث می شود که دیدگاه حاکم در جامعه نسبت به معیوبین تغییر کند و دیگر معیوبین ناتوان نیستند به قول معروف توانا بود هرکه دانا بود یعنی هر نادان با تن سالم توانا نیست و هر دانا دارایِ تن معیوب ناتوان نیست، همه ای ما تحت تاثیر کارهای او قرار گرفتیم. از آنجایکه حمایت هنرمندان خلاق یکی از اهداف اساسیی خانه فرهنگ آسیا است، بنابر این روبابه محمدی را شایسته ای تقدیر دانسته و لقب هنرمند محبوب یا Popular Artist  را به او اهداء کرده است.
 

ربابه و هنرنقاشی

ربابه از ولایت غزنی ولسوالی مالستان است، کوچک و لاغر اندام ، مهر و محبت در رفتار و برخورد اش موج می زند و چشم های بادامی اش با دوستی و انسانیت به مخاطب نگریسته سخن می گوید. آرام  و مهربان و با اعتماد به نفس تمام پنسل به دندان می گیرد بر روی کاغذ سفید نقاشی های باور نکردنی رسم می کند. او دختر با ادب است.
ربابه محمدی  هنوز بچه است و 16 سال سن دارد به لحاظ فزیکی ناتوان است و لی تواناتر از هر یکی مان، وقتی از او پرسیدم چطور وارد دنیایی نقاشی شدی بمن تعریف عجیبی کرد گفت " ابتدا از رنگه کردن اشکال های کتاب به منظور سرگرمی شروع کردم و بعدش کم کم با تشویق یکی از دوستانم تلاش به رسامی اشیاء کردم" یعنی می توان گفت که هنر نقاشی در نهاد ربابه وجود داشته است و از اولین اثرش پرسیدم ، گفت " سبد توت فرنگی رسم کرده بودم و هرکی می دید خنده می کرد بخاطریکه خیلی خوبیش نیامده بود و او هم مفقود شد" .
 

ربابه و هنرنقاشی

جالب است که بدون رفتن به مکتب خواندن و نوشتن را بلد شده است. وقتی از او پرسیدم که چطور بلد شدی، بمن گفت" اعضای فامیل من می نوشت و می خواند و من هم در کنارشان ذوق زده می نشستم و به نبشته هایشان نگاه می کردم، بلاخره توانستم الفبا بیاموزم و روخوانی بکنم"
ربابه در حال حاضر چهل تا پنجاه اثر دارد که خودش خلق کرده است، شش ماه می شود که به شکل دوامدار نقاشی می کند، دختر زیرک است. وقتی از او سوال کردم که چه نوع کتاب را داوست داری بخوانی، بمن گفت" خواندن داستان های کوتاه را بیشتر دوست دارم و داستان بمن آرامش فکری می دهد و کمک می کند تا بیشتر بتوانم درک بالاتر از فضای اجتماعی پیدا کنم" ربابه دختر مهربان و مهمان نواز است و با دل واپسی باهم خدا حافظی کردیم و منزل ربابه محمدی ترک کردیم. طبیعی است که اعضای گروه در مورد دیدو بازدیدش یا کاری را که انجام می دهد تبصره می کند و ماهم در غیاب ربابه حرف های ردوبدل کردیم  و همه تحت تاثیر انسانیت ربابه قرار گرفته بود و به اتفاق آرا از برخورد و مهربانی او تعریف و تمجید می کردند و همچنان برای همه ای مان اعتماد به نفس بالای ربابه امیدواری خلق کرد و همه در این نظر بودند که یک معیوب هیچ گاه ناتوان نیست مجددا می نویسم توانا بود هرکه دانا بود.