آرشیف

2019-7-14

رفعت حسینی

ران مرغ و عصر سنگ

برگه فیسبوک یک [[ روشن فکر !!]] چپی را،که یک وقتی نامی ونشانی داشت فرخنده!،کشودم. درعصرسنگ افغانستان که فلسفهء علمی !! باحریفانش قـُشتی می گرفت ،وخشتک های همدگر را پاره میکردند،درسالیان پنجاه وشست خورشیدی ،وی چیغ هایی بسرخی وگرمای قوغ آتش ازگلوی مبارزخویش «خلق!!» مینمودوازارجناکی زندگی توده های زحمتکش نعره های بیخودانه می کشید وازاندیشه های کائنات شمول و خیالهای ، خیلی خیلی وخیلی امیددهنده برای بینوایان وبویژه کارگران،مینوشت. انقلاب حتمی! وفرمول بندی! شده ییکه ازان سخن میزد بیخی همانند فرمولهای کیمیاوی بود!!

 

پس ازینکه ایالات متحده ودین ([مبین]) اسلام، حدوداربعهءتره کی ایزم وکارمل ایزم را برسمیت نشناختند ،دل این چپی! نیز ازافغانستان منقلب وبیزارشد وپناهندگی داد درخاک انقلاب کبیر!فرانسه .

 

هنوزازکنفرانس بن یک هفته نگذشته بودکه باخیزی تسلیم ناپذیرانه، دوباره رفت بکابل واندکی بعد به برادراسلامی وعضو <نازدانه> تنظیم جهادی جمعیت اسلامی ربانی بدل شد. وچندی پسترخودش یک حزب سیاسی! برای ارتقای کشور!ایجادنمودودروزارت داخله ثبت! نمود.

 

همراه بااین عیار! ،چند خلقی وپرچمی دیگر، شهره درعصرسنگ ویاگمنام، به تنظیم های جهادی اسلامی پیوستن شانرا اعلام وهویداکردند که [جنبش زمان] را ،هروقتی،بنکویی میشناسند وبآن سرتسلیم فرود میآورند. بنابران انسان های ((روشنفکر)) هستند.

 

این عیاران ودلاوران،ازلقب (رفیق )چشم بربستند وبا لقب افتخارانگیز {استاد} معرفت بدست آوردو به ترتیب مشاورارشد در وزارت های شهدا ومعلولین وداخله ودفاع ملی وحج واوقاف واقوام وقبایل <<انتخاب>> گردیدند.

 

دربرگه فیسبوک این دلیرمردسده ها، معلوماتی (برتراز ارزش) یافتم:

 

۱/در باره ران مرغ وفواید آن برای جسم وجان انسان نگاشته است باعکسهای رنگی از ران مرغ سرخ کرده اخته شده ویخنی مرغ وسودش برای سرماخوردگی.

 

۲/ونیز، چون بادبیات پارسی نیز بگونهء {شگرف} تسلط !دارد ، یک مقالهءبه اصطلاح ۴۲۰ پژوهشی منتشر کرده بااین سروصورت وشیره:

 

« معجزه حضرت لسان الغیب حافظ ((( رح ))) درردیف الغیاث :

 

لسان الغیبِ همه زمانه هاحضرت حافظ بزرگ، ثابت کرده که نابغه استثنایی درشعر دنیاست و ازآغاززیست بشر تاکنون درالغیاث چنین شکوهی ،بخصوص درزبان معظم وبی نظیرفارسیبچشم نخورده است:

 

درد مارانیست درمان الغیاث

 

هجرمارانیست پایان الغیاث

 

دین ودل بردند وقصد جان کنند

 

الغیاث از جورخوبان الغیاث

 

دربهای بوسه یی جانی طلب

 

می کنند این دلستانان الغیاث

 

خون ما خوردند این کافردلان

 

ای مسلمانان چی درمان الغیاث

 

همچو حافط روز وشب بی خویشتن

 

گشته ام سوزان وگریان الغیاث!»

..