2014-12-27
مسعود حداد
ای که یادت خامۀ شعرم شده
شعرمن در بین خامه گُم شده
بیش ازین دوری مکن نا مهربان
چون دلم درهجر تومغموم شده
آن تبسم های تو آید به یاد
خنده های قهقه ات موهوم شده
گاه ،گاه یادم نما، ای نازنین
یاد من درذهن تو معدوم شده
روزگاری خادمی کردم ترا
خادمش مغضوب آن مخدوم شده
من کنون در برزخی افتاده ام
دوزخ وجنت به من معلوم شده
آ مرا ، از آتشِ دوزخ رهان
روح من ازدود آن مسموم شده
گوشه یی ازباغ خود جایم بده
راز گردون گر بتو مفهوم شده
مسعود حداد
5 اگست 2014
پر بیننده ترین مقالات
-
سلطان رضیه غوری
-
آب و هوای ولایت غور
-
سرگذشت سیاه موی و جلالی
-
اصطـــلاحــــات و واژه های شیرین لهجـهً غوری
-
شهر فیروز کوه مشهور ترین پایتخت سلاطین بزرگ غوری
-
بیوگرافی شهید محمد رفیق علم
-
ولسوالی های ولایت غور
-
زندگی نامه مختصر مرحوم سید محمد رفیق نادم رئیس بنیاد فرهنگی جهانداران غوری حوزه غرب
-
نثار احمد حبیبی غـوری کیست؟
-
Muhammad of Ghor
مجلات و کتب
جام غور در شبکه های اجتماعی
گزارشات و مصاحبه ها
-
قاری رحمت الله بنیان گزار گروه داعش و سرکرده گروه طالبان ولایت غورطی یک عملیات نیروهای امنیتی افغان در ولایت فاریاب کشته شد
-
کارگاه سه روزه آموزش حقوق بشر و حقوق بشردوستانه برای نیروهای امنیتی و دفاعی در ولایت غور
-
گرامیداشت شانزدهمین سالروز تأسیس کمیسیون مستقل حقوق بشر افغانستان در ولایت غور
-
امضاء تفاهمنامه نشر برنامه های حقوق بشری با چهار رادیو در ولایت غور
راز گــــــــــردون