آرشیف

2016-2-3

عصمت الله راغب

دیورند؛ آژده های خاموش

کرزی به بهانه دیورند زنده گی را از ما می گیرد!

تا وقتی که کرزی و همفکران آن از شعار میراثی"دا پشتونستان زمونژ" دست نکشند و فاتحه خوانی های دشمنان افغانستان را در خاک افغانستان بس نکنند؛ ما بدبخت تر از این باقی خواهیم ماند. تا امروز تمام آفت های که از سوی پاکستان متوجه ملت افغانستان می شود زادۀ سیاست های غلط است که به واسطۀ کرزی در طول سیزده سال حکومت اش روی دست گرفته شد و تا اکنون آگاهانه بر ما تحمیل می کند. شما اگر به خیال پردازی های آقای کرزی مکث کنید که ایشان در چنین شرایط ادعای وسعت جغرافیایی افغانستان را مقدم بر هر چیز دیگر در داخل افغانستان دامن می زند و تا پل اتک و گوادر پاکستان را ادعای ارضی می کند، باید واضح شود که از تشکیل حکومت پاکستان تا به حال که 67 سال از عمر پاکستان در امور همسایه گی به افغانستان می گذرد به اساس کدام همه پرسی پشتون های پاکستان خود را افغانستانی خواندند؟ ویاهم کدام تظاهراتی را مبنی بر جدایی خود از خاک پاکستان به افغانستان راه اندازی کردند؟ جواب این است که قطعاً مردمان پشتونستان تیشه بر ریشه نمی زنند و هیج شهروند افغانستانی را از خود نمی پندارند، این تنها کرزی است که برای سر نوشت پشتون های پشتونستان اشک تمساح ریخته خیال پردازانه راه می رود. این درحالیست که در تازه ترین مورد پس از سفر غنی به پاکستان بخاطر اشتراک در کنفرانس کشورهای قلب آسیا وگفتگو با مقامات پاکستانی بخاطر تامین صلح در خاک افغانستان { افغانستان امروزی نه آن افغانستان را که کرزی ادعا می کند}، آتش خشم کرزی یک بار دیگر فوران کرد و در پیوند به خواست پاکستانی ها که خواستار بهبود و حل مسئله پشتونستان و دیورند شدند واکنش جدی نشان داد. اما خبرنگار تلویزیون طلوع نیوز در پیوند به همین موضوع مصاحبه ی را با بومیان پشتونستان انجام داده و نظرشان را در مورد وابسته گی شان در خاک افغانستان و پاکستان پرسید؛ که در این اقدام با تمام کسانی که مصاحبه صورت گرفت همه گان اعتراف می کنند که ما پاکستانی و جزی خاک پاکستان هستیم، اما آقای کرزی بر خلاف اراده ساکنین دو طرف دیورند و حکومت افغانستان هنوز به خیال پردازی های "داپشتونستان ز مونژ" ادامه می دهد. و از طرف دیگر کدام عقل سلیم می پذیرد که یک انسان عقلمند در آن طرف مرز که نفوس مردمی و قومی شان که تقریباً برابر به مجموع نفوس افغانستان است، سهم سیاسی و اداری شان بالاتر از هر قوم دیگر در پاکستان جا افتاده است از سوی هم از تمام سهولت های زنده گی از امنیت تا اقتصاد وغیره نیز برخورداراند و از کشور که در منطقه دارای قدرت هسته یی است و از و جاهت فوق العاده ی نیز برخوردار می باشد دست کشیده، این همه نعمات را پشت پاه بزند و خود را بر یک کشور احتیاج مفلس درمنطقه، ضمیمه کند!. این ما هستیم که بوی گند تعصب مان تمام داشته های داخلی را به باد فنا داده اکنون پشت هویت سازی کاذب در بیرون از کشور می گردیم. اگر از آقای کرزی پرسان شود که تو درمدت سیزده سال برای افغانهای این طرف دیورند چی کردی که اکنون چشمک زنان برای افضل خان پاکستانی بنام شهروند افغانی مراسم فاتحه خوانی برگزار می کنید چی پاسخ خواهد داشت؟ قطعاً پاسخ کرزی بیشتر از داستان های ساختگی پشت منبر شان نخواهد بود.
مشکل دیگر در رهبری افغانستان این است که پس از شکست طالبان و روی کار آمدن حکومت کرزی و تا امروز ما هرگز صاحب یک رهبر با درایت و دلسوز نسبت شهروندان بومی این خاک نشده ایم که از برایند یک انتخابات دموکراتیک و به اساس آرای پاک و مشروع ملت برآمده و مدافع اصلی حقوق شهروندان همین افغانستان موجود در منطقه و جهان بوده باشد. ازسوی هم مسوولیت پذیری در فرهنگ افغانیت ما هرگز وجود ندارد، زیرا این عدم مسوولیت پذیری ریشه در فرهنگ زنده گی سیاسی- اجتماعی افغانیت ما دارد که در چگونگی انتخاب حاکم اشتباه راه می رویم زیرا؛ اگر ما  به شیوه های انتخاب زعیم در افغانستان متوجه شویم، گزینش حاکم در افغانستان زیر نام انتخابات چندان تفاوتی با چگونگی انتخاب پادشاهان در سابق ندارد، تنها می توان تفاوت را دریک نکته یافت که پادشاهان سابق را یکی پی دیگر پدران شان انتخاب می کردند، اما امروزه مردم تنها طی یک انتخابات نمادین و غیر دموکراتیک وقت شان را ضایعه گذاشته تا پای صندوق های رای کشانیده می شوند درحالیکه به آرای شان هم هیچ نوع احترامی گذاشته نشده و نمی شود اما بازهم فشارهای درونی و بیرونی آنها را تا حوزه انتخاباتی دوان دوان می برد تا تنها نام پروسه را زنده نگهدارند نه شاخصه های آن را. پس وقتی رییس جمهور به اساس احترام به آرای مردم بوجود نیاید و قدرت توسط یک انتخابات شفاف وعادلانه بدون شناخت قوم و زبان دست به دست نشود، رییس جمهور(پادشاه) قطعاً سراپا نسبت به مسوولیت هایش بی اعتنا می باشد و از آنجاست که هیجگاهی نتوانسته ایم یک زعیم پاسخگو در برابر ملت و مسوولیت پذیر موافق با قوانین افغانستان داشته باشیم که حد اقل از یک دید متفاوت تری به این تنش خانمانسوز بین افغانستان و پاکستان زیر نام دیورند و پشتونستان نگاه کند.
در طول تاریخ وقتی به ساکنین پشتونستان متوجه می شوید بخوبی در میابید که اربابان آنها مثل بره یی دومادره از دوطرف به نفع خودشان سرمایه اندوخته اند و بخصوص از سوی حکومت افغانستان مثل ماده گاوه شیری به نفع شان استفاده برده و می برند اما متاسفانه زعمای افغانستان در طول تاریخ هرگز فرزند اصلی و بومی این خاک را از فرزند کاذب تفکیک کرده  نتوانسته اند و این تنها رهبران  ما هستند که این  بازی را  به نفع  دشمن مغایر روحیه هر افغانستانی با احساس دیگر در این خاک ادامه می دهند.
چند وقت پیش رسانه ها از حیف و میل امتیازات تحصیلی جوانان افغانستان از سوی پشتون های پاکستان صدا بلند کردند؛ گویا اینکه تا امروز از چندین بورسیه های تحصیلی جوانان افغانستانی، پاکستانی ها استفاده برده اند. اما به نظر من این حرف نو نیست که پشتونهای پاکستانی امتیازات تحصیلی دانشجویان افغانستانی را از سوی حکومت افغانستان حیف و میل می کنند؛ گذشته از دوران داوود و نجیب، بلکه در طول سیزده سال گذشته کرزی آگاهانه امتیازات افغانستان ره به پسران لالا افضل خان ویاران آن وقف می کرد، شاعر خوب گفته است که:
خرچ اگر از کیسه ی مهمان بود
حاتم طایی شدن آسان بود
کرزی در مدت زمامداری اش با استفاده از خزینه دولت افغانستان در حق پشتون های پاکستان حاتم طایی خوب بود. این آقایان هرگز برای عبور از این لجنزار تعصب تدبیر نسنجیده و نمی سنجند، در قرن بیست و یک فرهنگ سیاسی ما هنوز بر اساس محورهای قومی وقبیله یی باقی مانده است و هیج رنگ و بوی از رفتن بسوی مدرنیزه شدن و ملت شدن را در خودش جاه نداده است؛ از اینجاست که که ما خود سدی برهویت سازی و غایتاً مانع رفتن بسوی ملت شدن را ایجاد کرده ایم. در کنار دیگر شاخصه های ملت شدن یک نکته هم این است که؛ تمام شهروندان کشور الزاماً روی یک سلسله مشترکات خویش تفاهم کرده برای رسیدن به آن تلاش کنند و یاهم بقول روانشناسان که توان تحمل تفاوت را در خود تمرین نمایند؛ اما برعکس رهبران ما بجای اینکه تاجک ها، ازبک ها، هزاره ها، ایماق ها، ترکمن ها و بلوچ های این سرزمین را از خود فکر کنند و بر مشترکات خویش ارج بگذارند بیشتر تلاش می کنند تا از کشور های دیگر هرکس که به زبان خودشان صحبت کرد روی آن سرمایه گزاری کنند اما هرگز فکر نکردند آنانیکه با شما مشترکات جغرافیایی، فرهنگی، سیاسی و مشترکات منافع ندارند هرگز دوست تان نخواهند شد، برای هیج شهروند افغانستان از هرگروه و از هرقوم و هرفرقه یی که بوده باشد شایسته نیست که به نفع تبارهای بیرون مرزی شان کار کنند به رمز مثال تاجک های افغانستان به نفع تاجک های تاجکستان، پشتون های افغانستان به نفع پشتون های پاکستان، ازبک های افغانستان به نفع ازبک های ازبکستان و همینطور شیعه های افغانستان به نفع شیعه های ایران…. پس اگر ما خود بیگانه پرستی را بجای همدیگر پذیری نهادینه کردیم آنجاست که بیشتر از این در گودال آتش همسایه ها می سوزیم.
اخیراً  پس از آمدن هیت پاکستانی به افغانستان که بیشتر گفته می شد بزرگان پشتون های پشتونستان بودند تا برای راه اندازی یک ترفند تازه بخاطر صلح افغانستان بخود سرمایه جمع کنند؛ در پیوند به همین موضوع عده یی از هم ایده های آقای کرزی در رسانه ها ادعا می کنند که ما از پشتونهای آن طرف دیورند تیر شده نمی توانیم، مدعی اند که آنها از ماست، سرنوشت آنها باید معلوم شود زیرا افغان های پاکستان(پشتونستان) در تذکره هایشان افغان نوشته است بناءً آنها از افغانستان هستند؛ اما این آقایون هرگز به این فکر نکرده اند که کلمه افغان گذشته از ینکه بر ساکنین این جغرافیا اطلاق می شود{اگرچند که اختلافات راهم به همراه دارد} "افغان" نام قوم هم است که برهویت یک طایفه مشخص دلالت دارد نه برای عام مردم افغانستان، ما برای اینکه بتوانیم هویت جغرافیایی مان را درست بشناسیم در یک نگاه باید بین افغان و افغانستانی فرق بگذاریم تا حداقل یک افغان افغانستانی را از یک افغان پاکستانی و یک تاجک افغانستانی را از یک تاجک تاجکستانی وهمینطور یک ازبک افغاستانی را از یک ازبک ازبکستانی باز شناسیم…. و از طرف دیگر پاکستان کشوریست که قدرت دیکتاتوری در آنجا کمتر نقش پیدا کرده است و قدرت حاکم، بر هویت ساکنینش احترام گذاشته و قومیت را درج شناسنامه ها کرده است. اما در افغانستان این مسئله بر عکس است قدرت حاکم هرگز اجازه نمی دهد که دیگران به هویت شان شناخته شوند چون منفعت شان در عدم تثبیت هویت ها در این خاک گره خورده است. از سوی هم اگر قضاوت ما این باشد که تمام کسانی که در پاکستان در شناسنامه هایشان"افغان" نوشته شده است مربوط افغانستان هستند، اگر واقعاً آقای کرزی این سخن را از روی اخلاص و صداقتش نسبت به مردم افغانستان می گوید که کلمه"افغان" بیشتر اطلاق به جغرافیا می شود تا هویت قومی؛  پس کافیست که اجازه دهند تا تذکره های برقی توزیع شود و به هویت های قومی احترام گذاشته از آن طریق میدان را برای افغان های پاکستان تخلیه کند زیرا از دید عینک قضاوت کرزی وقتی قومیت مردم افغانستان در تذکره هایشان نیز درج شود  در آن وقت بر مبنای این ادعای آقای کرزی و همفکران آن  به ساده گی می شود ادعای کشورهای همسایه را برای پیوست اقوام ساکن در افغانستان را از روی هویت زبانی و تباری شان به کشور های همسایه مهیا کند؛ زیرا همه اقوام ساکن در افغانستان به فورمول وضع شده کرزی مطابقت دارد که کشور های بیرونی نیز هرهویت که با کشور شان مطابقت داشت ادعای وابسته گی قومی و جغرافیایی شان را مطرح کنند، به رمز مثال آنهای که تاجک هستند به تاجکستان اعزام شوند، ازبک ها را به ازبکستان، ترکمن ها ره به ترکمنستان و شیعه ها را هم به ایران دیگر فضا برای دوستان پاکستانی کرزی خوب فراهم  خواهد شد که به ساده گی می تواند از تمام رسوم و عنعناتش بخوبی تجلیل کند و دیگر هیج نوع موانع فرا راه تحقق آرمان هایش باقی نخواهد بود.
از دغدعه های خیالی پردازانه کرزی که بگذریم از طرف دیگر درشرایط فعلی پاکستان همه چیز افغانستان را در اختیار دارد از رهبری تا کنترول نظام اقتصادی، سیاسی وحتی عده ی از رهبران مشمول نظام نیز به خواست پاکستان عمل می کنند، برعکس آنچه را که کرزی و تیمش زیرنام دیورند به رسمیت نمی شناسند وتا نزدیکی گوادر وکراچی را ادعای مالکیت می کنند، پاکستانی ها هم خواستار مالکیت تا دریا آمو هستند اما به عقیدۀ من این کنش آقای کرزی بازی با آتش است که بیشتر از این میخواهد ما ملت مظلوم افغانستان در آتش خشم پاکستانی ها بسوزیم.
از طرف دیگر پاکستان در امور همسایگی افغانستان برای صلح وجنگ حرف اول  را می زند، اگر از یک دست صلح را پیش کند از دست دیگر جنگ را عرضه می کند و از آغاز استقلال آن (1947) که تا امروز 67 سال از عمر همسایگی ما می گذرد  خواست های متفاوتی را مطرح کرده است، اگر درسابق خواست پاکستان تنها مسئله دیورند بود اما امروز خواست های متفاوت و بلند و بالای  دارد که نتیجتاً در پی مطالبه موارد ذیل است:

۱.  مسئله دیورند را به نفع خودش تمام شده می خواهد و هر نوع سخن از جانب رهبرهای افغانستان در پیوند به مسئله دیورند پیامدش تشدید حادثات مشابه مثل حادثه شاه شهید، حمله بر وزارت خانه ها، به رگبار بستن سربازان ارتش افغانستان، یتیم کردن و بیوه ساختن هزاران شهروند افغانستان است، اگر چند که به قول عده از آگاهان بحث دیورند یک بحث تمام شده به نفع پاکستان است و تا امروز هیچ نوع سند که دال بر مالکیت ارضی افغانستان باشد وجود ندارد و تنها عده یی از رهبران ما لای این مسئله را بخاطر کسب یک شهرت کذایی و دروغین بلند می کنند که شاید این آرمان را نا تمام به گور ببرند.

۲.  هرنوع رابطه افغانستان با هند را خلاف منافع خویش دانسته؛ در زمینه از هیج گونه تلاش در راستای جلوگیری از این رابطه دریغ نورزیده، می کوشد تا افغانستان با هند یک روابط پر تنش داشته باشد که در هر فصل رهبری افغانستان این بازی را به نفع خودشان به پیش ببرند.

۳.  مسایل دیگری که پاکستان منفعت خویش را در آن می بیند، مسایل آبی است که مستدام می کوشد تا از هرنوع مداخله عبور آبها در خاک پاکستان ازسوی افغانستان را جلوگیری کند، خصوصاً آب دریا کنر.

۴.  خواست دیگر پاکستان دست یابی به بازارهای آسیا میانه از طریق خاک افغانستان بدون هرنوع مداخله افغانهاست که گزینه سوم چهارم بارها از سوی پاکستانی ها بدون ابهام تکرار شده است.

۵.  پاکستانی ها خواستار یک دولت دست نشانده در افغانستان هستند و یاهم خواهان یک نظام انارشیزم و پاشیده در افغانستان می باشند تا از این طریق بتوانند تمام خواست های خویش را برحکومت افغانستان بدون قید وشرط اعمال کنند، روی دیگر سخن اینکه  پاکستانی ها در افغانستان در پی حکومت خواهد بود که در تمام معنا روابط با پاکستان را نسبت به هند ترجیح دهد که این خواست را در اوایل شکل گیری حکومت وحدت ملی خوب تر می توانید به تجربه بگیرید.

۶.  پاکستانی ها خواستار روابط ومشاهدات بر بخش های نظامی وامنیتی افغانستان هستند تا از نفوذ هند در افغانستان جلوگیری نمایند.

۷.  به قول اکثر آگاهان واقعیت گو، بحث پشتونستان از لحاظ تاریخی با پاکستان یک بحث تمام شده است که هیج جای مناقشه در آن وجود ندارد، اما پاکستانی ها تنها از این نام بحیث یک ابزار در تداوم مداخلات خود در امور افغانستان استفاده می کنند.

۸.  غربی ها هرگز نمی خواهند درمقابل دوستی با افغانها، پاکستان را از دست بدهند، مصداق اعتبار پاکستان نسبت به افغانستان را در نزد غربی ها در دوران جهاد خوبتر می توانید به مشاهده به گیرید.

۹.  برای نجات از این مداخلات تحقیرآمیز پاکستان، کشور ما نیازمند داشتن یک ذهن رهبری است تا بتواند وسیله نجات این کشتی بشکسته به ساحل نجات واقع شود، در اوایل هندوستان همچنان مثل کشور ما زیر تحقیر پاکستان قرار داشت، اما ازینکه درآن کشور ذهن رهبری وجود داشت، سرانجام کشور وملت خود را از چنگال این فتنه انگیز دهر نجات بخشیدند. آن ذهن رهبری را که من نام می برم، متفاوت از افکاری باشد که تا امروز سیاست های غلط شان جایگاه افغانستان را در منطقه تعریف کرده نتوانسته است.

با توجه با گفتار فوق برای اینکه تنها بتوانیم زنده بمانیم به نظر نگارنده راه معقول این خواهد بود که ما پیشتر از جذب پشتونهای پاکستان به این خاک و ادعای ملکیت برای توسعه جغرافیایی، در ابتدا نیازمند توسعه سیاسی در افغانستان هستیم که حد اقل بتوانیم با عبور از بعضی موانع  مثل: عبور ازبحران هویت، عبور از بحران مشروعیت، عبور از بحران مشارکت، عبور از بحران توزیع، عبور از تمرکز قدرت، تغییر نظام از ریاستی به پارلمانی و با کمک امثال اینها بتوانیم در داخل افغانستان یک حکومت مقتدر را شکل دهیم که پاسخگوی نیازهای شهروندان بومی همین خاک باشد و از جان ومال شان در برابر حملات پاکستانی ها حراست کرده بتواند واین واجب هر مرد و زن افغانستان است که بیشتر از هر شهروند بیرونی زیر نام هم تبار و هم زبان، به کسانی انس به بندند و احترام داشته باشند که آنها در همین جغرافیا با هم منافع مشترک دارند و از تشکل همین اقوام ساکن، افغانستان خود را در بیرون تعریف کرده می تواند نه اینکه برای هویت سازی دروغین مشت به هوا بزنیم.
برای ما الزامی تر از هرچیز مهم این است که اولاً برای ملت شدن در داخل افغانستان بی اندیشیم واز هرنوع قوم گرایی  و ملیت پرستی کنار بیایم، بیشتراز پشتون های پاکستان برای وحدت اقوام موجود سرمایه گزاری کنیم. تمام نهادهای موجود در کشور را اعم از سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، تعلیمی و تحصیلی….که تا امروز همه گان بر محوری قومی می چرخد از این وضعیت نجات داده در پی ایجاد نهادهای باشیم که در آن ما بتوانیم با کمک آنهای که از اندیشه تعصبات قومی، زبانی، فرهنگی، مذهبی وغیره فرار کرده باشند و تنها برای همدیگر پذیری و رسیدن به منافع هموطنان خویش می اندیشند و نهایتاً یک فکر واحد را متشکل از همه اقوام برای نجات افغانستان شالوده اندازی کنیم تا از این مجرا بتوانیم در دراز مدت صاحب یک نظام مقتدر در منطقه باشیم؛ در غیر آن وجاهت و اعتبار ما در نزد پاکستانی ها سزاوار تر ازین نخواهد بود که مامورین و دکانداران آنها را ما در خاک مان به موترهای ضد گلوله همراهی کنیم اما آنها برعکس مقامات بلند پایه مارا با سرویس های شهری که به قول آقای صالح توهینی بیش نیست، بدرقه کنند و یاهم به تعقیب سفر رسمی مقامات بلند پایه برای تضرع به تامین صلح در افغانستان برادران ناراضی را با واسکت های انتحاری به خاک افغانستان بفرستند تا پیامد سفر مقامات افغانی را با خون شهروندان بی گناه افغانستان به نمایش بگذارند.
بازهم تاکید می کنم با این وضعیت که ما در افغانستان داریم وهنوز ادعای خاک پاکستان را می کنیم قطعاً به نفع مان نیست، هر قدر با دست خالی  به این مسئله پافشاری کنیم بیشتر قربانی می دهیم، پس راه حل این خواهد بود که ما اول در افغانستان برای ملت شدن بی اندیشیم و همین جغرافیای موجود را امنیت تامین کنیم و وقتیکه جایگاه خود را در منطقه بحیث یک کشور قدرتمند و عاری از انتحاری تعریف کردیم، در آن وقت می شود هم رکاب با کرزی تمام خاک پاکستان را با بیشتر 180 ملیون نفوسش تحت اداره افغانستان امروزی در بی آوریم.
به امید تحقق چنین خیالی….