آرشیف

2015-1-20

فضل الحق نجات

دیدار که اشکم را ســـرازیـــر کرد

 

به تاریخ 30/8/1390 صدای آمد امد فضای رکیک وافسرده ولایت غور را فرا گرفت ودر بعضی از ادارات دولت من جمله ریاست احیا وانکشاف ولایت غور واداره مقام ولایت ودفاتیر همکار ولایت اماده گی های را میگرفتند وروی تجدید کار وبرنامه خود وروی نظارت از پروزه های در حال کار در محلات مختلف وبه خاطر پزیرای مهمان که دانستم وزیر محترم احیا وانکشاف دهات است تلاش های را روی دست گرفتند تا آنجا که باید چند پروژه که کار آن تکمیل شده برای سپاریدن به بهره برداری آنهم بدست وزیرصاحب باید افتتاح شود پروگرام های روی دست گرفته شد تا افراد از برنامه های خاص ریاست احیا وانکشاف دهات ولایت غور وموسسات همکار آن در محلات سفر به کمک مردم وشرکت ها ساختمانی قرارداد کننده ها وشورای محل به تفاهم وهمکاری های صورت بگرد تا از مهمان به شکل مناسیب پذیرای شود وپرو ژه ها به نحو شائیسته بدست وزیر صاحب افتتاح ومورد بهره برداری قرار بگرد.
در این میان یک قره بحال من افتاد من که فعلا به سن پیری رسیده ویک موی سفید عاشیق به دیارم میباشم ودر گوشه گوشه های این مرزبوم عشق میورزم همینکه شنیدم مامور شدم تا به سمت غرب ولایت ودیدار با مردم محل وبررسی از پروژه های پل وپلچک که از طریق برنامه انکشاف ملی منطقوی وزارت احیا وانکشاف دهات ولایت غور وحمایه وزارت احیا وانکشاف کشور در محلات مختلف وخصوصا پل بالای دریای هریرود در منطقه کمنج کار آن تکمیل گردیده بود وبه بهره برداری آماده است دیدن ومردم را از آمدن وزیر صاحب آگاه  سازم معیتی دوستان انجنیر خیر محمد انجنیر بخش برنامه محترم رحیمی از همکاران عزیز ریاست احیا وانکشاف دهات ولایت غور نسبت ادای مسولیت وماموریت خودها به صوب غرب وبه طرف دیار مخروبه های مرکز امپراتوری غوری هاحرکت نمودیم من که افسرده حال از حوادث وبازیهای نا هنجار محیط کشور ودولت مردان امروز میباشم همان لحظه به افراط شاد بودم که بار دیگر چشمم را به دیدار برج افتخار آفرین گل دسته از محراب مسجید که نیاکان دین دوست و مردان آزاده تاریخ کشور ما در گذشته دور بنا نموده اند روشن وآیات ملوکتی کلام الله مجید را بازازکنگره های این گل دسته میخوانم وبه روح پر فتوح سلطان غیاث الدین غوری اتحاف دوعا مینمایم .با پیمودن راه ودیدن از مردم وپروژه های تکمیل شده غار سفلی وغار علیا –وپل کلان موتر روبالای دریای هریرود در منطقه کمنج ساعت پنج عصر در منطقه زیبا وپر از گل وباغ کمنج رسیده موتررا به در وازه خانه یکی از مردان روزگار وموی سفید عزیز مردم کمنج (حاجی محسن خان) که از گذشته های د.وران جهاد ومقاومت روابط نیک ودوستی خالصانه همرایش داشتم استاد وآن دوست گرامی از من ورفقای سفرم پذیرای دلپذیر نمود .
شب را روی اوضاع واحوال شخصی واجتماعی ووصحبت های دوستانه سپری نمودیم فردا  آماده گی های لازم که باید در مراسیم استقبال از وزیر صاحب در منطقه باید صورت میگرفت بهمکاری دوست دیرینه ومیربان محترم مان که موی سفید محترم مردمان محل کمنج است در منطقه دهن غوک کمنج با مردم وهوتل داران صحبت بعدا یگدیگر را به آغوش گرفته وداع نمودیم همه ما با علاقه مندی که هر غوری دارد که در ان محل اگر گذر دارد باید از منار جام (گل دسته  جامع سلطان غیاث الدین (غوری ) نا دید ه گذر نکند به عشق مفرط به سوی منار جام حرکت نمودیم همین که در دروازه مخروبه های یک شهر ومرکز امپراتوری غوری هارا مشاهیده کنان به پهلوی برج تاریخی وگل دسته مسجید رسیدیم بمن طوری تجسم مینمود که اکنون آذان محمدی به گوشم میرسد به اطرافش طواف کنان دور خورده چشمم به آیات از سوره مریم که به شکل بسیار ماهرانه وهنر مندانه به بدنه برج ومنار کار شده بود دوخته بود که ناگهان چشمان من در شکست وافتاده گی افتاد که نهایت وحشت آور وتکان دهنده بود قسمت های از شه کاری ها از روی منار ه افتاده که دیگر خیلی ازقسمت های سوره مریم خوانده نمیشود .
وگذشته از این نقیصه اشکار درز ها ورخنه های در بدنه منار دیده شد که منفذ درست به اب های باران های موسمی محیا گردیده که دیدن این منظره فکر ومغزم را دیگرگون وچنان وانمو میگرد که دیگر وقت آن رسیده تا این شه کاری عظیم وافتخار آفرین تمدن اسلامی محکوم به سقوط باشد به این حالت اشک از چشمانم فروریخت زیر ا این آبده تاریخی با بیغم باشی مقاومت وبیش از هشتصدوشصت سال به قدرت وعظمت بیدون هیج نگه بان وپرستاری در همه حال ودر همه بد بختهای تاریخی دامن گیر نسل های گذشته متین وپا برجاه استاده بوده اماامروز که جهان به دهکده کوچک همانند است واز دور ترین نقطه گیتی به سفری چند ساعته میشود در هرکجا سفر نمود وبا هر وسیله ممکنه با حوادث مبارزه کرد وبا مصرف بسیار کم کارهای بس بزرگ را میتوان انجام داد ولی بی انصافی ها جلو هر کار مثبت را گرفته به جای اینکه در عمران گیتی کوشیده شود وآرامیش در زنده گی عالم گیتی رونما شود مصارف وتدارکات روی دست گرفته میشود تا همه موجودات حیه احساس ارامیش کرده نتوانند وتادیدات متوجه عالم است اما . منار جام نماد یک تمدن کهن وشه کاری هنر اسلامی هر بیننده را که از کنارش میگذرد بخود میخواند ویک گوشه از حکایات تاریخ بشریت ویک ترقی را به زبان حال به شرح میگرد. وا اسفا که این آبده تاریخی واین میراث پر ارزیش جهان بشریت وهنر اسلامی دارد تکه تکه شده وسر را قبل از آنکه ازوی چیزی سراغ کرد به جهان ابدیت میگذارد .
منار جام میگوید بشتر از (860) سال در مقابل هر پدیده (سیلاب ها – طوفان ها –تجاوزات جهان کشان –بی قانونی ها – وخود سری های )به تنهای مقابله نمودم تا آنچه بدل دارم به وارثین حقیقی وفرزندان صدیق که بعدا در دامان مادر فروز کوه وکشور م تربیه میشوند باز گو نمایم .هر بیننده وهر عابیر روشن ضمیر را که میبیند با تن فرسوده وقد خمیده اش خطاب وبرایش میرساند که چشم تیز بین خودرا باز وپاره ه های وجودم را که ضعف سینه ام را برایت باز گو میکند تماشاکن تا آنچه در دل دارم برایت بگویم وسر انجام سر به زیر فرومیبرم از آنچه دارم بی خبر خواهی ماند .مرا خطاب بود به اطرافش طواف نموده تکه پاره های جیدا شده از وجودش را مشاهده نمودم گریان شدم ندانستم چه میگوید اما اینقدر دانستم که دیگر آنچه وارثین میراث های فرهنگی جهان انتظار داشتند ویا دارند از بدنه ظاهری گلدسته این آبده تاریخی به آن انتظار که داشتند  مطالعه نخواهند توانیست اما . اکنون هم بمن وشما ها ای مدعیون حکومت وقدرت کشور .
وای جهان وجهانداران وای مدافعین میراث های فرهنگی جهان میگوید کجاست توجه وآن نوشته خوانی که هم خود وهم مردم جهان را به کمک من بخوانید وتا آن زمانی مرا با خود داشته باشید تا مطالب ومفاهیم که از قلب تاریخ بشریت ویک تمدن شگوفان ویک هنر از معماری اسلامی را با خود دارم به شما بیان نموده آنگاه بعد از ادای رسالت که گذشته گان بمن به امانت ساریده اند بحکم خداوند که همه چیز فانی وابدیت از آن اوست سر را به سوی سجده گاهی ابدی فرو ورنج گیتی را از خود دور سازم .با اشک چشم وبوسه بر صورت ضعیف وقابل لمسش با وی وداع نموده سفر را که از  ماموریت دولتی برابر به لایحه وظائیف  به عهده ام گذاشته بودند رهسپار مرکز ولایت غور شدم واین خاطره الم ناکم را به منظور یاد واره از سفر ویاداشت به نسل پر تب وتاب وطن وخصوصا به جوانان غور وآنهای که خط حکومت را گویا از ازل در بغل گرفته به افغانستان آورده اند .وبه اصطلاح جهان بشریت وعلم برداران میراث های فر هنگی جهان تحریر نمودم تا اگر بشود یاد از منار تاریخی جام وگل دسته مسجید سلطان غیاث الدین غوری کرده باشم به امید اینکه فر زندان غوری هفته یکبار واگر ممکین نباشد ماه یک بار در سیر وسفر های شان دیدار ونوشته واخبار را پخش نمایند تا گوش های غافل جهان داران ومیراث داران بین المللی اثار باستانی خبر  شوند ودولت متوجه مسولیت هایش بشود .

منار جام

سفر داشتم سرور بر سر که می بینم فرازت را
منور میشود چشمم میبینم خال نازت را
ولی افسوس وصد افسوس که اشکم واژگون گردید
ورق افتاده از برگت بدیدم من خزانت را
دریغا حسرتا افسوس که تاریخ است بسی بیرحم
تظلم کرده بر جسمت که خم کرده کمانت را
ولی بی باک تر گشته زمانه ای عزیز من
که کور گردید ه چشم شان نمیبینند جمالت را
نه همکاریست در گیتی نه انصاف است در کشور
مرا دردیست که من دیدم زخم نا شمارت را
بخود میپیچم ومینالم اشکم برخسار است
بصفحه صفحه دفتر نویسم یاد گارت را
 
(فضل الحق  نجات)
منار جام روز چهار شنبه
مورخ  1 /9/1390