آرشیف

2019-5-7

علم عبدالقدیر

در پیوند به تقرب ادیان در قرآن

 
جلوه های  تقرب ادیان درجزء دوم قرآن کریم.
در نخستین ایه جزء دوم  قرآنکریم که آیه 142 سور] بقره است مسئله  تحویل قبله از بیت المقدس بسوی مکه مکرمه تجلی یافته که موج عظیم در میان مردم به وجود آورد وبا عث طعنه وعیب جو ئی مخالفین اسلام گردید وقرآن شریف به رسم پیشگوئی این مسئله  را چنین بگوش پیامبر اسلام حضرت محمد ص زمزمه کرد.

سيقول السفهاء من الناس ما ولئهم عن قبلتهم التى كانوا عليها قل لله المشرق و المغرب يهدى من يشاء الى صرط مستقيم (142

ترجمه :

142- به زودى سبك مغزان از مردم مى گويند: چه چيز آنها را (مسلمانان را) از قبلهاى كه بر آن بودند باز گردانيد؟ بگو مشرق و مغرب از آن خدا است هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مى كند.

تفسير:
در صدر اسلام قبله همه یکی بود از آنجا ئیکه  اسلام دین تعصب وتبعیض نیست پیامبر اسلام سیزده سال در مکه مکرمه وحدود شانزده ویا بروایتی هفده ماه در مینه منوره بطرف بیت المقدس نماز میخواند اگر یهود ها بر تری جوئی نمیکرد ند وبر پیامبر اسلام طعنه نمی زدند که ادعای رسالت نو وکتاب نو دارد وقبله ندارد تا هنوز قبله یکی با قی میماند .حضرت محمد ص سیزده سال بعد از بعثت در مکه مکرمه وبه مدت شانزده ویا هفده ماه در مدینه منوره به سوی بیت المقدس نماز میگذراند.اما برخی معاندین خصوصا یهود ها با تمسخر وطعنه ادعا میکردند که دین این پیامبر ناقص است کتا بش تنهاست واحکام شرعی تازه آورده اما سر انجام بسوی قبله ما نماز میگذارد وپیامبر بزرگوار اسلام ازین مسئله خیلی نا راحت ونگران بود.ایشان به کعبه بناء وقبله حضرت ابراهیم ع خیلی علاقه داشت به همین دلیل از اثر طعنه معاندین  شبها به اطراف آسمان مى نگريست ، گويا در انتظار وحى الهى بود.
مدتى از اين انتظار گذشت تا اينكه  از طرف خداوند ج فرمان تغيير قبله صادر شد و در حالى كه پيامبر دو ركعت نماز ظهر را در مسجد بنى سالم به سوى بيت المقدس خوانده بود جبرئيل ماءمور شد بازوى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را بگيرد و روى او را به سوى كعبه بگرداند.وده تن از یاران پیامبر ص بنام هاب ابوبکر وعمر وعلی وعثمان وسعد وسعید وعبیده وطلحه وزبیر وعبدالرحمن با داشتن ایمان راسخ واعتماد کامل یکجا با پیامبر ص روی خودرا به طرف کعبع دور دادند وبنام عشره مبشره لقب یافتند.  
يهود از اين ماجرا سخت ناراحت شدند و طبق شيوه ديرينه خود به بهانه جوئى و ايراد گيرى پرداختند. آنها قبلا مى گفتند: ما بهتر از مسلمانان هستيم ، چرا كه آنها از نظر قبله استقلال ندارند و پيرو ما هستند، اما همين كه دستور تغيير قبله از ناحيه خدا صادر شد زبان به اعتراض گشودند چرا اينها از قبله پيامبران پيشين امروز اعراض نمودند؟ اگر قبله اول صحيح بود اين تغيير چه معنى دارد؟ و اگر دومى صحيح است چرا سيزده سال و چند ماه به سوى بيت المقدس نماز خوانديد ؟!
خداوند ج به جواب این اعتراض به پيامبرش دستور ميدهد به آنها بگو شرق و غرب عالم از آن خداست ، هر كس را بخواهد به راه راست هدايت مى كند) (قل لله المشرق و المغرب يهدى من يشاء الى صراط مستقيم ).
اين يك دليل قاطع و روشن در برابر بهانه جويان بود كه بيت المقدس و كعبه و همه جا ملك خدا است ، اصلا خدا خانه و مكانى ندارد، مهم آن است كه تسليم فرمان او باشيد هر جا خدا دستور دهد به آن سو نماز بخوانند، همان مقدس ‍ و محترم است ، و هيچ مكانى بدون عنايت او داراى شرافت ذاتى نمى باشد.
و تغيير قبله در حقيقت مراحل مختلف آزمايش و تكامل است و هر يك مصداقى است از هدايت الهى ، او است كه انسانها را به صراط مستقيم رهنمون مى شود.
ه 143

و كذلك جعلنكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا و ما جعلنا القبلة التى كنت عليها الا لنعلم من يتبع الرسول ممن ينقلب على عقبيه و ان كانت لكبيرة الا على الذين هدى الله و ما كان الله ليضيع ايمنكم ان الله بالناس لرءوف رحيم (14

 
رجمه :

143- همان گونه (كه قبله شما يك قبله ميانه است ) یعنی شرقی وغربی ندارد دران زمان بخاطر مو قعیت مسلمانان به سمت جنوب قرار داشت شما را نيز امت ميانه اى قرار داديم(كه در حد اعتدال كه ميان افراط و تفريط هستيد) تا گواه بر مردم باشيد و پيامبر هم گواه بر شما و ما آن قبلهاى را كه قبلا بر آن بودى تنها براى اين قرار داديم كه افرادى از پيامبر پيروى مى كنند از آنها ئیكه به جاهليت باز مى گردند مشخص شوند، اگر چه اين جز بر كسانى كه خداوند آنها را هدايت كرده دشوار بود (اين را نيز بدانيد كه نمازهاى شما در برابر قبله سابق صحيح بوده ) و خدا هرگز ايمان نماز) شما را ضايع نمى گرداند، زيرا خداوند نسبت به مردم رحيم و مهربان است .
قبله تجلی توحید ادیان.
اول پیامبر اسلام به سمت بیت المقدس نماز خواند تا همه بدانند بدون امر خدا کاری نمیکند وهیچ تعصب ندارد واین نماد توحید ادیان الهی بود اما طعنه های پیهم یهود ها پیامبر اسلام را به عجز ونیاز به درگاه خدا واداشت.واین امر با عث شد تا دلیل ذیل را بخاطر تحویل قبله یاد آوری کنیم.
1- .طعنه های پیهم یهود ها برای مسلمانان که گو یا دین شان ناقص است واز خودقبله ندارند.
2- اینکه علاقه وافر پیامبر خدا به نماز خواندن طرف قبله که حضرت ابراهیم ع نماز خوانده.
3- آز مایش مردم سست ایمان که آیا بدون چون وچرا امر خدارا می پذیرند ویا اینکه باز بهانه میآورند..
4- نشان دادن  امت پیامبر اسلام را من حیث امت میانه  امتى كه از هر نظر در حد اعتدال باشد، نه كندرو و نه تندرو، نه  افراطی و نه تفريطی، الگو و نمونه .امتی که بدون تعصب به سمت بیت المقدس نماز خواند وبا تحویل قبله نه شرقی اند ونه هم غربی .
5- بخاطر اینکه نشان دهد خدا مكان و محلى ندارد، قبله رمزى است براى وحدت صفوف و احياى خاطره هاى توحيدى ، و تغيير آن هيچ چيز را دگرگون نخواهد كرد، مهم تسليم بودن در برابر فرمان او و شكستن بتهاى تعصب و لجاجت و خود خواهى است .
اما فر مان نهائی بخاطر اهمیت جهت ویا سمت وسو.
آيه 177

ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من ءامن بالله و اليوم الاخر و الملئكة و الكتب و النبين و ءاتى المال على حبه ذوى القربى و اليتمى و المسكين و ابن السبيل و السائلين و فى الرقاب و اقام الصلوة و ءاتى الزكوة و الموفون بعهدهم اذا عهدوا و الصبرين فى الباساء و الضراء و حين الباس اولئك الذين صدقوا و اولئك هم المتقون (177)

ترجمه :

177-نيكى (تنها) اين نيست (كه به هنگام نماز) صورت خود را به سوى مشرق و مغرب كنيد (و تمام گفتگوى شما از مساءله قبله و تغيير قبله باشد و همه وقت خود را مصروف آن سازيد) بلكه نيكى (و نيكوكار) كسانى هستند كه به خدا و روز رستاخيز و فرشتگان و كتاب آسمانى و پيامبران ايمان آورده اند، و مال (خودرا با علاقهاى كه به آن دارند به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و واماندگان در راه و سائلان و بردگان انفاق مى كنند، نماز را بر پا ميدارند، و زكات را مى پردازند و به عهد خود به هنگامى كه عهد بستند وفا مى كنند، در برابر محروميتها و بيماريها، و در ميدان جنگ استقامت به خرج مى دهند، اينها كسانى هستند كه راست مى گويند (و گفتار و رفتار و اعتقادشان هماهنگ است و اينها هستند پرهيزگاران .
در سوره بقره علاوه ازاحکام قصاص.وروزه وجهاد وحقوق زن واحکام نکاح وطلاق باز هم جزء سوم با آیه تقرب ادیان واتحاد انبیا آغاز میگردد واین کتاب محمد ص پیامبر اعظم ص است که بدون تبعیض وتعصب به ذکر فضیلت پیامبران پیشین می پردازد.که پیروان انبیاء دیگر از آن محروم اند.
نخستین آیات جزء سوم قرآن کریم.
آيه 253

تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض منهم من كلم الله و رفع بعضهم درجت و آتينا عيسى ابن مريم البينات و ايدنه بروح القدس و لو شاء الله ما اقتتل الذين من بعدهم من بعد ما جاءتهم البينات و لكن اختلفوا فمنهم من آمن و )منهم من كفر و لو شاء الله ما اقتتلوا و لكن الله يفعل ما يريد (253)

ترجمه :
253 – بعضى از آن رسولان را بر بعضى ديگر برترى داديم ، برخى از آنها، خدا با او سخن مى گفت ، و بعضى را درجاتى برتر داد، و به عيسى بن مريم ، نشانه هاى روشن داديم ، و او را با روح القدس تاييد نموديم ، (ولى فضيلت و مقام آن پيامبران ، مانع اختلاف امتها نشد).
و اگر خدا مى خواست ، كسانى كه بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانه هاى روشن كه براى آنها آمد، جنگ و ستيز نمى كردند، (اما خدا مردم را مجبور نساخته ، و آنها را در پيمودن راه سعادت ، آزاد گذارده است ،) ولى اين امتها بودند كه با هم اختلاف كردند، بعضى ايمان آوردند و بعضى كافر شدند، (و جنگ و خونريزى بروز كرد.
و باز) اگر خدا مى خواست ، با هم پيكار نمى كردند، ولى خداوند آنچه را مى خواهد، (از روى حكمت ) انجام مى دهد (و هيچ كس را به قبول چيزى مجبور نمى كند).
تفسير:
نقش پيامبران در زندگى انسانها
اين آيه اشاره اى به درجات انبياء و مراتب آنها و اشاره به گوشه هاى از رسالت آنها در جامعه انسانى دارد، نخست مى فرمايد: آن رسولان را بعضى بر بعضى برترى
داديم (تلك الرسل فضلنا بعضهم على بعض ).تعبير به فضلنا بعضهم على بعض به روشنى مى رساند كه همه پيامبران الهى با اينكه از نظر نبوت و رسالت ، همانند بودند از جهت مقام يكسان نبودند زيرا هم شعاع ماموريت آنان متفاوت بوده ، و هم ميزان فداكاريهاى آنان با هم تفاوت داشته است .
سپس به ويژگى بعضى از آنان پرداخته ، مى فرمايد: بعضى از آنان را خدا با او سخن گفت (منهم من كلم الله ).
واضح است كه منظور از آن ، حضرت موسى (عليه السلام ) مى باشد كه به عنوان كليم الله معروف شده و در آيه 164 سوره نساء درباره او مى فرمايد: و كلم الله موسى تكليما، خداوند با موسى سخن گفت .

سپس مى افزايد: و درجات بعضى را بالا برد (و رفع بعضهم درجات ).
با توجه به اينكه : در آغاز اين آيه ، تفاوت درجات پيامبران ذكر شده ، ممكن است منظور از اين تكرار، فرد يا افراد خاصى باشد كه نمونه كامل آن پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) است كه آيينش ‍ كامل ترين و آخرين آيينها بود، و كسى كه رسالت او، آوردن كامل ترين اديان باشد، بايد خود او نيز از همه برتر باشد، به خصوص اينكه در آيه 41 سوره نساء، پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در قيامت به عنوان گواه همه پيامبران شمرده ، در حالى كه هر پيامبرى گواه امت خويش است فكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد و جئنا بك على هؤ لاء شهيدا.
گواه ديگر اين موضوع اين است كه در جمله سابق اشاره به فضيلت موسى (عليه السلام ) بود و در جمله آينده ، تصريح به مقام مسيح (عليه السلام ) مى كند و تناسب بحث ايجاب مى نمايد كه اين جمله نيز اشاره به موقعيت پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) باشد زيرا اين سه پيامبر هر كدام پيشواى يكى از مذاهب بزرگ جهان هستند، و اگر نام پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) را با جمله ورفع بعضهم درجات . در وسط آن دو قرار گرفته جاى تعجب نيست ، مگر نه اين است كه دین پیامبر وروش او حد وسط ميان آيين ها است و همه چيز به طور متعادل در آن پياده شده همانگونه كه قرآن مى گويد: و كذلك جعلناكم امة وسطا.
ولى گفته مى شود كه جمله هاى آينده اين آيه نشان مى دهد كه منظور از جمله و رفع بعضهم درجات ، بعضى از پيامبران پيشين مانند ابراهيم و امثال او بوده ،
سپس به سراغ امتياز حضرت مسيح (عليه السلام ) رفته مى فرمايد: ما به عيسى بن مريم نشانه هاى روشن داديم ، و او را با روح القدس تاييد كرديم (و آتينا عيسى ابن مريم البينات و ايدناه بروح القدس ).
نشانه هاى روشن ، اشاره به معجزاتى مانند شفاى بيماران غير قابل علاج و احياى مردگان ، و معارف عالى دينى است .منظور از روح القدس پيك وحى خداوند يعنى جبرئيل ، يا نيروى مرموز معنوى خاصى است ، كه در اولياء الله – با تفاوتهايى وجود دارد – و در تفسير آيه 87 سوره بقره ، مشروحا بحث شد، و اگر در اينجا تاييد به روح القدس را درباره حضرت مسيح (عليه السلام ) بيان فرموده به خاطر آن است كه سهم بيشترى نسبت به بسيارى از پيامبران ، در او بوده است .
دلا ئل اختلاف امت ها: دین اسلام دین اجبار نیست بلکه دین اختیار است فمن شاء فلیؤ من فم شاء فلیکفر …در ادامه آيه اشاره به وضع امتها و اختلافات آنها بعد از انبياء كرده ، مى فرمايد: اگر خدا مى خواست كسانى كه بعد از آنان بودند، پس از آنكه آن همه نشانه هاى روشن براى آنان آمد، به جنگ و ستيز با يكديگر نمى پرداختند (و لو شاء الله ما اقتتل الذين من بعدهم من بعد ما جاءتهم البينات ).
يعنى اگر خدا مى خواست ، قدرت داشت كه آنها را به اجبار از جنگ و ستيز باز دارد ولى سنت الهى بر اين بوده و هست كه مردم را در انتخاب راه آزاد گذارد، ولى آنها از آزادى خود سوء استفاده كردند و راه اختلاف پيمودند (و لكن اختلفوا).پس بعضى از آنها ايمان آوردند و بعضى كافر شدند (فمنهم من آمن و منهم من كفر).
مسلما اين اختلاف از خود مردم و هوى و هوسهاى آنها سرچشمه گرفت و گرنه در ميان پيامبران الهى اختلافى نبود، و همه يك هدف را تعقيب مى كردند.
بار ديگر تاكيد مى كند: اين كار براى خدا آسان بود كه به حكم اجبار جلو اختلافات آنها را بگيرد، زيرا اگر خدا مى خواست هرگز آنها با يكديگر جنگ نمى كردند ولى خداوند آن را كه اراده كرده (و بر طبق حكمت و هماهنگ با هدف آفرينش انسان است و آن آزادى اراده و مختار بودن است ) انجام مى دهد (و لو شاء الله ما اقتتلوا و لكن الله يفعل ما يريد).
بدون شك گروهى از اين آزادى نتيجه منفى مى گيرند ولى در مجموع وجود آزادى از مهمترين اركان تكامل انسان است ، زيرا تكامل اجبارى تكامل محسوب نمى شود.
ضمنا از اين آيه كه دو بار مساله اجبار در آن مطرح شده به خوبى بطلان اعتقاد به جبر، روشن مى گردد، و اثبات مى كند كه خداوند انسانها را آزاد گذارده ، گروهى ايمان را مى پذيرند و گروهى كفر را.
نكته :
سرچشمه اختلاف پيروان اديان
بعضى از نويسندگان غربى به اديان و مذاهب ايراد گرفته اند كه آنها موجب تفرقه و نفاق ميان افراد بشر شده اند و خونهاى زيادى در اين راه ريخته شده زيرا تاريخ ، جنگهاى مذهبى فراوانى را به خاطر دارد. و به اين ترتيب خواسته اند مذاهب را محكوم و آنها را مايه جنگ و نزاع بدانند.
در برابر اين سخن بايد توجه داشت كه :
اولا – همانطور كه در آيه بالا نيز اشاره شده اختلافات در حقيقت ميان پيروان راستين و حقيقى مذاهب نبوده بلكه ميان پيروان و مخالفان مذهب صورت گرفته است و اگر مشاهده مى كنيم كه در ميان پيروان مذاهب مختلف نيز جنگ و ستيزهايى رخ داده نه به خاطر تعليمات مذهبى آنها بوده است ، بلكه به خاطر تحريف مذاهب و تعصبهاى ناروا و آميختن مذاهب آسمانى با خرافات بخاطر منافع اقتصادی ودست یافتن به قدرت صورت
گرفته است .
ثانيا – امروز مذهب (يا لااقل تاثير مذهب ) از قسمتى از جوامع بشرى بر چيده شده در حالى كه مى بينيم جنگها به صورت وحشتناك ترى گسترش يافته است . و با ابعاد وسيع تر و شدت بيشتر در نقاط مختلف دنيا ادامه دارد آيا اينها به خاطر مذهب است ؟ يا اين كه روح سركش جمعى از انسانها سرچشمه واقعى اين جنگها است منتها يك روز در لباس مذهب و روز ديگر در لباس مكتب هاى سياسى و اقتصادى ، و روزهاى ديگر در قالبهاى ديگر خودنمائى مى كند. بنابراين مذهب در اين ميان گناهكار نيست ، اين افراد سركش هستند كه گناهكارند و آتش جنگها را به بهانه هاى گوناگون شعله ور مى سازند.
ثالثا – مذاهب آسمانى مخصوصا اسلام بر اثر خاصيت ضد نژاد پرستى و مليت پرستى سبب شدند كه بسيارى از مرزهاى نژادى و جغرافيائى و قبيله اى بر چيده شوند و جنگهائى كه از آنها سرچشمه مى گرفت طبعا از ميان رفت و به اين ترتيب قسمتى از جنگها در پرتو مذهب از تاريخ زندگى بشر حذف شد، به علاوه روح صلح و دوستى و اخلاق و عواطف انسانى كه مورد توجه همه مذاهب آسمانى بوده است اثر عميقى در كم كردن خصومتها و نفرتهاى اقوام مختلف داشته و دارد.
رابعا – يكى از رسالتهاى مذاهب آسمانى آزاد ساختن طبقات محروم و رنجديده بوده است و به همين دليل جنگهائى در ميان پيامبران و پيروان آنها با ستمگران و استثمار كنندگان همچون فرعونها و نمرودها در مى گرفته است .
اين جنگها كه در حقيقت جهاد آزادى بخش انسانها محسوب مى شدند نه تنها براى مذاهب عيب نبودند بلكه نقطه قوت آنها به حساب مى آيند، درگيريهايى كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) با مشركان عرب و رباخواران مكه از يك سو و با قيصرها و كسريها از سوى ديگر داشت همه از اين قبيل بودند. همه پیامبران محبوب خدا اند و ما پیروان راستین محبوب خدارا دوست داریم.