آرشیف

2019-8-2

رفعت حسینی

در دشتهای گریه
 

در دشتهای گریه

به:

عتیق رحیمی

 

او

قلبی بزرگ

مثلِ غمش دارد .

)))

در خاطراتِ کهنسالش

از رقصِ شاخه های سپیدار

تا دل شکستگی یک فصل

از دردِمردنِ آوازی

تا صبرِمنهدم شدۀ کوهی

چیزی برای دیدن و گفتن دارد.

(((

او انقراضِ نسلِ بشارت را

از ذهنِ کینه ورِ یک زخم

در خوابِ منقبضِ یک شهر

تعبیر کرده بود.

(((

او

قلبی بزرگ

مثلِ غمش دارد .

(((

گاهی صدای غصهءخود را

در دشت های گریه رها می سازد

وز روزگارِ خسته سخن می گوید

در کوچهء خموشِ سکوتی گاهی .

(((

روزی به همرهی اندوه

تا انتهای جادۀ نرسیدن رفت

و آخرین نشانهء یک باور را

یک شب میانِ حقیقت گُم کرد .

 

 

[] [] []