آرشیف

2015-1-16

عصمت الله راغب

دراین روزها بایدبیاد جوانمردی های کلکانی زیست!

هر قدربه پیش می رویم بیشتراز دیروزبه عیاران گذشته خویش، که آنها سمبول از وحدت، رشادت، جوان مردی، سلحشوری وراد مردی بودند انس می گریم، هرقدر زنده گی مان از لحاظ زمان، بسوی معاصرشدن میرود، همانقدر به یادی نسل های اصیل خراسان می افتیم، هدف همان  خراسانیانی است که  اندکی قبل از ما دراین سرزمین زنده گی داشتند، صاحب حق وتصمیم بودند. تاریخ به عنوان پل ارتباط درامر انتقال تجارب، اندیشه، راهکارهای گذشته گان و…به ما اعقاب امروزی وسیله است.که دراین نبشته هم با نگاهی درپیوند به شناخت از افکار ومجاهدت یگانه فرزند قهرمان ورزم آور میدان مبارزه کلکانی، با الهام گیری از تاریخ کمی ازوقت خود را وقف می کنیم، وبا ذکراز کارکرد فرزند باشهامت خراسان، شخصیتی که با داشتن لقب عرفی "خادم دین رسول الله" یگانه الگوی درساکنین حوزه خراسان واسلام باقیست،نام می بریم. این قدوه زمان مسیری را از خود به میراث گذاشته که رفتن درآن نشانی آزاده گیست.وبرای خدمت در دین که با همان اندیشه یی اسلامی ومسلمانی خویش هرگز اجازه نداد تاآنانیکه با تاثیرپذیری از ایدیولوژی غربی واروپایی با اصلاحات مغایربا اندیشه ی این انام استکبارشکن که درهربرهه از زمان برای صاحبان غول پیکردرس ابدی دادند،  حرف وسخنی را تحمیل کنند. این عیار(کلکانی) ازخانواده فقیر ودهقان برآمد ولی با همان روحیه عیاری خویش با کمترین زمان سرآمد مجلس شد. اما پس از دست یابی به مسند پادشاهی، نکتۀ از نکات بارز زنده گی آنرا که همانا خصلت آزاده گان باشد درلابلای این نبشته برای خواننده گان عزیز درخور ذکر میدانم، او اینست که بعداز آن وقتی  کلکانی باهمان مبارزات قاطع خود جایگاه خویش را مثل یک پادشاه باز کرد بعداز اراد خطبه به حضور مخاطبین، آنانیکه پیش از شناخت چهره مبارک شان هرنوع داستانها وقصه ها درمورد این عیار داشتند. پس از دیدار تمام شک وریب که درمورد کلکانی داشتند، به یقین تبدیل شد وکلکانی دراولین بیانیه خویش توجه مردم را چنین جلب کرد:
برادران من!
«بیاری خدا وهمکاری رفقای شجاعم دراین جا آمده ام علمای دین فتوای داده اند که پادشاه سابق خلع ومن بجایش بنشینم.
من همان دهقان زاده ی ناچیز وبنده خداوند وسرباز بیسواد هستم امید من اینست که به شما خدمت کنم ودرعهدی که با خداکرده ام پایدار باشم میان ما وشما تفاوت نیست هرفرد شما پادشاه می باشید».
ولی آنچه که دراین سخنان تاریخی فرزند اصیل خراسان بسا مهم وارزنده به نظر می رسد اینست که درآن مقطع هرگز ازشهکاریهای منحصربخودش یاد نکرد ونگفت که من مجاهدم و وازاوضاع جامعه واحوال ملت به درستی آگاهی دارم وتنها من شایسته رهبری خراسانم.یا نگفت که من متفکرم  ومجرب یا دارای کدام ذهن خلاق (مثل که دیگران می گویند وباهمین کلمات مردم را می فریبند). بلکه درآغازین بخش از سخنانش اعتراف کرد که من بیسوادم. سخن بیدل را دراینجا شایسته می دانم که میگوید: ( فروتنی است دلیل رسیده گان کمال: که چون سوار به منزل رسد پیاده شود).اما ادامه سخنش که تعهد باخدایش را نشانگربود، چون ازروی صدق وراستی گفته شده بود، بدینوسیله محبتش درعمق قلوب ملت جا پیداکرد، چون برای کلکانی صفت افراد راستین بدین منوال که "وفا به عهد میوه ایمان است" همه چیز بود. زیرا آنها کسانی بودند که  حرف وعمل شان یکسان بود.غایتاً گفته می توانیم که این بیانیه یک بیانیه تاریخی وبی نظیری بود که دور از هرنوع آلایش ومکر، از ذهن یک دهقان پسری بی سواد که عاشق خدمت به وطن بود وخودرا از ازمنظر مقام وجایگاه درصف رعیت  محسوب میکرد نمایان شد.
ودومین سخن که بعداز خطبه، مردم درانتظارش بودند قضاوت درمورد اسیران بود، (همان اسیران که تعبیری امروزی اش ما رعیت رای دهنده هستیم) اسیرانیکه عملاً درمقابل با کلکانی ورفیقان شجاعش جنگیده بودند وقاتل بحساب می آمدند. .مردم بی صبرانه انتظار قضاوت کلکانی را دربرابراین اسیران داشتند. اما بیبینید این عیار اسوه دربرابر دشمنان وقاتلین سپاه خود، چگونه رفتار مملو انسانیت واخلاقیت می کند،دراین وقت است که  مردم تصورمی کنند، کلکانی مرد نیرومندی که جز شمشیر چیزی دیگری را نمی شناسد، اکنون چهره خون آلود رفقای جوانش بیادش می آید البته جزانتقام، اندیشۀ  دیگرندارند، خاموشی برصحنه وفضای مجلس حکم فرمابود.
خادم دین انتظار مردم را پایان داده برخلاف  پندار مردم خطاب به اسیران گفت:«من شما را دوست دارم که با من مردانه جنگهاکردید ووظیفه  عسکری خود را صادقانه انجام دادید. دشمن من کسانیست که درگذشته مورد اعتماد بودند وحق نمک بادار خودرا نشاختند درجنگ نان وحلوا بخش نمی شود، رفقای مرا که شما کشته اید خون آنها را به شما بخشیدم ورفقای شما را که همراهان من کشته اند، شما ببخشایید، بخشایش کارجوانمردان است.بقول شاعر:( جوان مردی سعادت را دلیل است:زهرکس این صفت ناید بخیل است).
اگر وظیفه خود را ادامه میدهید معاش شما دوچند گذاشته داده می شود فریاد آفرین مرد اوج گرفت.
اسیران گفتند:
اسیران جنگی به حرف های خویش ادامه میدهند: شرم است که بادار ما زنده باشد وما دررکاب دیگران خدمت کنیم بهتراست بخانه های خود بازگردیم.
خادم دین دربرابر این جواب تلخ وقاطع بعداز اندک تامل گفت ازسخنان شما بوی جوانمردی می آید، مصارف سفر تان را اخذ کنید وسلام مرا هم به خانواده های تان درقندهار برسانید».
اماشوربختانه که رهبران امروزی ما خود را در حالیکه متفکرین ومدبرین عصر میدانند ولی هرگزشعورکلکانی را درسرنیافته اند. اگرکلکانی اسیران جنگی را باوصف اینکه درهمان مقاطع دشمن وقاتل بحساب می آمدند، بجای آنکه آنها را کیفردهد، بلکه از شهامت شان تقدیرنموده کمک مالی شان کرد.غنی وعبدالله نه تنها اینکه قدرشناسی واستمالت جوی از ملت را یاد ندارند بلکه بربالای زخم های ملت نمک می پاشند.اگر عسکران جنگی به جهت آن تقدیرشدن که وظیفه عسکری خودرا بدرستی ادا نموده بودند، بلکه ما با صد رعب وترس درپای صندوق ها رفتیم تا رسالت رعیت بودن خودرا ادا کنیم. آیا ما بحیث رعیت شایسته تقدیر نبودیم که مانند عسکران اسیر،حداقل رهبران ما از ما ستایش میکردند که امروز کاملاٌ بدست فراموش شده ایم.

عصمت الله راغب