آرشیف

2015-1-14

فضل الرحمن فاضل

داکتر صاحب معصومی اشتباه مـــی کـنــــد!

 

از داکتر احمد وفا معصومی به تاريخ 25 سپتامبر سال روان ميلادی، مقاله ای تحت عنوان(مقام شيخان، پيران، زاهدان، قاضيان واعظان وحضرتان رياکار…….) در سايت معتبر (گفتمان) به نشر رسيده است. در مقاله ياد شده، سروده ها ونبشته هايی در مورد رياکاری واعمال ضد دينی ذوات ريا کاری که داکتر صاحب به عناوين عرفی شان اشارت فرموده اند، درج گرديده است، جمع آوری اين همه اقوال تلاش وزحمت می خواهد که داکتر صاحب ، کار خوب ودرخور ستایشی را انجام داده اند. اما تبصره های که به قلم موصوف نگاشته شده است، نارسايی های قابل شمارش املايی درآن به چشم می خورد 
که خداکند، نادرستي های چاپی باشد ورنه عيب نه دارد که داکتر صاحب نبشته خويش را جهت اصلاح به يکی از دوستان اديب خويش بفرستند، تا قبل از نشر،اصلاح گردد واين کمال آدمی است، از همينرو من برآن نيستم تا اين نادرستی ها را مجددا تسجيل نمايم.

درين نبشته آنچه می خواهم تصحيح نمايم، اين اشتباه داکتر صاحب معصومی است که در مقاله خويش نگاشته اند وآن را برجسته هم کرده اند وآن اينکه (سرسيد احمد در سال 1657 ميلادی مکتب ديوبند را در دهلی بنيانگذاری نمود، با انگريزان از سر سازگاری نزديک شد وجامعه اسلامی را در خدمت انگريزان گذاشت……..)

قبل ازهمه ازداکتر صاحب خواهش می کنم که بر شنيده ها، اتکا نکنند، آنچه را که رقم می زنند، نخست در مورد مطالعه نمايند. زيرا نويسنده ای که کلماتي را بر روی صفحه کاغذ نقش می بندد ودر قرن بيست ويک از راه امواج هوا، آن را به سايت های انترنيتی می فرستد، اگر حرفش دقيق نباشد، به مردم عوض علم، جهل را ارمغان برده استونا آگاهانی که اززبان شخصی با لقب فخيم داکتر، مضمونی را مطالعه می کنند وآن حرف اگر دراصل درست نباشد ، گمراهی علمی را باعث می شوند و(بازده)کارشان ازعمل زاهدان وپيران رياکار کمتر نيست.

به اطلاع داکتر صاحب معصومی می رسانم ويا صحيحتر، اشتباه شان را چنين تصحيح می نمايم:

1- سر سيد احمد در 1817 ميلادی تولد يافت در سال1898م وفات نمود.  بناءً داکتر صاحب معصومی رويدادی را ذکر می کند که سرسيد احمدخان 160 سال بعد از آن تولد شده است.

2- ديوبند، مکتب نيست، به نام مدرسه شهرت دارد، وهمه کس آن را مدرسه ديوبند می گويد. فرق ظريف آن هم اين است که در مدرسه های دينی، طالبان علوم دينی با کتابت ونگارش کمتر سروکار دارند.

3- ديوبند در دهلی موقعيت ندارد. نويسنده اين سطور مدت هفت سال در دهلی زندگی کرده است.

4- داکتر صاحب از سال 1657م وانگليس ومکتب ديوبند در دهلی حرف زده است. من برای شان توصيه می نمايم که بخش “دولت بابری” را در کتاب گرانسنگ “افغانستان در مسير تاريخ” جلد اول، اثر روانشاد غبار مطالعه نمايند. علی العجاله به موصوف وکسانی که مقاله ايشان را مطالعه نموده اند يادآوری می نمايم که در سال 1657ميلادی اورنگزيب، پدر خويش شاه جهان را محبوس کرد وخود بر سر يرسلطنت، تکيه زد وتا سال 1706ميلادی يعنی 50 سال سلطنت کرد. بناءً داکتر صاحب می فهمند که دراين سال انگليس در دهلی حضور نداشت، بلکه سلطه اورنگزيب از پدرش گسترده تر بود وبر همه نيم قارهء هند به استثنای قسمت جنوبی شبه جزيره دکن، سلطه داشت
بعد ازمرگ اورنگزيب، دولت بابری هندوستان روبه انحطاط می نهد.  داکتر صاحب معصومی بايست لشکر کشی های نادر شاه افشار واحمد شاه بابا را در کتابها مطالعه کرده باشند که نادرشاه افشار واحمد شاه بابا دردهلی با انگليس ها روبرو نبودند. نادر شاه افشار در سال 1738 واحمد شاه بابا در سال 1756 بر هندوستان مسلط شدند. بناءً تأسيس مدرسه ديوبند در سال 1657 وگذاشتن جامعه اسلامی در خدمت انگريزان، معمايی است که تنها داکتر صاحب معصومی بايد آن کور گره را بگشايند
عدم آگاهی از تاريخ مرا به ياد اين رويدادی می اندازد: در سال 1992م گزارشگر جريدهء مجاهد، ارگان نشراتی جمعيت اسلامی افغانستان در يکی از نماز های جمعه از زبان خطيب مسجد جمعه شنيده بود که: “لنين، ناصر خسرو وحسن صباح، هر سه هم صنف بودند، وبرضد اسلام تبليغات می کردند” اين حرف درستون انتقادی “غربال” در جريدهء مجاهد به نشر رسيد، واز خطيبان درآن ستون تقاضا شده بود که بايست معلومات تاريخی خود را افرايش دهند، من همان حرف ها را با احترام فراوان به داکتر صاحب معصومی گوشزد می نمايم.

بناءً به داکتر صاحب معصومی بايست گفته شود که کمپنی شرق الهند، انگليسی سال ها بعد، سلطه اش را بر دهلی می گستراند که درآن سالها، شاه زمان در افغانستان حکمروايی دارد، وهم خاطر نشان گردد که نخستين مقر کمپنی شرق الهند در کلکته ايجاد شده است که با دهلی فاصله زيادی دارد ودر سال 1657م، طوری که در بالا تذکر دادم ايام سلطنت، اورنگزيب برهندوستان است.

5- حتما داکتر صاحب معصومی که اين جملات را مطالعه می نمايند، باخود می گويند که سرسيد احمد خان اگر مکتب ديوبند را اساس نه نهاده بود،((يک کاری خو کرده بود، شبيه اين کار)) بلی، اين تصور درست است، سر سيد احمد خان، برخلاف تصور داکتر معصومی، ازجمله مصلحان اجتماعی قرن نزده ميلادی، سياستمدار، نويسنده وژورناليست به معنی کامل اين واژه ها است. او انقلابی را در شيوه تدريس سنتی در مدارس دينی هند ايجاد کرده است، او از رهبران هند مدرن است
داکتر صاحب معصومی شمارا زياد منتظر نمی گذارم. اوبنيانگذار آن مکتبی است که امروز به نام پوهنتون يا دانشگاه علی گهر، ياد می شود، در موردش گفته شده است که
The First Modernist institution in Islam 

از علی گهر يونيورستی مبارزان ومجاهدان ارجمند وضد انگريزی فراوانی، قامت برافراخته اند که از جمله شان خان عبد الغفار خان، رهبر استوار قامت پشتون ها است وتا امروز نام نامی او در رديف شاگران ممتاز علی گهر يونيورستی ، بر ديوار آن مهد علمی نقش شده است
بناءً داکتر صاحب معصومی تعداد اشتباهاتی را که در دوسطر، مرتکب شدند، از تصحيح بالا بشمارند
اين صفحات اجازه نميدهد تا من به معرفی مفصل سرسيد احمد خان ، دست بيازم، نبشستن تفصيلی را به نگاشتن کتابی در اين مورد موکول می نمايم. وخلاصه می گويم که سر سيد احمد خان شخصيتی است که ضعف وناتوانی مسلمانان را در هندوستان کبير مشاهد کرد وآن دوری ايشان از علوم جديد بود او کالج علی گهر را اساس نهاد تا هنديان مسلمان با علوم نوين آشنا شوند وآن کالج بخشهای طب، انجينری وساير علوم را احتوا می کرد.

در مورد ديوبند هم قاطعانه می نگارم که اين مدرسه در اساس سنگر مستحکم مبارزهء ضد انگريزی بود ومنسوبان آن در پيشاپيش نهضت آزاديخواهی هند قرار داشتند وشعار نخستين شان اين بود که هيچ نوع کمکی را به خاطر مدرسه ديوبند از انگليس استعمارگر نمی پذيرند وتبعيد مولانا محمود الحسن ديوبندی، مفسر همين تفيسيری که به نام تفسير کابلی مشهور است ، از استادان آن مدرسه بود که به وسيله انگليس های استعمار گر از هندوستان تبعيد گرديد
شرح اين حرف را نيز به وقت مناسب ديگر موکول می نمايم
وبرای اينکه مقاله حسن ختامی داشته باشد به داکتر صاحب معصومی يادآور می شوم که سر سيد احمد خان يکی از شاعران زبان فارسی است در پهلوی اينکه کتابهايش را به زبان انگليسي واردو می نگاشت، به فارسی هم شعر می سرود. اين همه نمونه های آن:

قوم ما! ای قوم ما! کز بهر تو 
داده ام برباد ننگ و نام را 
صبر کن احمد به سختی روز وشب 
عاقبت روزی بيابی کام را 
****

به مکتب رفتم وآموختم اسرار يزدانی 
زفيض نقشبند وقت جان جان جانانی 
**** 

فلاطون طفکی باشد به يونانی که من دارم 
مسيحارا شک می آرد ز درمانی که من دارم 
خدا دارم، دلی بريان زعشق مصطفی دارم 
نه دارد هيچ کافر سازوسامانی که من دارم 
زجبريل امين قرآن به پيغامی نمی خوانم 
همه گفتار معشوق است قرآنی که من دارم 
فلک يک مطلع خورشيد دارد با همه شوکت 
هزاران مطلع ها دارد گر بيابانی که من دارم
 

ويک خوشخبری به داکتر صاحب معصومی اينکه، بيت آتي الذکر سرسيد احمد خان را در جمله افشا گری واعظان ريا کار در مقالهء خويش بيفزايند:

زبرهان تا به ايمان سنگ ها دارد ره واعظ 
نه دارد هيچ واعظ هم چو برهانی که من دارم

بر لوح تربت مزار سر سيد احمد، اين سرودهء علامه اقبال شاعر بزرگ شرق درج است:

ای که تيرا مرغ جان تار نفس مين رهی اسير 
ای که تيری روح کا طاهر قفس مين هی اسير 
**** 
سونی والون کو جگادی شعر که اعجاز سی 
خرمن باطل جلادی شعلهء اواز سی 

ترجمه: خواب برده گان را با اعجاز شعر بيدار کن- خرمن باطل را با شعله آواز بسوزان                                                                                                                         .    

باعرض پوزش از روح اقبال که تايپ فارسی نمی تواند، نون بدون نقطه وحرف (ی) را چون رسم الخط اصلی زبان اردو رقم زند.

با نگاشتن شعر علامه اقبال، به يادم آمد تا اين معلومات تاريخی را نيز بيفزايم که علامه اقبال لاهوری در سال 1312 خورشيدی به دعوت محمد نادر شاه به کابل سفر کرد در اين سفر او را دوتن همراهی می نمود يکی مولانا سيد سليمان ندوی نام داشت وديگری سر راس مسعود . واين اخير الذکر نواسهء سر سيد احمد خان است، فوتوی سر راس مسعود با قامت بلندش همراه با داکتر اقبال ومولانا سيد سليمان ندوی که در باغ بابر اخذ کرده اند، بارها در مطبوعات کشور به نشر رسيده است
در مورد سر سيداحمد خان اکثرمبارزان پيشگام واستعمار ستيزان هندی اعم از سياسی ودانشمند، حرفهایی در ستايش او گفته اند حکومت آزاد ومستقل هند هم تکت پستی با سيمای وقور سر سيد احمد را به چاپ رسانده است
آغا خان رهبر فقيد فرقهء اسماعيليه در مورد مدرسه تاسيس شده بوسيله سرسيد احمد خان می گويد
(
برای طلاب مسلمان ازين بهتر در هندوستان دارالعلمی نيست، بلکه در ساير ملک های ملل اسلامی که من ديده ام ، مدرسه ، مثل اين ديده نشده)

دانشمندان وشاعرانی چون خوشی محمد ناظر، الطاف حسين حالی، امام الهند مولانا ابوالکلام آزاد، عبدالحليم شرر،مهاتما گاندی ، مولانا شبلی نعمانی ، ظفر علی خان ، داکتر شيخ عبد الله رهبر کشمير، اکبر اله آبادی، نواب محسن الملک، راجه جی کيشان داس، داکتر اقبال لاهوری، منشی ذکاء الله ، وحيد الدين سليم ، داکتر عبدالحق ملقب به بابای اردو، مولانا محمد علی، داکتر ضياء الدين احمد، مولوی عزيز ميرزا، مولوی بشير الدين، جعفر علی خان اثر، نواب حبيب الرحمن خان شيروانی، و………. در موردنقش سر سيد احمد خان در راه بيداری هنديان وتوصيف کارنامه های درخشان او حرفهای زيادی گفته اند.

اما باز هم به عنوان حسن ختام از علامه اقبال مدد می جويم

آن لالهء صحــرا کـه خـزان ديـد وبـيـفـسـرد 
سيد دگــر او را نـمـي از اشـک سـحـر دارد 
حالــی زنـواهــای جگــر ســوز نــيـــا سـود 

تــا لالــهء شــبـنــم زده را داغ جـگـــــر داد

 

زمانی که بر اين نبشته، نقطه پايان گذاشتم، بعد از مرور دوباره آن، به خاطرم آمد که شخصيت مهم وتاريخساز ديگری هم به نام سيد احمد، در قرن 19 در هندوستان به سر می برد. تصور نمودم که شايد هدف داکتر صاحب معصومی، سيد احمد دومی باشد، اما نشانی های که ارائه داشته بودند، بااين سيد احمد هم، همخوانی نداشت
اين سيد احمد در 1786 ميلادی تولد ودر 1831 ميلادی در بالاکوت به شهادت رسيد. او در سال 1826 از راه کوزک به کندهار سفر کرد. سپس از راه غزنی عازم کابل گرديد، درآن زمان سردار سلطان محمد خان، حاکم کابل بود.