آرشیف

2015-1-25

عبدالواحید رفیعی

حکــایــــت از راه

روزی بین هرات وچغچران مسافر بودم در مسیر راه به منطقۀ رسیدم که دهن حصارکش میگفتند ومربوط ولسوالی شهرک بود این منطقه که کنار دریای هریرود موقعیت داشت آخرین منطقۀ ولایت غور به حساب می آمد. درانجا پوستۀ امنیتی دولت به قوماندانی ضابط صدیق که از سرچشمۀ شهرک بود فعالیت داشت.این ضابط قوماندان چند عسکر داشت ونیمه حکومت محلی به حساب میآمد .وقتی دران محل رسیدم آرامش یافتم  تصمیم گرفتم تا به منطقۀ خود چای صرف نمایم چون نزدیک به پوستۀ امنیتی رسیدم به تعارف وخوش آمدید جناب قوماندان مواجه شدم درانجا تعداد از موی سفیدان را دیدم که کنار درختان زرد آلو وپای دیوار ها تکیه زده بودند. بعد ازینکه خوش آمدید نمودیم دو نفر از ایشان که اهل خبره به حساب میآمدند داخل کلبۀ سربازان شدند که من هم درآنجا نشسته بودم بعد از احوال پرسی گفتند خوب شد شما هم آمدید اینجا یک مسئلۀ شرعی لاینحل است که تقریبا اقوام را باهم رخ نموده آمادۀ جنگ اند گفتم بفرمائید مسئلۀ چه است؟ گفتند شخصیکه باشندۀ ناسفنج میباشد از قریۀ حصارک زن گرفته با خاشنۀ خود یکجا به موتر سایکل سوار شده از حصارک تا درۀ تخت رفت وآمد نموده که بر خی علماء این کار را نا روا میدانند .گفتم خوب باز چه شد؟ .آنها به یکدیگر اشاره کردند ویکی از جیب خود تومار به نام استفتاح وفتوا بیرون آورد.

استفتاح – هر گاه شخص خواهر زن خودرا در موتر سائکل عقب خود سوار نماید از دهن حصارک تا درۀ تخت ببرد وسودائی عروسی خریداری نماید آیا زنش طلاق میشود ویا خیر شارعوا وبینوا وغیره؟

به این استفتاح جواب ها وفتوا های مختلف ارائه شده بود.برخی علماء نوشته بود ند{ تا هنوز به چنین مورد بر نخورده ایم اما یقینا بعضی أعضائی بدن خاشنۀ مرد به وی تماس نموده که این وضعیت باعث  تحریک نفس وزنده شدن رگهای وجود مرد میشود که به این حساب زن مرد بالای آن طلاق میگردد} فهمیدم این فتوارا به اساس فکر وچرت صادر نموده بودند که شاید چنین شده باشد و اینکه تماس کرده ویا خیر معلوم نبودویا اینکه بیداری رگها چه تأثیر به طلاق شدن دارد هم روشن نشده بود تنها به طلاق وجدائی حکم صورت گرفته بود.اما برخلا ف یکتعداداز علماء  نوشته بودند این مسائل را باید به بد نیتی تعبیر نکنیم شخصی مشکل فامیلی خودرا حل نموده چنین مورد در شریعیت وجودندارد ازین مسئله صرف نظر شود.ولی کسانیکه مدعی طلاق بودند به علمائی غور قناعت نکرده از علمائی بادغیس درین زمینه وضاحت خواسته بودند.علمائی بادغیس در زمینه تحقیقات بیشتر  به عمل آورده چنین فتواداده بودند.زن یعنی خاشنه مردرا به محکمه حاضر نمائید واز وی استفسار شود{ هرگاه این زن حین سواربودن بر موتور سائکل به عقب مرد عرق کرده باشد ووجودش گرم شده باشد حتما طلاق است}.ملاهای منطقه به اساس همین فتوا خواهر زن مرد را به محکمه خواستند وازوی پرسیدند آیا وقتیکه بالای موتر سائکل سواربوده عرق کرده است ویانه ؟ طبعا جواب مثبت بوده چون روز های تابستان این خلیطه با سوراخ های تنگ{برقع} به دور هرکس پیچانده شود عرق میکند حتی به زیر آب گم میشود.لذا با شنیدن جواب زن که بلی بود یعنی عرق کرده بود بر تحقیق وموشکافی علمائی با دغیس نهایت تحسین گفته بودند وملاهای غور گفتند واقعا ما متوجۀ این باریکی نشده بودیم که عرق آنقدر تأثیر دارد..

اخیرالامر از من پرسیدند قضیه تا اینجا رسیده چه کنیم؟ باید چه جواب گفته میشد ؟در بین اینقدر فتوا داخل شدن کار آسان نبود.به همه حال گفتم من هم احکام ابتدائی شریعیت را خوانده بودم صرف میدانستم طلاق به الفاظ صریح ویا کنایه صورت میگیرد آن هم از طرف شوهر که به زن خودش بگوید اما اینکه شخصی با خاشنه خود ذریعۀ سایکل مسافرت نموده باشد نمیدانم .اینقدر میدانم شخص سوار بر موتر سایکل با این همه سرعت و خطرات ترافیکی این فرصت  را نمیابد که به علاقۀ منفی به پردازد یا فکر این کار را بکند آن هم با خواهر زن خود. اگر کسی چنین کار انجام دهد ودوطرف راضی باشند این کار را در کدام جای خلوت ویا خانه انجام میدهد  بیائید از بد گمانی دست بر داریم وقضیه را به اینجا ختم کنیم هر کس اختیار خود دارد با فامیل خود چطور به بازار میرود.من اضافه کردم فردا اگر کسی خواهر خودراذریعۀ موتر سایکل به بازار ویا نزد داکتر ببرد باز درینصورت کی طلاق می شود؟ برخی از حاضرین خندیدند وگفتند شاید مادر شان بالای پدر شان طلاق شود…..

قوماندان صدیق طرفدار طلاق شدن بود پرسیدم چرا طرفدار طلاق میباشید؟ گفت این مردم ناسفنج بسیار کار های بد میکنند وما نمی خواهیم زن را از حصارک ببرند .پرسیدم خودت میخاهی این زن را به نکاح بگیری؟ گفت نه خیر این مردم بخاطر اینکه من همیشه به خدمت شان باشم من را وقت داماد کرده اند من از همین قریه زن گرفته ام تا ضرورت پیدا نشود به خاطر زن خود وظیفه را ترک بگویم وبه سرچشمه بروم از همین قریه زن گرفتم تا شب وروز به خدمت مردم باشم . گفتم ما شاء الله به این وجدان پاک واحساس بیدار که هیچ طرفدارغیابت از وظیفه نمیباشد.

بعدا اظلاع یافتم ضابط صدیق از وظیفه اش تبدیل شده نمیدانم که بخدمت مردم حصارک گماشته شده ؟ واینکه آخر این سریال طلاق به کجا کشیده معلوم نیست.شاید با تبدیلی قوماندان قضیه طور دیگر شده باشد. ویا اینکه خوابیده باشد