آرشیف

2023-5-28

محمد عرفانی

جنبش دینی ، قومی  و قبیله ی غیر قابل تغییر، عامل تجزیه افغانستان

شهروندان هر ی خود را با تغییرات بزرگ و ی  در شرایط زندگی آنان پیش میآید تطبیق میدهند. همچنین هر  به شهروندانی نیاز دارد  نهتنها آمادهی تحمل و قبول تغییرات  آمادهاند جامعهای تغییرپذیر را تایید  و خود را بازندگی در آن وفق دهند. شهروندان تغییر را امری طبیعی تلقی می و انتظار دارند  اوضاع سالبهسال و حتی در مواردی روزبهروز تغییر  و آماده است  متناسب با تغییرات، دگرگونیهای در رهبران، خط مشیها، نقشهها و الگوهای زندگیاش ایجاد .

تغییرپذیری به معنی دوست داشتن تغییر برای اصل تغییر نیست،  به معنی طرد  محافظهی غیرعاقلانهای است  سرسختانه می در مقابل دلایل موجه برای تغییر، الگوهای ثابت را حفظ . یعنی تغییری  بر اساس واقعیات و دلایل علمی ضروری است باید پذیرفته شود وگرنه اجتماع از  بازمیماند.

در هر تغییر قابل قبولی فرض براین است  چیزهایی ثابت باقی میمانند. بنابراین اجتماع ی نیاز دارد  پیوسته تشخیص دهد  چه عناصری از قانون و برنامه و امثالهم، شایستهی نگه داشتهاند و چه عناصری را باید تغییر داد یا بهبود بخشید. تغییرات لازم بر اساس دانش، تجربه و بحث آزاد شناخته میشوند و انجام تغییرات تدریجی موجب  جامعهی ی میشود.

سابقهی تاریخی های گذشته و تجربهی گذشته سیاه  طالبان و سردمداران افغانستان نشان داده است  های استبدادی و  گذشته مقاومترین ها در مقابل تغییر و نوآوری بودند. با توجه به ای مردم افغانستان خصلت قبیلهای و سنتی دارند هرگونه تغییر یا اصلاحی  با خوی قبیلهای ناسازگار باشد به تاخیر میافتد یا انجام نمیشود. علاوه بر آن، ذهن قبیلهای و سنتی موجب میشود  آنان همهی راهحلها را درگذشتهی خودشان و عصر حجر جستجو  و از دانش نوین غفلت . بهعلاوه هر نظر یا پیشنهادی  در راستای سنت ، قوم و قبیله  نباشد اصلا  طرح ندارد چه رسد به پذیرش. هر نظر متفاوت با نظرات سنت و قبیله،  قلمداد میشود. بنابراین ذهن قبیلهای و سنتی تغییر را تنها وقتی میپذیرد  ناچار و مجبور باشد.

بهعبارتدیگر تغییر به آن تحمیل میشود نه  بپذیرد. گذشته های تاریخی نشان می دهد  گذشتگان چه موانعی در مقابل علم و تمدن و تغییر جدید ایجاد . همچنین گروههای مختلف در ی اجتماع  است منافع متعارض داشته باشند. اما در اجتماع ی و  یتی سعی میشود  بین این خواستههای متعارض، توازن برقرار شود و خط مشی یا قانونی تصویب و اجرا شود  بتواند در حد توان منافع همگان را تامین  و بیشترین رضایت گروههای مختلف مردم را فراهم . اما باوجود خواستههای متضاد، واضح است  قانون نمیتواند رضایت  همهی طرفها را تامین . در این صورت تنها راه این است  گروهها تا حدی از خواستههای خویش بگذرند و  بیایند. به تعبیر دیگر مصالحه  تا  ادامهی همزیستی مسالمتآمیز و تغییر وجود داشته باشد. براین اساس، گروهها یا احزابی  حاضر به سازش نباشند و به چیزی  از خواستههای خویش تن نمی دهند موجب تضعیف اجتماع ، مردم  و یی ملی میشوند.

هیچی از شرایط جامعه بشری  مهمتر از این شرط نیست. در ی  سازش و مصالحه و تغییر در میان نباشد از  مستقل و هویت ملی و ملت سازی خبری نیست. گروههای افراطی مثل طالبان و، گمان می   آمدن از خواسته های شان یا سازش عیب است. درحالی سازش برای حفظ همزیستی مسالمتآمیز از  عقلی انسان است چون در عدم سازش، جنگ و درگیری و نابودی است و درگیری معمولا منافع همهی طرفها را نابود می. جنگ و درگیری خوی و صفت حیوانی است چون حیوانات معمولا جز به تامین  منافع شخصی راضی نیستند و طبعا درگیری حاصل میشود. اما عقل  می  از دست دادن بخشی از منافع و سازش بهتر است تا درگیری و نابودی  منافع و یا تحمیل زورمدارانهی خواست خویش به دیگران. بنابراین سازش، ی توان عقلی عالی انسانی است  ناشی از آیندهنگری انسان است و به بهترین وجه در جامعه پویا و اجتماع ی تجلی مییابد. بدون سازش در بهترین حالت،  دیی و قبیلهای ایجاد میشود  موجب تامین منافع عدهای جاهل و بی سواد معدود و تضییع منافع یت مردم میشود و شرافت و آزادی انسانی را نیز نابود می.

هیچ ملتی خود را از بند استبداد و نژادپرستی و افراطیگری نخواهد راند مگر  به درجهای از رشد ی و  اجتماعی برسد، ملتی نژادپرست خصلت قبیلهای و سنتی و ستم سالاری را به هر دلیلی تحمل  هرگز آزاد نخواهند شد و پیشرفت نخواهد . تا زمانی از  عقلی انسانی و آزادگی نه بهعنوان ی شعار و حرف و آرزو،  بهعنوان ی  عمیق و باور  جا نیفتد، هرگز برای  پیشرفت و آزادی از قیدوبند استبداد آزاد نخواهند شد.

ی واسطهی تصادف و شانس و ترحم قدرتهای دنیا از قبیل شرق و غرب از شر افراطگرایی و نژادپرستی قبیله ای رها شوند، سخت در اشتباهاند، زیرا حتی اگر هم روزی سنت قبیلهای و افراط گری به واسطهای یا دلایل منطقهای و جهانی، یا به خاطر ضعفی دچار نوعی فروپاشی شوند، باز هیچ ضمانتی نیازآن ییطوریجمهوری را از بین برد با شدن طالبان ، تحجرگرایی دینییلهییه. طالبان بیشترین ستمها را به نام دین و اجرایی در حق مردم بیگناه افغانستان، بهخصوص زنان و اقوام افغانستان روا داشتند. ظلم طالبان در حق زنان و سایر اقوام از آنیستیز به دنیا آمده بودند. همین امر سبب شد تا طالبان تحت تأثیر فرهنگ قبیله و عــُـرف «پشتونوالی»،قوانییرانهوتنگنظرانهرادرقبالزنانوسایرمردم

این قوانین به جای اینهای اسلامی نشأت گرفته باشد، از آداب و رسوم خرافی و ساختار اجتماعییت شده بودند. ظلمقرون وسطایی طالبان علیه مردم مظلوم افغانستان و بهخصوص زنان چنان فراگیییرسد. ید و استبداد مطلق دارد جایگزین آن میشود.

با دیدن اعمال آنان سوالاتی  بهذهنانسانمتمدنخطورمیآیاشرارتوخشونتدرذاتاینانسانهانماهااست؟آیاآنهاقاتلوجانیهستندوتنهاجهتتوجیهاعمالخودازپوششاسلامبهرهمیگیرند؟بهعبارتیمنبعخشونت،دیناینانسانهااستیاخودآنها؟

قطعا دست به اسلحه بردن و مبارزه مسلحانه را پیشه  تنها مختص به اینان نبوده و در طول تاریخ های مستبد و اقتدارگرا در مراحل مختلف و به دلایل گوناگون برای رسیدن به اهدافشان خواسته یا ناخواسته به اسلحه روی آوردهاند. اما هیچ از این نیروها، خشونت را بهاندازه طالبان و داعش ، وسعت نداده، و نه آن را به این اندازه نهادینه اند. مهمتر و تر از همهی اینها به این یشان تقدس الهی دادهاند، در چندین سال گذشته و بهخصوص در سالهای اخیر و امروز بیشترین خشونتها، ترورها، قتلهای دستهجمعی و بمبگذاریها، انتحاری، به نام دفاع از اسلام و جهاد بدست همین جانی های  به وقوع پیوسته است.

بازهم سوال اینجاست  چرا این گروه متحجر، اینچنین از حربه خشونت و بیرحمی، آنهم در چنین ابعاد وسیع و  مشمیز ای استفاده می چگونه است  آنها میتوانند انسانها را در انظار عمومی  و به دار آویخته و حلقآویز ، مردم بی دفاع را بصورت بی رحمانه و و حشی یانه،  یا در آتش زندهزنده بسوزاند و با شوق و شعف به تماشای آن بنشینند؛ چشمها را از حدقه بیرون آورند؛ و یا به خودشان بمب بسته و در  عمومی  و بزرگ، زن و مرد را به قتل برسانند، ی دستهجمعی و ترور هدفمند راه بیندازند و دهها هزار انسان را ی  و به گورهای دستهجمعی بسپارند. و با وجدان راحت و خاطری آرام دیگران را گردن بزنند.

جالب اینجا است  اینان از آلودگی خودشان بیخبرند و شدیدا هم آن را  می علت این بیخبری اینان عموما در محیطی پر از تعصبات قومی و قبیله ای ، مذهبی و خانوادگی و جهل به دنیا میآیند، این خصوصیت بارز اینان است و چنین تعصباتی توانسته است تبدیل به فضیلتهای اخلاقی یفی برای اینها بشود و اینان قریب بهاتفاق بیشترین افراد جامعه و  را یل میدهند و متاسفانه  مذهبی بودن، قومپرستی و قبیله پرستی و دینپرستی افراطی و دفاع تعصبآمیز در قبال دیگران شناختهشدهاند.

جامعه ما اگر تغییر را ایجاد  و با  شدن این گروه متجر و گروهی  بیشترین این اشخاص در چنین تعصباتی  به دنیا آمده اند با این تعصبات بهعنوان فضیلتهای اخلاقی پرورش پیدا  اند،  و این تعصبات  را بدون هیچ تغییری به نسلهای بعد از خود شان می خواهند منتقل ، و فرهنگ جامعه را نسلاندرنسل آلوده سازند. تا زمانی  این تعصبات  مورد باور یت این گروه جاهل باشد، جز فضیلتهای اخلاقی اینها بهحساب آید بهعنوان خصوصیات اخلاقی خوب در جامعه ما باقی بماند قطعا آن جامعه روی خوشی را نخواهد دید. اما جامعهی  همیشه در حال تغییر است بیش از هر نظام دیگری، وفاداری عاقلانه را نسبت به  تقویت می و از تجزیهطلبی قومی جلوگیری می. برخلاف اینان،  و جامعه در حال تغییر و سازش ی قالب زبانی یا فرهنگی یا قومی را به همگان تحمیل نمی و هیچ قومیت و یا زبان خاصی را بهزور  نمی.

بنابراین در این  قومیتها و فرهنگها و ادیان و عقاید مختلف، همگی فرصت ظهور و پرورش دارند.  موجب میشود از طرفی وفاداری و علاقهی عاقلانه و آگاهانهی شهروندان را به ملت و ی  چنین ی را برایشان فراهم  افزایش دهد و از طرف دیگر نیاز به تجزیهطلبی را از بین ببرد. چون بسیاری از تجزیهطلبیها با این دلیل ایجاد میشود  ی قوم و نمیتواند فرهنگ و زبان و عادات و تعصبات خود را حفظ  و حقوقش شان تامین نمیشود، بنابراین راه را در جدایی از  مییابد. ولی در  در حال تغییر و سازش هیچی از این عوامل جدایی، وجود ندارند بنابراین دلیل معقولی برای تجزیهطلبی هم وجود ندارد

در    عقلی حفظ همزیستی مسالمتآمیز وجود دارد، هر فرد،  و  و مردم را از خود میداند نه بیگانه. چون میداند  این  تنها از خواست   مردم نشات گرفته و در این  او و نظر او، بهعنوان ی شهروند، محترم است و میداند  اگر در اقلیت هم قرار بگیرد بازهم مورداحترام یت است.

در ی   عقلی حفظ همزیستی مسالمتآمیز وجود نداشته باشد، وفاداری و عشق به فرد خاص، به مردم تحمیل میشود  طبیعتا این وفاداری صوری و ناپایدار است. درحالی در جامعه  آزاد و چند قومی وفاداری ملی، وفاداری به ملت و  و قانون است نه وفاداری به فرد خاص،  بسیار معقولتر و پایدارتر است.