آرشیف

2014-11-22

ساغر رشیدی

تنها تویی

 

که با پیام عشق به کلبۀ ویرانم 
جولان زده مشعوفم کردی 
به بهانۀ استیلا 
با خرمنی ز سخاوت 
خلوتم را شاد کردی 
با لمس تن مرمرینم 
به نازکی ابرایشم و زیبایی چشمه سارها خوشبختی 
سیرابم کردی 
و تویی که با زمزمۀ های امید 
با طنین صدای دل نیشنت 
روحم را نوازش کردی 
برای دیدنت بیقرارم 
ولی در انتظار 
به امید امروز و فردا 
تا راهی آمدنت با گلها نثارکنم 
لحظۀ از خلوت با تو 
با زمزمه سپاس 
که به صحرای دلم محبت کاشتی 
خاری را گل زعشقت ساختی 
تنها تویی که در کویر دلم راه یافتی 
با عبور از قیدو بند عنعنه 
با فرهنگ عشق و انسانیت 
به آغوشت پناه دادی