آرشیف

2015-10-5

عصمت الله راغب

تعصبات زبانی و هویت قومی عامل سقوط قندوز شد!

 

سقوط قندوز دست آورد بزرگ است برای آنانیکه یک عمر را شعار اکثریت دادند؛ اینکه طالبان کی ها اند؟ وبه کدام زبان صحبت می کنند؟ ومدافع کدام هویت اند؟ ازهیج کس پوشیده نیست. اگر تا امروزهم نتیجه این زشتی ها را تقسیم برهویت های دیگر می کردند ولی حادثه ی اخیر قندوز از به آتش کشیدن تصاویر فرمانده مسعود و بلند کردن تصاویری از امان الله خان تا به غارت بردن اموال مردمان وابسته به یک هویت، به رگباربستند مردان وزنان گوینده ی یک زبان، تجاوز برناموس یک قوم وانجام ده ها قبایح دیگر بر همه گان چی در داخل افغانستان و چی در خارج از افغانستان اظهر من الشمس است. ولی درد ما بر این است که باوصف این همه سماجت ها، بازهم عده ی از داخل خانه ملت وعده ی هم از کابینه حکومت و تعداد هم از خانواده ی مطبوعات به دفاع از برادران ناراضی شان، عمل غیر انسانی آنها را روی کش حق خواهی کرده به توجیه آن می پردازند.

ستون پنجم در ادبیات ما یک ترکیب استعاری نیست که ما از روی خیال پردازی به آن نگاه بکنیم، وقتی حادثه ی بغلان اتفاق افتید ویک قسمت از بغلان بنام دهنه غوری به طالبان تسلیم داده شد و فرزند ارشد فاشیست ها آقای گلاب منگل در رسانه ها با صراحت لهجه بیان کرد که این کار دفع خشونت ودفع جنگ در بغلان برای کسانی است که آنها سهم خویش را در اداره محلی بغلان نمی بینند، درحالیکه واقعیت امر این نبود، بلکه اقدام به موقع آقای غنی ومنگل درحقیقت ملجاء بخشیدن و آشیانه ساختن به آنانی بود که با استفاده از فرصت، مقری برای تسلیح وتجهیز شدن در یک مکان امن،  بخاطر سقوط قندوز و بخشهای از ولایات شمال شرق به حمایت وپشتبانی از ارگ  آمده گی می گرفتند که تا جای به خواست مشترک شان موفقانه نایل آمدند؛ از یک سو هیبت وقدرت خود را در شمال وشمال شرق نشان دادند واز سوی دیگر نقشه ی شوم خود را در خانواده های محترم وبا عزت قندوز تطبیق کردند. آن آقایکه علت بی نظمی وخلق اختشاشات در بغلان را عدم توزیع تساوی قدرت در اداره محلی بغلان می گفت، پس لرزه سخنش این بود که پشتون ها یعنی طالبان در اداره محلی بغلان کمتر سهم دارند، به همان خاطر بی نظمی خلق می کنند، این حرف چی پیامی را می رساند؛ آیا واقعا مفهوم این حرف این نیست که طالب وپشتون هردو یکیست؟ قطعاً آنچه را که منگل در رسانه ها ریخت روشن بود، این حرف را که طالب ها پشتون اند حرف من نیست، این همان حرف شفاف است که گلاب منگل بیشتر از پیش آن را صیقل داد.  در تعقیب آن شاهد بودیم که پس از اتفاق حادثه قندوز و رسانه یی شدن توحشگری طالبان در حق مردم بی بضاعت قندوز با تایید سازمان عفو بین المللی از تجاوز، غارت، وویران گیری آنها، بازهم بی شرمانه یکی از ناقلین بنام کمال صافی از خانه ملت به دفاع از طالبان حرف زد ودر ادامه امروز یک بار دیگر لالی احمدزی از خانه ملت گلون پاره کرد وفریاد های تباری و زبانی  خویش را به حمایت از طالبان سر داد.

چندی پیش که برادران قندوزی ما در آتش وحشت و دهشت می سوختند قطعاً خواب از چشمانم پریده بود همواره در رسانه ها گوش می دادم و درانتظار شنیدن خبر خوش بودم؛  والله علم ساعت های دوازده یا یک بجه شب من از یک رادیو در پیوند به حادثه سقوط قندوز شنیدم که یکی از مهمانان برنامه بی خیال علت سقوط قندوز را عین مسئله عنوان کرد که گلاب منگل در بروز اختشاشات در بغلان عنوان کرده بود، بسیار به ساده گی می گفت که در قندوز اقوام دیگر نسبت به پشتونها سهم بیشتر دارند، از این سبب شهر قندوز به سقوط مواجه شد؛ خلاصه سخن اینکه به این وجدانهای مرده سخت متحیرم که اصلا در قضایا از عینک قضاوت وجدان سالم نگاه نمی کنند؛ همواره در پی فزون خواهی وانحصار گرایی  دور از انصاف اند. نمی دانم آخر اینها چی می خواهند، نه حیات انسان نزد این ها ارزش دارد ونه هم آبرومندی هیج فردی….

خطاب به آن آقایان که توزیع ادارات شمال شرق را غیر عادلانه می خوانند، آیا آنها انسان گونه گاه وقتی به توزیع قدرت در سطح مرکز هم نگاه کرده اند؟ که از سرقوماندان قوای مسلح افغانستان تا تمام سکتورهای امنیتی بدست کی ها است؟ کی ها حرف اول و آخر را می زنند؟

شایان ذکر می دانم که ما از خانواده قوم پشتون بسیار انسانهای شرافتمند و باعزتی هم داریم که سخت در پی منافع ملی اند تا منافع قوم وتبار، اما متاسفانه با آن عده افراد هم که دید فاشیستی ندارند و به عزت وآبروی  همه اقوام یکسان نگاه می کنند، جایگاه آنها ونوع برخورد با آنها از سوی فاشیست ها عین برخوردی است که با یک فرد وابسته به اقلیت ها و درجه چندم های  بیچاره صورت می گیرد.

11/7/94