آرشیف

2020-1-16

رفعت حسینی

برین نبشته سایهء «بی معرفتی» نیفتاده است!

قریحه خایه مالی در شعر پارسی
مفهوم راستین [چاپلوس] دربین مردم خایه مال است.
واگربه یک لغتنامه لسان پارسی مانند دهخدا،معین،غیاث اللغات ،به معنای چاپلوس بنگرید ، چنین میباشد:
کرنش گر،چرب زبان، خایه مال ، کاسه لیس، خوشامدگو، زبان به مزد، سالوس، ظاهرنما،متملق، مداهن، مزدخواه!
مدیحه سرایی ،دراشکال قصیده،قطعه،غزل،رباعی درشعرپارسی ازآغازتا این زمان مروج میباشد.
بی آنکه به کجراهه رونماییم مینگارم که :
اشعارمدیحه یامدحی،توصیفی ،ستایشگرانه سرایی ،درواقع،شعرهایی اند برای چاپلوسی ازسوی شاعر.
یااگربگونهءدیگرارائه وبیان شود، شعرمدحی یعنی شعرخایه مالی!!
به استناد کتب تأریخ ادبیات پارسی، خایه مالی درادبیات {ارجناک}شعری لسان پارسی، بدنهء گسترده وخیلی مهم وارزنده‌ پنداشته شده است.
خایه مالان نامبرداردرشعر{اسطوره یی} پارسی ،این (مفاخر!!)فرهنگ درجغرافیای ایران،تاجکستان وافغانستان میباشند:
انوری ابیوردی
مسعودسعدسلمان
عسجدی
منوچهری
قاآنی
فرخی
عنصری بلخی
وچاپلوسان بیشماردیگر.
این خایه مالان ،خایه های سلاطین وامیرانی چون محمودامردبازِ بت شکن ومسعودغزنوی بیدادگر، شاهان صفوی، زورمندان وپولداران را ، بوسیلهء واژه ها وترکیب های {خجسته وورجاوندوسرشارازمعانی رنگین آسمانی ومفاهیم بهشتی، ودراوزان مطنطن عروضی } مالیده اند!!
برای نمونه بچندنمونه از (خایه مالی) ها درشعر (حماسه آفرین) پارسی توجه نمایید:
قزل ارسلان بنیان‌گذار دودمان اتابکان آذربایجان وحکمفرما یی شرقی بودوبتمام اصول بیداد گام برمیداشت.
ظهیرفاریابی برخاک راه وی چنین سجده و«گدایی» میکند تا چند سکه به کچکول فطرتش بیندازد:
ماییم و آب دیده که سقای کوی دوست
ده مشک از این متاع به یک تای نان دهد
وقت است اگر لب تو به عهد مزوّری
بیمار عشق را شکر و ناردان دهد
و آن بخت کو که عاشق رنجور قوتی
با این دل ضعیف و تن ناتوان دهد؟
وان طاقت از کجا که صدایی ز درد دل
در بارگاه خسرو خسرو نشان دهد
فریاد من ز طارم گردون گذشت و نیست
امکان آنک ز حمت آن استان دهد
نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای
تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد

وانوری ابیوردی هردوخایهء امیر اجل ابو علی علاء الدین حسن را چنین میمالد:
انوری» دیوان اشعار » قصاید
سپهر رفعت و کوه وقار و بحر سخا
بهاء دین خدا آن جهان قدر و بها
ابوعلی حسن آن مسند سمو و علو
که آفتاب جلالست و آسمان سخا
به قدر واسطهٔ عقد جنبش و آرام
به عدل قاعدهٔ ملک آدم و حوا
کشد ز کلک خطا بر رخ قضا و قدر
نهد به نطق حنا بر کف صواب و خطا
همش به خطهٔ فرمان درون و حوش و طیور
همش به سایهٔ احسان درون رجال و نسا
ایا به پای تو یازان فلک به دست لطف
و یا به سوی تو ناظر قضا به عین رضا
خجل ز رفعت قدر تو رفعت گردون
غمین ز وسعت طبع تو وسعت دریا
به جنب رای تو منسوخ چشمهٔ خورشید
به پیش قدر تو مدروس گنبد خضرا
زبان کلک تو ناطق به پاسخ تقدیر
سحاب دست تو حامل به لؤلؤ لالا
به زیر دامن امن تو فتنها پنهان
به پیش دیدهٔ وهم تو رازها پیدا
بر درنگ رکاب تو بی‌درنگ زمین
بر شتاب عنان تو بی‌شتاب صبا
سحاب لطف تو گر قطره بر زمین بارد
حدید و سنگ شود مستعد نشو و نما
سموم قهر تو گر شعله بر سپهر کشد
شهاب‌وار ببرد زحل ز روی سما
تبارک‌الله از آن آب سیر آتش فعل
که با رکاب تو خاکست و با عنانت هوا
گه درنگ ز خاک زمین ربوده قرار
گه شتاب به باد هوا نموده قفا
به رفتن اندر بحرش برابر خشکی
به جستن اندر کوهش مقابل صحرا
نه چرخ و چرخ ازو کاج خورده در جنبش
نه کوه و کوه از کوس خورده در بالا
همیشه تا که نیاید یقین نظیر گمان
مدام تا که نباشد فنا عدیل بقا
گمان خاطرت از صدق باد جفت یقین
بقای حاسدت از رنج باد جنس فنا
گذشته بر تو هر آذار بهتر از کانون
نهاده با تو هر امروز وعدهٔ فردا
….
وازینگونه اراجیف وخایه مالی ها، دواوین شاعران بسیاری درزمانهای پارینه ،انباشته است.
ودرسده های ۲۰و۲۱، شاعران بسیاری ، خایه مالی های فراوان، مگرمودروز، نموده اند.