آرشیف

2019-8-10

رفعت حسینی

برگریزان

برگریزان
ازگمشدنِ فریاد برای رهایی
دردیارِبرگریزانِ تأریخ می آیم.
«
روانِ من بوی زندان می دهد
و سوختن درزیستنْ
همدم منست.
«
زمان های خوکرده به ندیدن ونرسیدن
در گوشِ بودن
آمدنِ روزگارِ جذامی
و راه های جذامی
و اندیشه های جذامی
و نام های جذامی را
قصه پرداز اند.
«
درین شکسته بالی ها
وَزشِ باد وپرواز،
سفرکرده گان اند.
آلمان
دوهزار وهژده
))) )))